بسم الله

تعلیم و تربیت

بایگانی بهمن ۱۳۹۴ :: تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

یک ضرب المثل چینی می‌گوید: اگر دیدگاهی داری که یک سال آینده را می‌بینی بذری بیفشان؛ اگر دیدگاهی داری که ده سال آینده را می‌بینی، درختی بکار؛ و اگر دیدگاهی داری که صد سال آینده را می‌بینی، مردم را راهنمایی و هدایت کن. مجسم کنید دنیایی را با پدران و مادران تحصیلکرده که فرزندان آزاد و مستقل پرورش داده‌اند؛ نسلی که بر احساسات خود حاکم است، نسلی که انگیزه‌های عالی، انسانی و سازنده دارد و در جهت تخریب و نابودی که تا کنون بر دنیا حاکم بوده، قدم بر نمی‌دارد. به گفته جان راسکین اصلاحگر اجتماعی انگلیسی: «غنی‌ترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب و شرافتمند را زیر بال دارد». بدون تردید امکان چنین پیشرفتی وجود دارد، یعنی ساختن جهانی با حد اکثر انسان‌های شاد و شرافتمند. گمان نمی‌کنم میراث غنی‌تر از این بتوان پیدا کرد.
نیروی انسانی با دانش و مهارت، ریشه‌ی درخت توسعه و پیشرفت است. منابع انسانی زیربنای ثروت ملت‌ها را تشکیل می‌دهد، سرمایه و منابع طبیعی عوامل تولید‌اند، در حالی که انسان‌ها عوامل فعالی هستند که سرمایه‌ها را متراکم می‌سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می‌کنند، سازمان‌های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی را می‌سازند و توسعة ملی را جلو می‌برند، به وضوح کشوری که نتواند مهارت‌ها و دانش مردم‌اش را توسعه دهد، و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.
سرمایه‌گذاری در زمنه‌ی نیروی انسانی مهم‌تر و سودمندتر از سرمایه‌گذاری در طرح‌های صنعتی است. برخی بر این باور اند که نازل بودن رشد اقتصادی در جوامع در حال توسعه ناشی از کمبود سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های انسانی است.
آیندة هر ملتی را نیروی انسانی آن (دانشمندان، مهندسان، پزشکان، کارگران ماهر و...) تعیین می‌کند، چه این که مواد خام هر کشور را نیروی انسانی آن تغییر داده و قابل استفاده می‌کنند. بدون شک پیشرفت‌ها و عقب‌ماندگی کشورها در کنار عوامل دیگر ریشه در سوابق کاری آن‌ها در عرصه‌ی آموزش و پرورش دارد.

بایگانی

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

فراهم نمودن زمینه تفریح، استراحت و سرگرمی

نوجوان هرچه در جمع خانواده خوش و خوشنود باشد، خانواده برایش ارج و ارزش پیدا می‌کند. باید خانه و خانواده را پذیرنده او و خوشایند او کرد. این انتظار که او خودش را برازنده‌ی قالب‌های موجود خانواده کند، نشدنی است. دوران تغییر و بالیدن اوست و کارهایی هم که دنبال آن‌ها است متغییرند و رشد می‌کنند[1]

زندگی در محله‌هایی که تراکم جمعیت در آن‌ها زیاد است، فشار فوق العاده‌ای به والدین و نوجوانان وارد می‌کند. والدین باید امکان سرگرمی، استراحت و تفریحات سالم را برای فرزندانشان فراهم کنند. شرکت در مسابقات ورزشی، رفتن به پارک و ترتیب دادن مسافرت های دسته جمعی، رفتن به باشگاه‌های ورزشی، تفریحی، فرهنگی و مجامع دینی می‌تواند از بروز بزهکاری جلوگیری کند.[2]

فعالیت‌های ذهنی نوجوانان و جوانان در زمینه ادامه تحصیل و مطالعه زیاد خصوصاً ر ایام امتحانات، ممکن است با از دست رفتن نشاط و تعادل حیاتی آنان همراه شود. چنین وضعیتی ممکن است سبب بروز بسیاری از اختلالات روانی همچون نوروز، افسردگی‌ها و نارسایی‌های جسمی به ویژه از نوع بیماری‌های روان‌تنی شود.در این شزایط برخوراری از یک برنامه جامع و پیش‌بینی فرصتی آزاد و فارغ از کار، مهم‌ترین گام در پیشگیری از آسیب‌های روانی است. فقدان حد اقلی از اوقات فراغت در زندگی روزمره باعث افزایش اضطراب و فشار روانی شده، زمینه اختلال در قوای حسی و ادراکی را فراهم می‌آورد و فرد در تفکر مولد و خلاق با مشکل مواجه می شود. به طور مسلم همانطوری که فشار ذهنی و روانی ناشی از فعالیت‌ها و مشغله‌های مستمر و بی‌وقفه نه تنها موجب اختلال در بهداشت روانی فرد می شود، بلکه قدرت فراگیری ادراک مطالب و نگاه‌داری ذهنی را به حداقل می رساند.[3]

1/6/5- تفریحات سالم و بهداشت روان

نوجوانان و جوانان برای آزاد کردن انرژی متراکمی که در وجود شان انباشته است به تفریح و سرگرمی نیاز دارند،. نیازهای آنان در این زمینه انکارناپذیر است و نباید و نمی توان به جای پاسخ مناسب، نیازهای شان را سرکوب کرده و یا سرسری از آن گذشت. نیاز سرکوب شده، رمینه مساعدی برای انحراف آنان و پژمرده شدن روحیه آنان فراهم می‌آورد.[4]

تفریحات سالم در توسعه سلامت روان نقش زیادی دارند. در زیر به برخی ازین نقش‌ها پرداخته شده است: تفریحات سالم فرصت‌هایی را ایجاد می‌کند که نوجوانان، خشم و پرخاشگری خود را ابراز کنند، در حالیکه به دلیل محدودیت‌های محیط درس و کار راهی برای تخلیه آن‌ها ندارند. تفریحات سالم فرصت های برای سازندگی و خلاقیت مناسب با توانایی‌ها و قابلیت‌ها ایجاد می کند. تفریحات سالم فرصت های مناسبی برای کسب آرامش و رهایی از تنش ها و نگرانی ها در زندگی روزانه است. روانشناسان معتقدند که همه این نیازها را می توان به وسیله انواع تفریحات سالم برآورده ساخت. اوقات فراغت، فرصتی مناسب برای استفاده مفید و سرگرم کننده است.[5]

همه کودکان و نوجوانان نیاز به تفریح و شادمانی دارند و اگر والدین، مدرسه و جامعه از کمک به ارضای این نیاز غفلت کنند از یک وظیفه مهم شانه خالی کرده‌اند. هر نهاد تربیتی رسمی یا غیررسمی باید اصل مهم فراهم کردن امکانات مختلف را برای یاری نوجوان در لذت بردن طبیعی و معقول بپذیرد و این امر میسر نمی‌شود مگر این که فرصت‌های مناسب برای آن فراهم شود. شادمانی و لذت جویی از ویژگی‌های طبیعی انسان است و از همان اوایل طفولیت ظاهر می‌شود. نقطه مقابل این ویژگی عاطفی انسان، درد و رنج و ناراحتی است که تداوم آن در جریان زندگی فرد می‌تواند منجر به اختلال‌های روانی و کم رشدی فرد شود. از نشانه‌های مهم سلامت روانی و عقلانی فرد شادمانی روحیه و رضایت و امیدواری است. افرادی که در دوره کودکی و نوجوانی ازین موهبت‌های مهم روانی محروم باشند در ادامه زندگی خود در دوره جوانی و بزرگسالی و پیری نیز معمولاً از سلامت کامل روانی برخوردار نخواهند بود. فردی که شادمان است به سلامت خود و دیگران کمک می‌کند.[6]

2/6/5- سفر و بهداشت روان

بیش‌تر اضطراب‌ها و افسردگی ها، فشارها و تنش‌ها، بیماری‌های روانی و اختلالات رفتاری ناشی از شرایط حشک و یکنواخت و بعضاً نامطلوب و ملال‌آور زندگی است. حضور مستمر و یا تداعی محرک‌های ناخوش‌آیند در زندگی روزمره، خانه، محل کار و محدوده ی آمد و شد، سلامت روان فرد را به مخاطره می‌اندازد. عزم سفر و تغییر محیط به طور موقت و گاه دایم، مؤثرترین شیوه تأمین بهداشت روان و بالطبع سلامت جسم و جان است. امروزه توصیه‌ی مؤکد درمانی روانشناسان و روان‌پزشکان حاذق برای کاهش فشارهای روانی اجتماعی، تغییر محیط و گریز از شرایط نامطلوب، سفر به مناطق تازه و اقامت موقت در روستاها و شهرهای دور و نزدیک و فراموشی محرک‌های ناخوش‌آیند و آزار دهنده‌ی محیط یکنواخت زندگی، بازیابی نشاط و انرژی روان است. سیر و سفر علاوه بر کاهش فشارهای روانی، با ایجاد تغییرات قابل توجه در حوزه شناختی و نظام بازخوردها و نگرش‌های فرد نسبت به پدیده‌های مختلف، ظرفیت‌های فکری و قدرت روانی وی را در پذیرش و تحمل دیگاه ها و نظرهای متفاوت افزایش می دهد و از متمرکز شدن فشارهای روانی، آشفتگی‌های فکری و تلخ کامی‌ها پیشگیری می کند.[7]

3/6/5- ورزش و سلامت  روان

ورزش از سن کودکی تا پایان عمر پزشک بدون هزینه‌ی است که همیشه و در همه حال همراه انسان است. ورزش از سن ده سالگی باید جزو برنامه اصلی زندگی هر فردی باشد«عقل سالم در بدن سالم است» ورزش انسان را کمالگرا و شجاع بار می‌آورد و داروی بسیار قوی برای بیماری‌های پنهان روحی است. در دوره نوجوانی ورزش موجب می‌شود که جوان از انحرافات بسیاری دوری سازد و اوقات فراغتش را صرف تندرستی جسم و روح کند. ورزش در برطرف کردن هیجان‌های روحی جوانان که برخاسته از نیروی جوانی است بسیار مؤثر می‌باشد؛ زیرا هیجان‌های دوران جوانی اگر مهار نشوند از مسیر بزهکاری راه باز می‌کنند و برای جوان مشکل‌ساز می شوند.[8]

برای برخوردار شدن از سلامت و تندرستی و بهره‌وری از یک زندگی شاداب و پرنشاط، نوجوانان و جوانان، نیازمند به انجام فعالیت ورزشی متناسب با سن خود هستند. بهترین زمان کسب توانایی، دوران نوجوانی و جوانی است و بهترین وسیله برای کمک به آنان برای کسب قابلیت ها، بازی و ورزش است.

ورزش علاوه بر رشد شخصیت انسان و ایجاد شخصیت مثبت در فرد باعث ایجاد روحیه‌ای مقاوم  در برابر موانع و مشکلات می‌شود. هم چنین ورزش باعث کسب اعتماد به نفس و تقویت سیستیم عصبی و شادابی روح و روان شده و بهبود مناسبات اجتماعی را به دنبال دارد. ورزش کسالت و تنبلی را از فرد زدوده و با ایجاد نشاط و شادابی، او را برای انواع کارها و وظایف فردی و اجتماعی آماده می سازد. رهبران دین مبین اسلام در مورد تربیت بدنی راهنمایی های فراوانی دارند. از پیامبر گرامی اسلام در این باره روایاتی وجود دارد و فقهای اسلامی بخشی از کتب خود را به این موضوع اختصاص داده‌اند. منظور از تربیت بدنی، تقویت جسم و تمرین آن برای تحمل ناهمواری ها است و بهره برداری و تمتع از زندگی، همواره یکی از اهداف تربیت بدنی در اسلام بوده است.[9]

3/6/5- کار و بهداشت روان

وجود ضرب المثل‌های چون «بیکاری مادر بیماری است» و «شیطان همیشه برای دست‌های خالی کار بدی می‌یابد» اهمیت توجه به اوقات فراغت و نحوه گذراندن آن را خاطرنشان می‌سازد.[10] بنابراین وجود اشتغال برای نوجوانان یک ضرورت است و بیکار بودن آنان معضلاتی را به بار خواهد آورد و در همین زمینه شهید مطهری می‌فرمایند: در مجله " بهداشت روانی " خواندم که پاستور دانشمند معروف گفته‏است : " بهداشت روانی انسان در لابراتوار و کتابخانه است " . مقصودش این است که بهداشتروانی انسان به " کار " بستگی دارد وانسان بیکار خود بخود بیمار می‏شود.مناینجا نوشته‏ام که اختصاص به‏لابراتوار و کتابخانه ندارد، کلیه کارهایی کهمی‏تواند انسان را عمیقاجذب کند و فکر را بسازد خوب هستند.

در همان مجلهاز ولتر نقل کرده بود که می‏گفته است: هر وقت احساس می‏کنم که درد و رنجبیماری می‏خواهد مرا از پای‏درآورد ، به کار پناه می‏برم . کار بهترین درماندردهای درونی من است

در همان کتاب " اخلاق " ساموئل اسمایلز یادم است نوشته بود:بعد از دیانت،مدرسه‏ای برای تربیت انسان بهتر از مدرسه کار ساختهنشده است.و ازبنیامین فرانکلین نقل کرده بود که:" عروس زندگی کار نام دارد. اگر شمابخواهید داماد این عروس بشوید(یعنی شوهر این عروس بشوید) فرزند شما "سعادت " نام خواهد داشت" پاسکال گفته است:" مصدر کلیه مفاسد فکری واخلاقی، بیکاری است. هر کشوری که بخواهداین عیب بزرگ اجتماعی را رفع کندباید مردم را به کار وادارد تا آن‏آرامش عمیق روحی که عده معدودی از آن آگاهنددر عرصه وجود افراد برقرارشود " . و سقراط گفته است : "کار ، سرمایهسعادت و نیکبختی است."[11]

7/5- آموزش مهارت‌های زندگی

والدین باید فرزندان را با مهارت‌های زندگی آشنا سازند، منظور از مهارت توانایی بکار بردن مؤثر دانش و تجربه شخصی است و ضابطه‌ اصلی داشتن مهارت، اقدام و عمل مؤثر در شرایط متغیراست(علاقمند1374). مهارت‌های زندگی به سه دسته تقسیم می‌شوند: - مهارت‌های زندگی روزمره که شامل مدیریت امور مالی، اداره منزل، آگاهی نسبت به مسایل بهداشتی و سلامتی، آماده سازی و مصرف غذا، خرید و مصرف کالا، مسؤولیت شهروندی و... است.   مهارت‌های اجتماعی/ شخصی: که دستیابی به خود آگاهی و اطمینان به خود، کسب استقلال و دستیابی به رفتار مسؤولانه و روابط بین فردی، حل مسأله و... را شامل می‌شود.  و مهارت‌های حرفه‌ای و شغلی(ادیب1382.) . مهارت‌های زندگی تأثیر مثبت  در افزایش عزت نفس دانش‌آموزان داشته است. همه افراد نیازمند به عزت نفس هستند و عزت نفس بر همه سطوح زندگی اثر می‌گذارد. عدم ارضای نیاز عزت نفس، نیازهای اساسی‌تر و گسترده‌تر دیگر را نیز محدود می‌سازد. پژوهش‌ها نشان داده است که نوجوانانی که از عزت نفس بالا برخوردارند خیلی زودتر یاد می‌گیرند روابط مفیدی با دیگران برقرار کرده، بهتر می‌توانند از فرصت‌ها استفاده کنند، مولد و خودکفا باشند، هم چنین در مقایسه با نوجوانان و جوانانی که عزت نفس پایینی دارند، دیدگاه روشنتری نسبت به مسیر زندگی خویش دارند.[12]

نوجوانانی که آمادگی دارند به آینده خودشان فکر کنند از فرصت‌های بیشتری بهره‌مند می شوند تا نوجوانانی که فکر نمی کنند. نوجوانی که به این مسأله پی می‌برند که اگر بتوانند با مردم سازگاری اشته باشند راه‌های بیشتری برای رویارویی با آن‌ها خواهند داشت بعضی از مهارت‌های سخت زندگی وجود دارند که نوجوانان باید آن‌ها را یاد بگیرند تا بتوانند به عنوان یک بزرگسال زندگی مستقلی اشته باشند. در غیر این صورت آن‌ها بدنبال خوشی‌های زودگذر می‌روند که باعث هدر رفتن پول، وقت، سلامتی و آینده شان خواهد شد. این مهارت‌ها را «ب ولتس» به صورت زیر مطرح کرده‌اند:

-        دانستن این واقعیت که زندگی توأم با روزهای خوب و بد است.

-        دانستن این که ما می توانی یاد بگیریم چطور از عهده انجام کاری نسبتاً سخت براییم.

-        دانستن این که چطور کارها را سازمان دهیم. و بعضی چیزها را در اولویت قرار دهیم.

-        دانستن این که ما قادر به انجام هر کاری نیستیم. و دانستن این که چه اتفاقی در شرف وقوع است.

لارم به ذکر است که همه مهارت‌های زندگی در دوره نوجوانی آموخته نمی شوند. بعضی از این مهارت هادر دوره کودکی و بعضی دیگر در دوره جوانی و بزرگسالی کسب می شوند.[13]



[1]- ر.ک. مایکل، ترجمه نیسان گاهان، راهنمای رفتار با نوجوان، ص184.

[2]- بیابانگرد، همان ، ص284.

[3]- اکبری، ابوالقاسم، نیازهای نوجوانان و جوانان، ص136. به نقل از محمدی 1389.

[4]- احمدوند، بهداشت روان، ص286. به نقل از: حیدری 1370.

[5]-  اکبری، ابوالقاسم، همان، ص137.

[6]-لطف‌آبادی، روانشناسی رشد، ج2، ص162.

[7]- ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، همان، صص182-183.

[8]- ر.ک. عطاری کرمانی، عباس، این‌گونه فرزند تان را تربیت کنید ، ص403 و 404.

[9]-  ر.ک اکبری، همان، صص 81 و 82.

[10]- احمدوند، بهداشت روانی، ص286. به نقل از: (کرباسی، وکیلیان، 1377).

[11]- شهید مظهری، تعلیموتربیتدراسلام، ص429 و430.

[12]-  ر. ک. اکبری، نیازهای نوجوانان و جوانان، صص239 تا251.

[13]- ر.ک. اکبری، همان، ص251.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۸
محمد نعیم اکبری

ویژگی‌های نوجوانان

نوجوانان به دلیل ویژگی‌های خاص دوران نوجوانی، گاهی رفتارهایی از خود بروز می‌دهند، که باعث می‌شود والدین تصور کنند که نوجوان شان به مشکل روانی دچار گردیده است. به عنوان مثال، انحراف‌هایی را در نظر بگیرید که گاهی در نوجوان دیده می‌شود. می‌دانیم که این رفتارها زودگذر اند و در مراحل رشدبه وجود می‌آیند. دختر نوجوان چه با کلام، و چه با  شیوه لباس پوشیدن و چه با نشان دادن بخشی از موی سر، با خانواده و گاهی با اجتماع به مخالفت می‌پردازد. والدین بلافاصله کم‌حوصله می‌شوند و با شدت اظهار می‌دارند که دختر شان را نمی‌شناسند. برخی مسؤلان نیز تند برخورد می‌کنند و نوجوان را نیز به خشونت وا می‌دارند. این نوع مخالفت‌های نوجوانان، بیانگر مرحله‌ی مهمی از زندگی است نه بی اعتنایی به والدین یا قوانین اجتماعی. با این مخالت‌ها آنان خود محتاری و انتخاب ارزش‌های فردی و شخصی را یاد می‌گیرند. هیچ یک ازین رفتارها نشانه‌ی بیماری روانی نیست، بلکه برای تأیید و تثبیت موجودیت فرد است.[1]

در زندگی هرکس تعارض‌های روزانه، رنج‌ها، اندوه‌ها، ناراحتی ها و ناکامی هایی وجود دارد. در نوجوانان رفتارهای زودگذر دیده می‌شوند که آن‌ها در مراحل رشد از خود نشان می‌دهند. نوجوانان واکنش‌های تند و پرخاشگرانه  و عصیان‌جویانه نشان می‌دهند، ظاهراً به دیگران بی‌اعتنایی می‌کنند و از قوانین اجتماعی عدول می‌ورزند. هیچ‌یک ازین رفتارها نشانه بیماری ورانی نیست بلکه رفتارهایی هستند که نوجوان برای رسیدن به استقلال و هویت و تثبیت موجودیت خود از حویشتن نشان می‌دهد.[2]

1/2/5- ناسازگاری نوجوانان

در دوره نوجوانی، به دلیل ساختار این دوره، مشکل ناسازگاری تا حدودی با دوره کودکی متفاوت است؛ زیرا نوجوان در این دوره دایماً در حال تغییر است و خود را در شرایطی که در مرز بین دو مرحله کودکی و بزرگسالی است می‌بیند. چنین شناختی از خود توسط نوجوان باعث فشارهای روحی بسیار مهم و پیچیده‌ای که اغلب مصادف دوره بلوغ جنسی نوجوان است صورت می گیرد. در این دوره ناسازگاری‌ها صورت دیگری پیدا می‌کند که به شکل سرکشی در مقابل قراردادهای اجتماعی و خانوادگی درمی‌آید. در این دوره نوجوانان از لحاظ روانی وضع نامتعادلی دارند که به نظر می‌رسد بیشتر آن‌ها در جمع شاد و در هنگام تنهایی در عالم خود فرو می‌روند و مشاهده این وضعیت به نظر بینیندگان نوعی ناراحتی است. زود رنجی و پرتوقع بودن از دیگر خصایص نوجوانان است که بر رفتارهای احساسی آنان متکی است. آن‌ها دوست دارند همه مانند پدر و مادر حرف آنان را گوش کنند ولی چون در عمل چنین رفتاری از طرف سایر مردم و همسالان آن‌ها تا حدودی با مقاومت روبرو می‌شود به دفتارهای ناسازگار اقدام می‌کنند.[3]

2/2/5- استقلال طلبی نوجوانان

کم‌رنگ شدن وابستگی کودک به پدر و مادر در دوره نوجوانی، وی را به سوی استقلال سوق می‌دهد. در این مرحله نوجوان در جستجوی  یافتن دوستانی است تا بتواند نظرات خود را با وی در میان بگذارد. در این مسیر به دنبال دوستانی است که از نظر خصایص رفتاری وجه اشتراکی با آن‌ها داشته باشد. این وجه اشتراک در بعضی مواقع منجر به تشکیلات اجتماعی، باندها و دسته‌هایی می‌شود که اگر در مسیر  مثبت قرار گیرند، می تواند فعالیت‌های مثمر ثمر برای اجتماع باشد. ولی اگر در مسیر خلاف قرار گیرند می تواند تبدیل به بانهای خلاف اخلاق مانند تکدی، حمل مواد مخدر، کیف‌قاپی و... تبدیل شوند.[4]

نقش والدین در پرورش کوکان این نیست که آن‌ها را وابسته بار آورد، بلکه وسیله‌ای فراهم سازند که این اتکا و وابستگی را غیر ضروری سازند. هر قمی که بچه‌ها در راه استقلال برمی‌دارند ر واقع قدمی در راه تبدیل شدن به انسانی آزاد اندیش است. وقتی کودک خردسالی هستند و شروع به راه رفتن می‌کنند،آن‌ها را با صدای بلند تشویق کنید، وقتی دوچرخه خود را برای اولین بار به حرکت در می‌آورند به آن ها نشان دهید که چقدر ازین کار احساس خوشنودی و غرور می‌کنید. این‌ها موفقیت‌های مهمی برای بچه‌ها محسوب می‌شود. و هنگامی که بچه‌ها قدم‌های بزرگتری دور از شما برمی‌دارند و بطور کامل آشیانه خود را ترک می‌نمایند، فریاد تحسین و تشویق شما باید بلندتر شده و ازین عزیمت استقبال کنید. پدر و مادر بودن این رفتارها را اقتضا می‌کند. برای کسب استقلال از بچه‌ها حمایت کنید، به آن‌ها نشان دهید که از دوری آن‌ها دچار ترس و وحشت نمی‌شوید.[5]

نوجوانان از والدین گله‌مند هستند و از آنان ایراد می‌گیرند. نیاز به استقلال و اثبات وجود به همراه این احساس که او را نمی‌فهمند، از خصوصیات مشخص دوره نوجوانی است.[6]

1/2/2/5- استقلال مالی و عزت نفس نوجوان

یکی از عواملی که در شخصیت افراد نقش قابل ملاحظه‌ای دارد و در دوران نوجوانی و جوانی به صورت مطلوب و یا نامطلوب آشکار می شود مسأله استقلال مالی است. نیازهای اقتصادی نوجوان ابتدا به صورت نیاز به پول جیبی توسط اولیاء خانه تأمین می‌شود، در دوره راهنمایی و متوسطه نیاز اقتصادی فرد شکل جدیدتری به خود می گیرد و به موازات رشد نوجوان به سوی دوره جوانی، بر میزان نیاز اقتصادی وی نیز افزوده می‌شود. در این دوره دوستی‌ها در گروه همسالان شکل جدی‌تری به خود می گیرد و یکی از طرق ارضاء حس استقلال‌طلبی نوجوانان، دادن استقلال مالی به آنان است تا حدی که بتوانند برخی از نیازهای خود را مرتفع سازند. در سطح جهانی اعتقاد بر این است که کارکردن همراه با تحصیل باعث می شود محصل و دانشجو، درک بهتری از بازار کار پیدا کنند، احساس مسؤولیت کنند، عزت نفس و روحیه کار را در خود پرورش دهند. کار نوجاوان و جوان را وادار می کند تا در مورد اهداف شغلی آتی خود فکر کنند و مهارت‌هایی را کسب کنند که بعداً برای آنان مفید باشد.[7]

نتایج تحقیقات فاستر Faster نشان داد که دانش آموزانی که در دوران دبیرستان به صورت نیمه وقت کار می کنند نسبت به دانش‌آموزانی که کار نمی‌کنند، در آینده درآمدی بیشتری خواهند داشت. نتایج نهایی تحقیق حاکی از آن است که مشاغل نیمه وقت، انتقال افراد را به محل کار آسان می‌کنند. این مشاغل کمک می‌کنند تا آگاهی ما در بازار کار افزایش یابد و مقداری از مهارت‌های کاری را بدست آوریم و مهارت‌های ارزشمندی پیدا کنیم. تقریباً هر شخص موفقی که تا کنون دیده‌ام، در نوجوانی کار نیمه وقت داشته است(شریعت‌زاده 1387). داشتن کار مناسب در این دوره، باعث بی‌نیازی و عزت نفس و اعتماد به نفس آن‌ها می‌شود، و برعکس بیکاری منشأ بسیاری از ضعف‌ها و بسیاری از مفاسد و آلودگی‌ها است و امنیت روانی فرد را به خطر می‌اندازد. حتی داشتن شغل نامناسب و یا شغلی که مورد علاقه نوجوان نباشد و یا تحمیلی باشد، گاه باعث پیدایش ناراحتی‌های روانی و شکست و محرومیت وی می شود و برای همیشه عامل اضطراب و پریشان خاطری را فراهم می کند [8]

2/2/1/5- مقابله با استقلال طلبی نوجوان

عده‌ی از والدین، همیشه می‌خواهند فرزندان خود را به حالت بچگی نگاه دارند و با ایشان مانند کودکان خردسال رفتار می‌کنند. این سبب می‌شود که فرزندانشان، اگر چه از لحاظ سن بزرگ می‌شوند، لیکن از استقلال زندگی محروم و همواره به دیگران متکی باشند. چنین کودکان افراد فروتن افراطی، کمرو، ترسو، گول‌زن، عصبانی بار آمده و علیه دستورهای والدین یاغی می شوند. در صورتی که وظیفه والدین است که لیاقت و استعداد فرزند خود را اندازه گیرند و او را به زندگی شایسته شخصی ترغیب کنند. به عبارت دیگر عالی‌ترین وظایف والدین این است که فرزندان خود را کمک کنند تا از تمام جهات بالغ شوند و به اصطلاح، مرد یا زن رندگی باشند. پدران و مادرانی  که گاهی فرزندان خود را مسخره می‌کنند، سد غیر قابل عبوری میان خود و فرزندان شان بوجود می‌آورند. آنان به ترس فرزندان خود می‌خندند و به آفریده‌های تخیل شان تمایلی نشان نمی‌دهند بعدها نیز تعجب می‌کنند که چرا فرزندانشان مشکلات خود را با آنان در میان نمی‌گذارند.[9]

پدیده‌ای نوجوانی والدین را در برابر واقعیتی قرار می‌دهد که یا آن را نمی‌پذیرند و یا اگر می پذیرند وقوع آن را به زمان‌های دور و دورتری نسبت می‌دهند. این واقعیت چیزی نیست مگر نوجوان شدن و آغاز بزرگسالی فرزند آنان. ازین پس والدین باید این واقعیت را بپذیرند که این موجود جدید در حال تغییر شکل، دیگر آن کودک کوچکی نیست که کاملاً در اختیار آنان بوده است و باید در تملک شان باشد. افزون بر این آنان باید آمادگی پذیرش پرخاشجویی‌های اجتماعی را نیز داشته باشند و بپذیرند که فرزند آنان، هرچند هنوز از لحاظ اقتصادی وابسته است، اما دیگر وابستگی‌های عاطفی (هرچند به ظاهر) دوران کودکی را نداشته باشند. بنابراین، به نظر می‌رسد که همراه و همزمان با تغییرات روانی نوجوان، می‌بایست تحول روانی در والدین روی دهد و آنان را برای پذیرش «مفارقت» از فرزند کوچک دیروز خود آماده سازد.[10]

3/2/1/5- طغیان نوجوان علیه والدین

نوجوان برای ترک دوره کودکی و به منظور اثبات وجود خود به منزله یک فرد مستقل و خودنام، بیش از هرچیز به طرد آنانی می‌پردازند که تا آن هنگام می پرستید. به خانواده و الگوهای مورد تقلید و آنچه که والدین دوست دارند، پشت پا می‌زند و بدین سان می خواهد استقلال خود را نشان دهد. نوجوان گاهی با خشونت و عصیانگری علیه عقاید، ارزشها و سنن آنان می ایستد و گاه نیز نسبت به آنان ترحم و شفقت نشان می‌دهد، ترحم و شفقتی که شخص در مقام بسیار بلند نسبت به زیردستان خود بروز می‌دهد(این احساس برتری نسبت به پدر و مادر بیش از آنچه واقعی باشد، ظاهری است و نمودار عدم امنیتی است که نوجوان در عمق وجود خود احساس می‌کند). فرد در زمان کودکی، پدر و مادر و به طور کلی بزرگسالان را برتر می‌داند اما در جریان رشد به مرحله‌ای وارد می‌شود که دیگر به قدرت زیاد و خدشه ناپذیر بزرگسالان اعتقاد ندارد و با واقعیت بیشتری آنان را درک می‌کند. در هنگام بلوغ، نوجوانان نه تنها دیگر برای پدر و مادر ارزشی بیش از آنچه شایسته آنهاست قائل نیست، بلکه از آنان انتقاد نیز می‌کند. دختر و پسر بدون ترحم و انصاف در مورد والدین خود داوری می‌کنند و معایبشان را چند برابر جلوه می دهند. محبت والدین را لوس بازی می‌دانند و مهربانی و احوالپرسی آنان را مداخله بیجا می‌شمارند. به ویژه در این زمان است که نوجوان از پدر و مادر خود عار دارد، گاه این عار داشتن علت‌هایی پذیرفتنی دارد؛ زیرا والدین واقعاً قابل انتقادند، اما گاه نیز بدون دلیل و منطق درست است. برخی از محدویت‌ها و فقر خانواده خود رنج می‌برند و می کوشند این موضوع را از دوستان خود پوشیده نگهدارند.[11]

3/5- والدین و بزهکاری نوجوانان

یکی از ویژگی‌های نوجوانان در صورت عدم توجه والدین و عدم کنترل اجتماعی، افتادن در دام بزهکاری است و از نظر قانونی، بزهکاری نوجوانی هر عملی است که برخلاف هنجارها، موازین و مقررات، ارزش‌ها و فرهنگ جامعه باشد و مهم‌ترین عامل مؤثر در بزهکاری، روش تربیتی نارسا یا اختلال در شبکه ارتباطی خانواده است. تقریباً تمام پژوهش ها نشان داده‌اند والدینی که فرزندان خود مهربان نیستند، یا آن‌های که از نظر روانی یا فزیکی از فرزندان خود سوء استفاده می‌کنند، بیشتر احتمال دارد که فرزندان بزهکار داشته باشند.[12]

افزایش احتمال بزهکاری در خانواده‌هایی وجود دارد که: 1- والدین از روش‌های انضباطی سخت‌گیرانه یا بسیار بی‌بندوبار و فریبنده استفاده می‌کنند. 2- شیوه انضباطی به جای آنکه مبتنی بر استدلال باشد، مبتنی بر تنبیه بدنی است. 3- والدین نسبت به فرزندان خود به جای آنکه گرم، صمیمی و عاطفی باشند، بی‌توجه، غافل و تمسخر کننده هستند (لوبر، دیشین، 1988).  آشکار شده است که کودکان بزهکار رابطه بسیار ضعیفی با پدران خود داشته و آن‌ها را به عنوان الگوهای غیر قابل پذیرش ارزیابی می‌کنند. حانواده‌های کودکان بزهکار اغلب فاقد گدر بوده یا پدر غیبت دارد(آندرسون،1968). در حالی که بزهکاری با جدایی و طلاق در خانواده همبستگی دارد، با این حال باید توجه داشت که حداقل یک مطالعه نشان داده است که بروز بزهکاری در خانواده‌های سالم سالم از این نظر که هم پدر و هم مادر وجود دارند که کشمکش‌های عاطفی شدیدی بین والدین وجود دارد، بالاتر از خانواده‌های تک والدی است که روابط گرم و صمیمانه‌ای بین والد و کودک وجود دارد(آلستورم و هاویگاربست،1981).والدینی که مشوق نگرش‌های مثبت نسبت به یادگیری و مدرسه و رشد مهارت‌های تحصیلی نیستند، بیشتر احتمال دارد که فرزندانشان افت تحصیلی، مردودی و مشکلاتی در مدرسه داشته باشند. همچنین والدینی که از مشکلات عاطفی رنج می‌برند یا آن‌هایی که سابقه جنایی دارند بیشتر احتمال دارد که فرزندان بزهکار داشته باشند.[13]

بزهکاری نوجوانی در همه جای دنیا هست و در بین پسران بیشتر دیده می‌شود. بزهکاری برخی از نوجوانان صرفاً به دلیل ناراحتی‌های شدید روانی است. تاریخچه زندگی نوجوانان بزهکار غالباً مملو از فقر سلامت روانی در دوره کودکی و بیقراری و تحریک‌پذیری است. گروهی از نوجوانا بزهکار حاصل فقر اجتماعی و فرهنگی محیط زندگی خود هستند. روابط سرد با مادر در دوران کودکی، همدستی با مادر در مقابل پدر و درگیری با وی، داشتن والدین خلافکار و همانند سازی با سایر بزرگسالان بزهکار نیز از جمله عوامل زمینه‌ساز بروز بزهکاری نوجوانان است.[14]

4/5- تنش‌های روانی شدید

از دیگر ویژگی‌های دوره نوجوانی تنش‌های روانی شدید است که در روایات از آن‌ها به «جنون» و «سکر» تعبیر شده است و در روایت آمده است که پیامبر(ص) جوانی را نوعی دیوانگی دانسته است.[15] مستی جوانی قدرت تفکر و دوراندیشی را از جوان می‌ستاند و او را به کارهای نادرست می‌کشاند[16] امام علی‌(ع) نیز با بیان انواع مستی، مستی جوانی را همچون مستی مال، قدرت، علم و تمجیدخواهی عملی دانسته است که باعث زوال عقل و اراده و نیز نابودی آرامش و طمأنینه انسان می‌شود[17] این تعبیرها از درهم ریختگی و آشفتگی روانی انسان در این مقطع از عمر خویش حکایت دارد که بیشتر از تغیرات هورمونی و فشارهای غریزی و اقتضایات بلوغ جنسی ناشی می‌شود. در حقیقت این ویژگی مورد وفاق روانشناسان و صاحبنظران نیز  هست. «استانلی هال» از آن به دوران طوفان و فشار یاد می‌کند؛ «پیاژه» جوانی را دوره آشوب درونی و انقلاب شخصی می‌نامد؛ «لوین» آن را دوره بی‌سروسامانی می‌خواند، «افلاطون» جوان را شرب‌زده توصیف می‌کند.[18]

5/5- پرخاشگری نوجوانان

یکی دیگر از ویژگی‌های نوجوانان پرخاشگری است. پرخاشگری و خشونت نوجوانان دو دلیل عمده دارد: یکی آنکه بسیاری از نوجوانان برای مقابله با تهدیدهای جسمی و روانی به خشونت روی می‌آورند. وقتی که در محل زندگی و مدرسه، کوچه و خیابان نوجوانان خشونت حاکم باشد، آنان نیز یاد می‌گیرند برای مقابله با تهدیدهای مستمر زندگی از خشونت استفاده کنند. نوجوانان دیگری که از نظر روانی در مرز پایین اختلال هذیانی پارانویاParanoia، هستند غالباً و به طور مستمر نسبت به افراد بزرگسال و همسالان خود بدگمانند و به همین دلیل برای حفاظت روانی از خود[19] به پرخاشگری و خشونت متوسل می‌شوند. دومین منبه پرخاشگری و خشونت در دوره نوجوانی نیاز شخصی به قدرت است. بسیاری از پسران و دختران جوان احساس می‌کنند که در بسیاری از مسائل زندگی تحت فشار و تحمیل قرار دارند. وقتی که والدین این افراد سلطه‌گر و خشن باشند، معلمان آن‌ها سرد و بی‌تفاوت و همسالانشان نیز پرخاشگر باشند، تنها وسیله‌ای که برای دفاع از خود و احساس قدرت شخصی این گروه از نوجوانان باقی می‌ماند خشونت و پرخاشگری است. اینان از خشونت استفاده می‌کنند تا قدرت نمایی کنند. اگر نوجوانی که دچار این نوع خشونت است از نظر إعمال کنترل شناختی بر رفتار خود ضعیف یا رشدنایافته باشد، رفتارهای خشونت‌آمیز او حالت تکانشیimpulsivity دارد. یعنی هر وقت احساس خطر می‌کند یا احتیاج به احساس ارزش و قدرت پیدا می‌کند رفتار تکانشی وهیجانی از خود نشان می‌دهد.[20]



[1]- ر.ک. گنجی، حمزه، همان، ص11.

[2]-ر.ک. احمدوند، بهداشت روانی، ص5.

[3]- ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری در کودکان و نوجوانان، ص21.

[4]-  ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری در کودکان و نوجوانان، صص 22 و 23.

[5]- ر.ک. واین دایر، ترجمه توران مالکی، چه کنیم تا فرزند خوشبختی داشته باشیم؟ ص220.

[6]- احمدوند، بهداشت روانی، ص290.

[7]- ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، نیازهای نوجوانان و جوانان، صص117- 120.

[8]- ر.ک. اکبری، همان، ص120و 121.

[9]- شعاری‌نژاد، همان، ص158.

[10]- احمدوند، بهداشت روانی، ص280.

[11]- ر.ک. احمدوند، بهداشت روانی، ص 281 و 282.

[12]- بیابانگرد، روانشناسی نوجوانان، ص280، به نقل از: آندرو، 1988 و پاپرنی و ریشر، 1989.

[13]- ر.ک. بیابانگرد، همان صص 280 و 281.

[14]- ر.ک. لطف‌آبادی، روانشناسی رشد، ج2، ص184.

[15]- ر.ک. حاجی ده‌آبادی و دیگران، بررسی مسایل تربیتی جوانان در روایات، ص28 به نقل از: مجلسی، بحار الانوار ج21، ص211.

[16]- ر.ک. همان. به نقل از: محمدی ری‌شهری، حکمت نامه جوان، ص32.

[17]- همان به نقل از: آمدی، غرر الحکم، ج6، ص455، ش10948.

[18]- ر.ک. حاجی ده‌آبادی و حسینی‌زاده، بررسی مسایل تربیتی جوانان در روایات، صص 28 و 29.

[19]- Psychological self- protection

[20]- ر.ک. لطف‌آبادی، حسین، روانشناسی رشد، ص176.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۸
محمد نعیم اکبری

بهداشت روانی فرزندان در مرحله نوجوانی

شاید میکل آنژ نامدارترین و برجسته‌ترین پیکرتراش جهان باشد. می‌گویند یکبار که تخته سنگ مرمری را می‌تراشید پسربچه‌ای که سرگرم تماشای او بود پرسید: «شما دارید چه کار می کنید؟» میکل آنژ گفت: «فرشته‌ای توی تخته سنگ گیر افتاده که می‌خواهم آزادش کنم». تلاش والدین برای پرورش فرزندشان شباهت‌هایی به کار و گفته‌ی میکل آنژ دارد. در میان انبوه بخش‌های سفت و سخت که وجود نوجوان را شکل داده، موجود بزرگسالی در انتظار بیرون آمدن است. بی‌تردید تخته سنگی که میکل آنژ می‌تراشید بسیار سخت و ابزار او بسیار ابتدایی و خشن بود. پدر و مادرها متأسفانه با همان ابزارهای خام، خشن و ناآزموده در برابر نوجوانانی قرار گرفته‌اند که گاهگاهی سخت و دشوار می‌شوند.[1]

نوجوانی یک دوره انتقالی از وابستگی‌ کودکی به استقلال و مسؤولیت‌پذیری جوانی و بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مسأله اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین و بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل. رفتار فرد در این دوره گاه کودکانه و گاه همانند بزرگسال است. در طول این دوره معمولاً تعارضی بین این دو نقش مشاهده می شود. نوجوانی رهایی از وابستگی‌های کودکانه به والدین و بزرگسالان و دستیابی به استقلال و خودکفایی در عرصه‌های گوناگون زندگی است. این استقلال شامل تأمین اقتصادی و کسب انش و مهارت‌های کافی برای پاسخگویی به الزامات بزرگسال بودن در جامعه است. رشد فرد در این دوره باعث می‌شود که بتواند وارد دادوستدهای اجتماعی با بزرگسالان بشود و امکان رابطه صمیمانه جنسی با جنس مخالف را نیز به دست آورد. این دوره با توانایی شیوه‌های رضایت‌بخش عمل رد برخورد با گروه‌های از خانواده تا کل جامعه همراه است. فرایند انتقال از کودکی به بزرگسالی، دشوار و پرکشمکش است. نوجوان از یک سو با سرعت بی‌سابقه‌ای بلوغ جسمی و جنسی را می گذراند و از سوی دیگر خانواده، فرهنگ و جامعه از او می خواهند تا مستقل باشد، روابط جدیدی را با همسالان و بزرگسالان برقرار کند و آمادگی‌ها و مهارت‌های لازم رابرای زندگی شغلی و اجتماعی به دست آورد. نوجوان باید علاوه بر پذیرش و سازگاری با این همه تغیر و تحول، هویت منسجمی نیز برای خود کسب کند و پاسخ مشخص و اختصاصی به این سولات دشوار بدهند که «من کیستم؟»، «جای من در هستی کجاست؟»، از زندگی خود چه می‌خواهم؟». این تغییر و تحولات و یافتن پاسخ نسبتاً قطعی به این سوالات و دستیابی به هویت خود چندین سال ول خواهد کشید.[2]

روابط نوجوان و والدین همواره کار آسانی نیست. نوجوانان با تعارض بین استقلال خواهی و احساس درجه وابستگی  خود با والدین درگیر هستند. بسیاری از عدم توافق‌های بین نوجوانان و والدین کمتر از آنچه معمولاً میپندارند به تعارض منتهی می‌شوند. با آنکه همسن و سال‌ها نقش مهمی در زندگی نوجوانان ایفا می‌کنند، معذالک هیچ چیز مانع نفوذ مهم والدین در نوجوانان نیست. رشته‌های الفت در نوجوانی غالباً بیش از دوره‌های دیگر به صمیمیت منتهی می‌شود.[3]

1/5- بهداشت روانی و بلوغ

بلوغ را می‌توان یکی از مهم‌ترین دوره‌های زندگی و یک روند منحصر به فرد دانست. این دوره عبارت از یک زمان بحرانی رشد و نمو است که از نظر فیزیولوژیکی، فیزیکی و روانی تحولات بسیار عمیقی در فرد ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که نظم جسمانی و روانی نوجوان به هم بخورد. نوجوان در این دروه از نظر جسمانی در حال رشد، از لحاظ عاطفی نارس، از نظر تجربه محدود و از لحاظ فرهنگ اجتماعی بسیار شکننده و تحت تأثیر است. بلوغ، دوران بی‌سروسامانی و به عبارت دیگر هنگامی از زندگی است که شخص غالباً دستخوش کشمکش‌های گوناگون است. از نظر بهداشت روانی شناخت این تحولات بخصوص در آن قسمت‌ها که تغییرات چشمگیر در رفتار و کردار نوجوانان آشکار می‌گردد، بسیار پراهمیت بوده و برای آموزش بهداشت روانی و آشنا ساختن نوجوان، پدران و مادران با مسایل و مشکلات  مربوطبه این دوره از زندگی امری است که مورد قبول همه روانپزشکان و روانشناسان قرار گرفته است. عدم آشنایی و بی‌توجهی به نغییرات روانی در این دوره ممکن است منجر به بروز مناقشات خانوادگی و اجتماعی شده و منشأ بسیاری از انحرافات اخلاقی، پناه به اعتیاد، دزدی و انواع تبهکاری در نوجوان گردد.[4]

دوران بلوغ یکی از مهم‌ترین دوران‌های زندگی است. شناخت این دوره که در آن بزرگترین تغییرات فیزیولوژی و روانی در فرد ایجاد می‌شود دارای اهمیت است. رفتارهای نامطلوب پدر و مادر در رشد هیجانی و عاطفی نوجوانان تأثیر مخربی برجا می گذارد و گاهی نوجوان را وادار می کند علیه محیط خانوادگی شورش کند. نوجوانان دارای مسائل و مشکلات فراوانی هستند که والدین باید از این مشکلات آگاهی داشته باشند و با متانت و بردباری برای حل شدن مشکلات، نوجوان خود را کمک نمایند.[5]



[1]- مایکل، راهنمای رفتار با نوجوان، صص 15 و 16.

[2]- ر.ک. لطف‌آبادی، روانشناسی رشد، ج2، صص12 و 13.

[3]منصور، روانشناسی ژنیتیک، ص202.

[4]- میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص96.

[5]- احمدوند، بهداشت روانی، ص290.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۷
محمد نعیم اکبری

- فراهم نمودن زمینه بازی و سرگرمی

گفته‌اند کودک سالم خوب می‌خورد، خوب می‌خوابد و خوب بازی می‌کند. کودکان ضمن بازی به فعالیت‌های بدنی، عقلی و اجتماعی می پردازند. فرانک می‌نویسد: «بازی، راهی است که کودک آنچه را که کسی نمی‌تواند به او بیاموزد یاد می گیرد» بعضی نیز بازی را زندگی کودک دانسته‌اند. کودکی که از بازی می گریزد حتماً رشد سالم و طبیعی ندارد و احتمالاً از یک نوع ناراحتی عاطفی رنج می‌برد و باید فوراً به درمان او پرداخت.[1]

1/6/4-  محروم کردن کودک از بازی

محروم کردن کودک از بازی، بیش از هر چیزاو را ناراحت می‌کند و چه بسا ممکن است به یک عده ناراحتی‌های عصبی منجر شود؛ زیرا بازی تنها وسیله طبیعی برای یادگیری و پیشرفت است. بازی که با حرکت توأم باشد دلیل سلامت وجود کودک است. بازی برای کودکان مانند کار برای بزرگسالان است. کودک سالم نمی‌تواند پنج دقیقه ساکت باشد و دایماً در تلاش و بازی با چیزهایی است که می‌بیند و لمس می‌کند. گاهی در خانه به کتابخانه پدرش می رود و آن‌ها را زیر و رو می‌کند، گاهی اسباب‌بازی‌های خود را در آتش میاندازد تا بیبیند می‌سوزند یا نه؟ کودک به محیطی نیازمند است که بتواند خودش باشد، جایی که بتواند بدود، صدا کند، بالا برود، فریاد کشد، بشکند و بسازد. همه این امیال را با بازی ارضا می‌کند. بازی خود زندگی کودک و در عین حال آماده شدن برای مراحل بعدی زندگی می‌باشد و محروم ساختن او از آن ، در واقع محرومیت از زندگی است.[2]

2/6/4-  بازی در سیره پیامبر(ص)

پیامبر اسلام می‏فرماید: «مَنْ کانَ عِنْدَه صَبِیٌّ فَلْیَتصَابَ لَه؛»[3] هر کس کودکی نزدش است، باید رفتارهای متناسب با او انجام دهد و خود را به صورت هم‌بازی کودک درآورد». در سیره رسول گرامی اسلام، بزرگداشت کودکان و اهمیت دادن به بازی آنان بسیار چشمگیر است، گویند روزی پیامبر ص برای شرکت در نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه کودکانی را دیدند که مشغول بازی بودند. آن‌ها با دیدن پیامبر دست از بازی کشیدند و بسوی او شتافتند. پیامبر با محبت و مهربانی از آنان استقبال کرد. کودکان از سر و کول پیامبر بالا می‌رفتند و با هلهله و شادی به او می‌گفتند: «کن جملی» یعنی شتر من باش. پیامبر نیز با فروتنی و مهربانی خم شده آن‌ها را بر دوش و پشت خود سوار می‌کرد و با آنان همبازی می‌شد. چون رسیدن پیامبر به مسجد به تأخیر افتاد، یاران آن‌حضرت که در انتظار آمدن ایشان و اقامه نماز جماعت بودند نگران شدند. بلال برای این که خبری از پیامبر بگیرد به دنبال ایشان رفت. ناگاه در کوچه دید که کودکان دور پیامبر را گرفته‌اند و با او مشغول بازی هستند. خواست آن‌ها را پراکنده کند اما پیامبر او را از این کار باز داشت و فرمود: برای من تنگ شدن وقت نماز، از دلتنگی و رنجیدن این  کودکان خوشایندتر است. کودکان حاضر نشدند دست از پیامبر بردارند. پیامبر از بلال خواست تا به خانه ایشان برود و چیزی بیاورد که آن‌حضرت بتواند به وسیله آن بچه‌ها را راضی کند. بلال پس از جستجوی زیاد در خانه پیامبر، هشت عدد گردو پیدا کر و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حالی که لبخندی بر لب داشت خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر تان را به این گردوها می‌فروشید؟ کودکان گردوها را گرفتند و دست از پیامبر برداشتند.[4]

7/4-ایجاد فضاى پر نشاط 

یکى از مهم‌ترین نیازهاى کودکاندر راه رشد و تربیت صحیح، داشتن فضایى شاد، پر نشاط و صمیمى است و پدر و مادرانمسئول، بر خود لازم مى دانند که فرزندان خود را از داشتن چنین حقى محروم نکنند. گشاده روئى ، حسن خلق و شوخى هاى سالم و فرح بخش مى توانند در ایجاد چنین فضائى درمحیط خانواده ثمر بخش باشد.والدین دلسوز هیچ گاه غم و اندوه خود را بهفرزندانشان تحمیل نمى کنند و فضاى شاد و پر نشاط خانواده را مکدر و ناگوار نمىسازند.آنان حزن و اندوه خود را در دل نگه داشته و در سیمایشان گشاده روئى وبشاشت را نمایان مى سازند. مؤ من کسى است که شادى در چهره و اندوهش در دلباشد.[5]امام صادق علیه السلام خوشرفتارى را یکى ازعلامات کمال ایمان شمرده است.[6]
فضل ابن ابى قرهمى گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:ما من مؤ من الا و فیهدعابة ، قلت : و ما الدعابة ؟ قال : المزاح.[7]مؤ منى نیست که در وجود او خوش طبعى نباشد. پیشواى ششم نیز افرادى را که در میان جمع ، دیگران را با شوخى و خوش طبعى شاد مىکنند، بدون این که گناهى مرتکب شوند و عفت کلام را از میان ببرند، دوستان خداوند مى‌داند و مى‌فرماید:ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث».[8]خداوند کسانى را دوست دارد که در میانمسلمانان شوخى و خوش طبعى مى کنند بدون این که کلمات زشت و ناروا به زبانبیاورند.[9]



[1]- ر.ک. شعاری‌نژاد، روانشناسی رشد، ص269-273.

[2]-ر.ک. شعاری‌نژاد، روانشناسی رشد، ص269-273.

[3]- رک. حسینی‌زاده، همان، ص119.به نقل از: حر عاملی، وسایل الشیعه، ج15،ص203.

[4]- سادات، محمد علی، راهنمای پدران و مادران و شیوه‌های برخورد با کودکان، ص54. به نقل از: جوامع الحکایات عوفی

[5]- بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه . (الکافى ، باب المؤ من و علاماته و صفاته ، حدیث 1.)

[6]- الکافى ، ج 2، باب حسن الخلق ، حدیث 3.

[7]- وسائل الشیعة : ج 12، ص 113.

[8]- وسائل الشیعة : ج 12، ص 113.

[9]- ر.ک. پاک‌نیا، عبد الکریم، حقوق متقابل والدین و فرزندان، بانک نرم افزاری عروج.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۶
محمد نعیم اکبری

مشکلات رفتارى والدین با کودک

هر گونه عدم تعادل در رفتار با کودک، غلط است، و از هر گونه افراط و تفریط باید به شدت پرهیز کرد.
مبنا باید حق و اعتدال باشد.هر گونه محبت بیجا یا هرگونه خشونت با کودک، ناصواب است.

1/2/4- انتظارات و توقعات بی جای والدین

گاهى والدین، از کودک، انتظارهایى واقع‌بینانه دارند، که صحیح است.اما بیشتر والدین، از فرزند خویش انتظارهایى به دور از واقع و بدون بصیرت صحیح دارند; یعنى توجه نداشتن به استعدادها، امکانات و مسائل محیطى.چنین والدینى، در حقیقت، بیش از معمول فرزند را تحت فشار قرار می‌دهند که این، درست نیست.[1]

بعضی از والدینی که بیش از توجه به احتیاجات فرزندانشان تابع احساسات خود می‌شوند و می‌خواهند میزان انضباط خود را در باره ایشان اندازه‌گیری کنند با این روش غیر معقول خود نه تنها کودکان را از رشد و انضباط و کنترل شخصی، ابتکار و پیشقدمی، پشتکاری و استقامت و رعایت عقاید دیگران باز می‌دارند بلکه عملاً بی‌نظمی و هرج و مرجی را در تصور کودک نسبت به اخلاق اجتماعی ایجاد می‌کنند. غالباً والدین با نپذیرفتن فرزندان چنانچه که هستند بزرگترین لطمه روانی را برایشان وارد می‌سازند. آنان می‌خواهند فرزندانشان را بالاتر از آرزوهای خود بار آورند و برای ایشان نیز پیشه‌هایی انتخاب می‌کنند، غافل از این که ایشان با مشورت و موافق میل پدران و مادران آفریده نشده‌اند.

بیشتر پدران و مادران، همواره به فرزند خود تلقین می‌کنند که اگر هدف معینی را تعقیب نکند موجب رسوایی خانواده خواهد شد. این رفتار والدین که نتیجه کوشش برای کسب افتخار یا ارزش شخصی است   سبب می‌شود که کودک به فعالیت‌های شدید و سخت بپردازد و در نتیجه، سلامت روان و تن خود را در خطر اندازد.[2]

برخى از والدین ناآگاه کودکان خودرا همانند یک فرد بزرگ تلقى کرده و انتظارات مهمى از او دارند. این افراد بى‌تجربهکودک را در مقابل انجام ندادن کارى که در حد قدرت او نیست مؤاخذه کرده و گاهىتنبیه مى‌کنند. آنان فکر نمى‌کنند که یک کودک را باید از افق دید او نگاه کرد نه ازمنظر خودشان. تمایلات، حالات و دنیاى کودکان و نوجوانان دیدگاهى نسبت به خود آنانرا مى طلبد، که والدین برتر به آنان توجه کرده و آن را در معاشرت با کودکان مد نظرقرار مى‌دهند. کودک مثل بزرگ‌ترها هنوز معناى تعهد، انجام وظیفه و مسئولیت را درکنمى کند. باید به دنیاى آنان وارد شد و کارهاى سخت و مشقت بار و بازخواست رسمى رااز آنان توقع نکرد.[3]از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چه گونه مى‌شود والدینفرزندان خود را در نیکى و صله رحم به پدر و مادرشان یارى کنند؟ امام فرمود: به فرزندان کارهاى آسان بدهند و آنان را به کارهاى مشکل وادار نکنندو به رنج و زحمتشان نیندازند و بر آنان ستم ننمایند و به آنان دروغ نگویند و بداننداگر مرتکب اعمالى شوند که فرزندشان به مرحله عاق والدین و قطع صله رحم برسند، آنانرا به مرز کفر مى رسانند.[4]چنین پدر ومادرى با اعمال نسنجیده و انتظارات نا به جا، نه تنها فرزندان خود را به راه صحیحهدایت نکرده‌اند، بلکه آنان را به سوى انحراف و لغزش سوق داده اند.یونس بن رباطمى گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: رسول خدا فرموده است : خدا رحمتکند کسى را که در نیکى ، به فرزند خود وى را یارى مى رساند. یونس از امام پرسید: چگونه مى توان به فرزندان یارى کرد؟ امام ششم علیه السلام فرمود: کارهاى آسان وراحت را از او بپذیرد و از محول کردن کارهاى سخت و سنگین به وى اجتناب کند، او رابا القاب زشت مخاطب قرار ندهد و او را سفیه و نادان و احمق نداند.[5]

2/2/4-  انضباط و مقررات بیش از حد

هرچند روانشناسان در باره حقیقت ضرب المثل قدیم «کسی که بچه خود را نزند روزی به سینه خود خواهد زد» هنوز با یکدیگر بحث می‌کنند ولی همگی موافقت دارند که بکار بردن عاقلانه انضباط، میانه‌روی و اعتدال است. سختگیری و خشونت در اجرای مقررات، فهم و یادگیری دلیل لزوم آنها را برای کودکان دشوار می‌سازد. پدران و مادرانی که زندگی فرزندان خود را با یک عده فرمان‌ها و اوامر، کوچک و تنگ می‌کنند معمولا فقط در تعلیم این که «قوانین و مقررات برای نقض شدن بوجود آمده‌اند» موفق می‌شوند یا در آنان، این ایمان را ایجاد می کنند که چاپلوسی کامل و جلوگیری و خودداری از پیشقدمی و ابتکار، درست‌ترین راهنمایان به سازگاری اجتماعی در زندگی بعدی هستند. هم چنین سختگیری و امر ونهی کردن بی‌دلیل، سبب می‌شود که کودک نیز در هر سازگاری اجتماعی، به فرمان و تحکم نسبت به همراهانش متوسل شود.

مطالعات زیادی در باره خانواده‌های سختگیر و آسانگیر بعمل آمده است که یکی از جالب‌ترین آن‌ها مطالعه واتسون (Watson) است. این روانشناس رفتار 50 کودک در خانواده سختگیر و 50 کودک از خانواده آسانگیر را با هم مطالعه و مقایسه کرد و برای این منظور تست‌های روانی را در یک وضع کلینیکی بکار برد و نتایج زیر را در باره کودکان خانواده‌های آسانگیر بدست آورد:

1.      بسیار مستقل و متکی به خود بودند و به ابتکار نشان دادن بیشتر علاقه داشتند.

2.      میل اجتماعی و همکاری در ایشان زیاد بود و کمتر منفی‌باف یا متواضع افراطی بودند.

3.      در مقابل ناکامی و مشکلات مقاومت زیاد داشتند.

4.      بیشتر مایل بودند که نسبت به دیگران احساسات مثبت نشان دهند و در ایشان کمتر خصومت دیده می‌شد.

5.      در رفتار عمومی و تفکر، خلاقیت زیادی نشان می‌دادند.

البته منظور از «خانواده آسانگیر» خانواده مسامحه‌کار نیست که کودک را کاملاً به حال خودش بگذارد و از کنترل و راهنمایی رفتار وی غافل باشد. بلکه خانواده‌ی را از لحاظ روانشناسی «آسانگیر» گوییم که به کودک امکان می‌دهد آزادانه فعالیت کند، خود را نشان دهد و به طور سالم و طبیعی به رشد و تکامل خود ادامه دهد.[6]

3/2/4-  مراقبت بیش از حد

محبت والدین نسبت به بچه‌ها گاهی به صورت مراقبت‌های زیاد ظاهر می‌گردد. بچه هایی که بیش از حد تحت مراقبت والدین قرار دارند، مانند بچه‌های مطرود، دچار ناراحتی می‌شوند. مراقبت‌های شدید والدین معلول عوامل خاصی است؛ گاهی والدین فرزند قبلی خود را از دست داده‌اند و در نتیجه بیش از اندازه از فرزند فعلی مراقبت می‌نمایند. پدر و مادری ممکن است برای چندین سال بچه‌دار نشده باشند، و همین امر سبب شود که فرزند تازه خود را زیاد تحت مراقبت قرار دهند. گاهی والدین نمی‌توانند احتیاجات عاطفی یکدیگر را تأمین کنند، روی این اصل بچه را مرکز عواطف و احساسات خود قرار می‌دهند. زنی که از محبت شوهر محروم است، فرزند خود را جانشین شوهر می‌کند و نسبت به او بیش از حد مهر می‌ورزد. گاهی علاقه شدید مادر به بچه دلیل بر تنفر او از بچه است، این مادر برای این که تنفر حود را از بچه پنهان نگهدارد و از ترس این که مبادا دیگران متوجه این تنفر شوند، بیشتر بچه را مورد محبت قرار می‌دهد.

عکس العمل بچه‌ها در مقابل مراقبت‌های شدید به صورت‌های مختلف ظاهر می‌شود. گاهی بچه‌ها حالت تسلیم و اطاعت در مقابل والدین به خود می‌گیرند، و استقلال خود را از دست می‌دهند. زمانی در مقابل آن‌ها حالت طغیان و سرکشی ظاهر می‌سازند و این‌دسته از بچه‌ها معمولا نمی‌توانند با بچه‌های دیگر بسر برند. بعضی ازین بچه‌ها کمرو و خجول هستند و در بعض موارد از طرف گروه همسن خود طرد می‌شوند، زیرا آشنا با مهارت‌های اجتماعی نیستند.[7]

4/2/4-  بی‌مهری والدین نسبت به فرزند

تنفر از بچه معلول عوامل مختلف می‌باشد، تنگدستی و فقر ممکن است به نفرت از بچه بیانجامد.[8] یا مثلا بودن بچه مانع شود از اینکه پدر یا مادر به هدف خود برسد، یا آنان را به کار بیشتر و تحصیل درآمد زیادتر وادارد. گاهی پیدایش بچه باعث تغییر شغل مادر می‌شود، یا این که مادر مجبور می‌شود، شغل خود را از دست دهد[9] در بعض موارد بچه‌داشتن، زندگی خانوادگی را خسته کننده می‌سازد. گاهی پدر و مادر در اثر ضعف خود نمی‌توانند به اهداف خود برسند، و بچه را عامل شکست فرض می‌کنند و او را مورد تنفر قرار می‌دهند. پدر و مادری که خود از محبت والدین محروم بوده‌اند اغلبنسبت به بچه‌های خود بی‌مهر هستند. والدینی که از طرف پدر و مادر خود طرد شده اند، نسبت به فرزندان خود بی‌علاقه هستند، گاهی هم بی‌مهری والدین به بچه‌ها معلول عدم آشنایی آن‌ها با احتیاجات اساسی روانی کودکان است. بچه‌های که از محبت والدین محروم هستند، اغلب متزلزل و ناراحت می‌باشند.

والدین به صورت‌های مختلف ممکن است بچه را مورد بی‌مهری قرار دهند و طردش کنند، گاهی بی‌مهری، در رفتار خشونت‌آمیز آن‌ها ظاهر می‌شود. در بعض موارد، والدین برای این که از بچه‌ها دور شوند او را به وسیله‌ی اسباب بازی سرگرم می‌کنند و از این راه بی مهری خود را نمایان می‌سازند. بعضی از پدر و مادرها خوب از بچه‌های خود مواظبت می کنند، به موقع به آن‌ها غذا می‌دهند، و آن‌ها را تمیز نگه می‌دارند؛ ولی در رفتار آنها بی‌حوصلگی دیده می‌شود و همین امر ممکن است دلیل بر بی‌مهری آن‌ها نسبت به بچه باشد. در موارد خاصی بی‌مهری والدین به صورت بهانه‌جویی از بچه یا عدم تأیید اعمال خوب او ظاهر می‌شود.

عکس العمل بچه‌ها نیز در مقابل بی‌مهری والدین، به صورت‌های گوناگونی ظاهر می‌گردد. گاهی بچه‌های "مطرود" یا محروم از محبت والدین، دچار بیماری‌های روان‌تنی می‌شوند، این بیماری‌ها آثار بدنی دارد ولی منشأ آن‌ها روانی است. پیدایش پاره‌ی از "آلرژی‌ها" در میان بچه‌ها معلول همین امر هست،. بچه‌هایی که دچار تب یونجه‌ای Hay Fever ، ناراحتی‌های پوستی Asthma می‌شود، اغلب از طرف پدر و مادر طرد شده‌اند یا مدتی از آن‌ها دور بوده‌اند. گاهی ایندسته از بچه‌ها سرکش و پرخاشجو بار می‌آیند، در انجام کارهای بد احساس تقصیر نمی‌کنند، نسبت به زندگی بدبین هستند، و دیگران را دشمن خود فرض می‌کنند، و نسبت به اعمال آن‌ها همیشه اعتراض می‌کنند. در بعض موارد بچه‌های مطرود و محروم از محبت والدین حالت تسلیم به خود می‌گیرند، رفتار زننده‌ی والدین را تحمل می‌کنند و به جای اعتراض با روی خوش در مقابل اعمال آن‌ها عکس العمل نشان می‌دهند  و از این راه کوشش می‌کنندمحبت آن‌ها را به طرف خود جلب کنند. بعضی از بچه‌ها خود را تسلیم تخیلات می‌سازند و از برخورد با عالم واقع خودداری می‌کنند.[10]

بی‌مهرى والدین به فرزند، به صورت‌هاى مختلف است:مسائل روحى و عاطفى خود والدین، نداشتن محبت، کار زیاد والدین و نرسیدن به فرزندان، ناسازگارى خانوادگى، نداشتن تفریح و استراحت کافى، فشارهاى اقتصادى، خشونت در رفتار و نظایر آن.عکس العمل کودک در برابر بی‌مهرى والدین، به صورت اختلالات رفتارى و بیماریهاى روانتنى تظاهر می‌کند که هر کدام می‌تواند سالها و گاهى تا آخر عمر کودک را در رنج و عذاب نگاه دارد.[11]

5/2/4-  خشونت با کودکان و تنبیه بدنی آنان

یکی از عوامل مهم به وجود آمدن اختلالات عاطفی و رفتاری و اجتماعی کودکان، بدرفتاری والدین و به کار بردن تنبیه است. در بسیاری از خانواده‌ها، بویژه در مواردی که والدین وضع اقتصادی- اجتماعی فرهنگی پایین‌تری دارند، تنبیه کودکان معمول است. فشارهای اجتماعی و روحی بر والدین، عامل مهم دیگری در بدرفتاری آنان نسبت به کودکان است. هرجا که چنین فشارهایی بر والدین وارد آید، طبعاً پرورش فرزندان نیز با دشواری و تلخکامی همراه خواهد بود. رشد کودکانی که مورد بدرفتاری و تنبیه بدنی مکرر قرار می گیرند، با کودکانی که در شرایط محبت‌آمیز و زندگی پرتحرک و شادمانه قرار دارند، کاملاً متفاوت است. [12]

والدین باید توجه داشته باشند تنبیه مختصر و کوتاه که بیشتر جنبه حیا یا شرمندگی داشته باشد، برای کودکان از یک تا 5سال امری ضروری است. البته به شرط آنکه موجب درد جسمانی یا باد ناسزا نشود. والدین به این نکته اساسی توجه داشته باشند که کودکان به سرعت نسبت به تنبیه بدنی یا پرخاشگری، بی‌تفاوت یا لجباز می‌شوند به طوری که بعداً بدون تنبیه بدنی و ناسزا، کاری را انجام نمی‌دهند و همین اطفال در بزرگی بزهکار یا خشن و سرکش می‌شوند. بنا براین تنبیه باید آنقدر ظریف، بجا و به موقع و خیلی به ندرت انجام گیرد که موجب شرمندگی کودک گردد.[13]

تنبیه به هدف و خواسته تنبیه‌گر نمی‌انجامد بلکه بیشتر آسیبی و زیان رسان است و رنج‌آور. تنبیه فقط موجب رنجش و آزردگی و تلخکامی می‌شود. هیچ‌کسی بر پایه تلخکامی و آزردگی، رفتار شایسته و دلخواه در پیش نمی گیرد. در تنبیه کرن البته والدین مجری و طراح هستند و نوجوان در انتهای ریسمان تنبیه، موجود گیرنده و نافعال است. او جز نگاه ترسان و محکوم، نباید کاری انجام دهد. در این داستان البته بر والدین پابه پای نوجوان فشار وارد می‌شود. در سراسر این داستان ، نوجوان دستخوش آزردگی و تلخکامی است و این در شرایطی است که آدمی، با تلخکامی و آزردگی کار درست و راستی نمی‌تواند انجام دهد. اگر بخواهیم نوجوان رفتار درست و دلخواه ما را در پیش بگیرد، باید کاری کنیم که حال و احوال حوش و خرسندی داشته باشد و از نظر روانی در حالت استوار و باثباتی باشد.وقتی تنبیه صورت می گیرد، مسؤولیت رفتار نادرست از دوش نوجوان برداشته می‌شود و بر دوش تنبیه کننده می‌افتد حال آنکه مسؤولیت رفتار نوجوان به عهده خودش است نه به بزرگترها و والدینش.[14] تنبیه بدنی به خصوص اگر مکرر و بی‌حساب و کتاب اعمال شود موجب بروز پرخاشگری شدید و خصومت در کودک می‌شود. تأثیرات تنبیه برحسب سطح کلی پرخاشگری در کودک متفاوت است؛ کودکانی که نسبتاً غیر پرخاشگر‌ند، در صورتی که تنبیه شوند واکنش‌های خصومت‌آمیز خود را سرکوب می‌کنند، ولی کودکان پرخاشگر اگر تنبیه شوند رفتار پرخاشگرانه در آن‌ها نه تنها سرکوب نمی‌شود بلکه ممکن است افزایش یابد.[15]

معصومان ع علاوه بر این که خود با کودکان خشن نبودند، اگر کسی نیز با آن‌ها با خشونت برخورد می‌کرد، او را از این کار نهی می‌کردند. ام الفضل همسر عباس بن عبد المطلب و دایه امام حسین (ع) می‌گوید: پیامبر(ص) حسین(ع) را که شیرخواره بود از من گرفت و در آغوش کشید. حسین(ع) لباس پیامبر را خیس کرد، من او را به سرعت و به تندی از پیامبر(ص) گرفتم، به طوری که او به گریه افتاد. پیامبر فرمود: ام الفضل! آرام باش، این تری است آب آن را پاک می‌کند، اما چه چیزی می‌تواند کدورتی را که از سوی قلب تو بر قلب حسین نشست برطرف سازد.[16]

6/2/4- مقایسه فرزندان با دیگران

گاهی پدر و مادرها فرزندان را با دیگری و یا با فرزندان دیگر از فامیل یا خارج از فامیل مقایسه‌ می کنند، و به زعم خودشان او را به سر غیرت می‌آورند. غافل از این که این کار حسادت، کینه و دشمنی کودکان را نسبت به فرد مورد مقایسه برمی‌انگیزد و اثرات نامطلوبی روی روح و روان کودک می گذارد. بنابراین از مقایسه رفتارها دوری باید نمود، و هیچ وقت رفتار یک کودک را در برابر دیگری قرار نداد؛ زیرا این کار می‌تواند تنش‌های درازمدتی ایجاد کند. وقتی گفته شود: «چرا نمی‌توانی بیشتر مثل خواهرت باشی» یا «چرا نظم را از برادرت یاد نمی‌گیری» این دو برداشت موجب می‌شود او فکر کند که والدین تصور می‌کنند او از من بهتر است و آنها او را بیشتر دوست دارند و این‌گونه رفتار موجب تحت فشار قرار دادن یکی و احساس بی‌ارزشی دیگری می‌شود. تکالیف مدرسه اصلاٌ باید مقایسه نشود نمرات و کارنامه و رتبه درسی بچه‌ها را فقط باید با نمونه‌های قبلی خود آن‌ها مقایسه کرد و اگر با بچه‌های دیگر مقایسه شود موجب آزردگی خاطر و کینه می‌شود.[17]



[1]- ر.ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان.

[2]- شعاری‌نژاد، همان، ص158.

[3]- پاک‌نیا، عبد الکرم، حقوق متقابل والدین و فرزندان، بانک نرم ازاری عروج.

[4]- الکافى ، ج 6، ص 50، حدیث 6.

[5]- قال رسول الله صلى الله علیه و آله رحم الله من اءعان ولده على بره قال قلت کیفیعینه على بره قال یقبل میسوره و یتجاوز عن معسوره و لا یرهقه و لا تخرق به . (الکافى ، ج 6، ص 50)

[6]- ر.ک. شعاری‌نؤاد، روانشناسی رشد، صص 157-158.

[7]- ر. ک. شریعتمداری، همان، ص202.

[8]- الفقر کاد ان یکون کفرا.

[9]- در همین جا است که اسلام برای پیشگیری از این وضعیت‌ها به مادران توصیه می‌کند تا به کارهای داخل خانه از جمله تربیت فرزند بپردازند و

[10]- ر. ک. شریعتمداری، پیشین، ص202.

[11]- ر.ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان.

[12]- ر.ک. سوسن سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ص45.

[13]- ر.ک. عطاری کرمانی، عباس، این گونه فرزندتان را تربیت کنید، ص8.

[14]- ر.ک.مایکل، ترجمه نیسان گاهان، راهنمای رفتار با نوجوانان، صص 105و 106.

[15]- ماسن و دیگران، رشد و شخصیت کودک، ص524.

[16]حسنی‌زاده، همان ص111، به نقل از قمی، عباس، هدیه الاحباب...، ص196.

[17]- ر.ک. عطاری کرمانی، این گونه فرزنداتان را تربیت کنید، ص10.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۵
محمد نعیم اکبری

والدین و سلامت روان کودک

لازم است والدین برای فراهم ساختن زمینه بهداشت روانی کودکان تلاش نموده و در جهت مراقبت از آنان گام بردارد. هرچند عوامل متعددی به جز والدین در بهداشت روان کودکان مؤثراند، اما والدین در حد توانایی خویش می‌تواند در جهت ایجاد زمینه سلامت روان بچه‌هایش حرکت نموده و کارهای مثبت و خوبی را به اجرا بگذارد؛ بطور مثال نامگذاری خوب، احترام به کودک، تکریم شخصیت وی و فراهم ساختن زمینه بازی، خود داری از افراط و تفریط در محبت، و...

آنچه بیش از هرچیز به تعادل فرزندان آسیب وارد می‌کند ناامنی او در سطح خانواده، مدرسه و جامعه است. اگر محیط عاطفی خانواده متشنج و مسموم باشد ذهن و جسم فرزند را مضطرب و آشفته می‌سازد، چنین وضعیتی باعث به وجود آمدن انواع اختلالات رفتاری و ناسازگاری‌های مختلف در رفتار و عملکرد می‌شود. آیا مشاهده درگیری و پرخاشگری همراه با کتک‌کاری، در فرزندان باعث به وجود آمدن اضطراب نمی‌شود؟ آیا ذهن چنین دانش آموزانی در هنگام مشاجره مشغول نمی‌شود؟ نوجوانانی که مشکلات رفتاری و هیجانی دارند کسانی هستند که والدین آن‌ها در ابراز محبت و توجه به روابط خانوادگی در مراحل گوناگون زندگی مشکل دارند. این موضوع همواره مورد تحقیق روانشناسان بوده است. عده‌ای از آن‌ها نیز اعتقاد دارند که رفتارهای ناسازگار نوجوانان ناشی از فقدان جو عاطفی لازم در محیط خانواده است. خشم و خشونت والدین نسبت به فرزندان، طرد کردن یا نادیده گرفتن فرزندان سبب می‌شود که آن‌ها دچار مشکلات تحصیلی، عدم سازش با گروه همسالان یا بروز رفتار ضد اجتماعی شوند.[1]

1/9/3- ارج نهادن به شخصیت کودک

همیشه در ارتباط با کودکان، باید او را یک انسان دانسته و دست کم نگرفت، هرگز کودک خود را تحقیر نکرده و به او شخصیت داد و او را به حساب آورده به نظراتش احترام گذاشت و باید به کودک برحسب توانایی‌اش مسئولیت داد و به چشم بدبینى به او نگاه نکرد.

در بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است و تا هنگامی که حیثیت و شخصیت فرد برقرار نشود، سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انسانی معنی و مفهومی نخواهد داشت.[2] فردی که خود را مفید، کارامد و ارزشمند بداند و کرامت بالایی داشته باشد، از سلامت روانی بیشتری برخوردار است و در نتیجه توان بیشتری برای رویارویی با فشارها، مشکلات روانی و رویدادهای ناگوار زندگی خواهد داشت. در مقابل ، شخصی که از خود تصور منفی داشته باشد و خود را ناتوان، بی ارزش و بی‌کفایت بداند به مشکلات روانی بسیاری دچار می‌شود و در موقعیت‌های دشوار زندگی، تاب مقاومت نخواهد داشت.[3]

اساس احترام فرد به شخصیت خود و دیگران از دوران کودکی ابتدا توسط والدین و اعضای خانواده پی‌ریزی شده و بعد از آن توسط آموزگاران و دبیران در مدارس و سپس توسط مدیران، کارفرمایان و سرپرستان مؤسسات در اجتماع ادامه می‌یابد. همه این افراد می‌توانند با ایجاد رابطه صحیح و سالم از استعداهای کودک و نوجوان به نحو شایسته‌ی استفاده کرده و او را فرد سالم و خلاق پرورش دهند. طرد کردن، تعدی، زور، فشارو پایمال کردن حق یک کودک یا نوجوان به هیج وجه نمی‌تواند روحیه سالم در او به وجود آورد و او را آماده همکاری با دیگران کند، بلکه برعکس در او حالت تهاجمی، انتقامجویی و رفتارهای غیر عادی به وجود می‌آورد. احترام به شخصیت و استقلال فرد، یک وظیفه اخلاقی است و باید در برخورد با تمام افراد رعایت شود و در مفهوم کلی خواستن آن چیزهایی برای دیگران است که مورد پسند و مطلوب خود فرد می‌باشد.[4]

احترام به کودک، روحیه استقلال و اعتماد به نفس را در او تقویت و به رشد سالم شخصیت او کمک می‌کند. این امر، محبوبیت کودک را در میان همسالان خود به دنبال دارد و بتدریج استعداد او را در پذیرش و ایفای نقش رهبری و مدیریت شکوفا خواهد ساخت. چنین الگویی عملاً در زندگی پیشوایان اسلام وجود داشته است. چنانکه حضرت علی(ع) از کودکی در دامن پرمهر پیامبر(ص) تربیت شده و تمام صفات عالیه و ارزش‌های اخلاقی را از آن‌حضرت آموخته‌اند. حضرت علی(ع) گذشته از این که از نظر جسم و جان کودک معمولی نبوده‌اند و در ساختار وجودی شان، استعدادها و شایستگی‌های خاصی وجود داشته است، مراقبت‌های رسول خدا(ص) در آشکار ساختن توانایی‌ها و قابلیت‌های درونی آن حضرت نقش بسزایی داشته است. امامحسن و امام حسین (ع)، نیز از مزایای بهترین شیوه تربیتی بهره‌مند بودند. در کودکی تحت نظارت جد گرامی و پدر و مادر ارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند. شخصیت آنان در نظر دیگران آنچنان ارزشمند بود که حتی مأمون عباسی در حضور رجال بزرگ کشور خود گفت: رسول خدا با حسن و حسین بیعت کرد، با آنکه سن آن دو کمتر اشش سال بود و با هیچ کودکی جز آندو بیعت نکرد.[5]

از مصادیق تکریم شخصیت نوزاد در اسلام، می‌توان به اذان و اقامه گفتن در گوش وی اشاره کرد که از سه جهت تأثیر در تربیت دارد: نخست تأثیرات جسمی و ایمنی از بیماری‌های که ممکن است کودک به آن‌ها دچار شود؛ دوم تأثیرات معنوی و آرامش روحی که با دوری شیطان برای کودک حاصل می‌شود؛ سوم تأثیرات آموزشی، چنانکه کودک با مفاهیم اعتقادی و مذهبی آشنا می‌شود و در آینده به آن‌ها انس و علاقه بیشتری پیدا می‌کند.[6] و همینطور کام برداشتن و تحنیک، تبریک گفتن نوزاد و دعا برای وی، انتخاب نام نیک، عقیقه، ختنه و تراشیدن موی سر نوزاد و صدقه دادن برای او هر کدام اثرات خاص خودش را داشته و در راستای تکریم شخصیت کودک می‌باشد.[7]

2/9/3- محبت والدین

از نیازهاى اساسى روانى کودک، محبت است.اگر کودک از والدین، محبت ببیند، در زندگى آینده نیز با محبت خواهد بود و اعتماد به نفس و اعتماد به دیگران و محبت به دیگران خواهد داشت.به عکس، کودکى که در محیط محبت و صمیمیت، رشد نکند، در آینده شخصیتى پر کینه و ناسازگار خواهد بود.البته، باید مواظب باشیم که محبت به کودک در حد منطق و عقل باشد.افراط، یعنى محبت بیجا، و تفریط، یعنى بی مهرى، هر دو غلط است.والدین باید متوجه رشد کودک باشند و احتیاجات و امکانات و تمایلات و استعدادهاى کودک را در نظر بگیرند و به خصوص به اقتضاى رشدش با او برخورد و عمل یکنند.نکته بسیار با ارزش این است که والدین معمولاً با ندانم‌کاریهاى خود نسبت به خود و فرزندشان، باعث بروز مشکلاتى در زمینه زندگى خانوادگى و تربیت فرزند می‌شوند.

یکی از احتیاجات اساسی روانی افراد، برخورداری از محبت دیگران است. کودکی که در سال‌های اول زندگی از محبت پدر و مادر محروم باشد، در خانه احساس ناامنی می‌کند، از زندگی لذت نمی برد، اغلب سرد و خشک و نسبت به دیگران بی مهر است و کمتر مقید به اصول و قوانین اخلاقی است. برعکس کودکی که از محبت سرشار والدین برخوردار است، قدرت سازگاری بیشتری دارد، احساس سکون و ارامش می‌کند، اعتماد به خویشتن در او قوی است، و نسبت به موازین اخلاقی حساس است. عشق و محبت واقعی والدین نسبت به بچه ضروری و قابل تقدیر است ولی محبت بی‌مورد گاهی مانع رشد شخصیت بچه می‌شود.[8]

ارضای نیاز به دوستی، به سلامت و بهداشت روانی کمک می‌کند؛ اما عدم ارضای این نیاز، موجب سازش نایافتگی در رفتار فرد می‌گردد.[9] عملاً همه روانشناسان به ارضای نیاز به محبت، به عنوان یک اصل اساسی در سلامت و بهداشت روانی، تأکید کرده‌اند. پرینکلPringel در تبیین نیازهای انسان، نیاز به عشق و محبت را مهم ارزیابی نموده و معتقد است رشد سالم شخصیت به این نیاز، بستگی دارد.[10]

برخی روایات به اهمیت محبت والدین نسبت به فرزندان اشاره دارند[11] و آن را اساس تربیت کودک و رشد وی می‌دانند. دسته‌ی به برخورد کودکانه با کودک و بازی با او اشاره دارند[12] برخی نیز والدین را به اتخاذ موضع عادلانه با فرزندان امر می کنند.[13] در این میان از همه مهم‌تر تربیت نیکو و شایسته فرزندان است که محور اصلی تعدادی دیگر از روایات قرار گرفته است.[14]

1/2/9/3-اعتدال در محبت

درابراز محبت و تکریم شخصیت کودک نباید راه افراط را پیمود.زیرا در آن صورت علاوهبر این که نمى‌توان نتیجه صحیح تربیتى گرفت، بلکه شخصیت کودک در اثر زیاده روىوالدین در ابزار محبت هاى نا‌بجا لطمه جبران ناپذیرى خواهد خورد. چرا که این کودکاز خود راضى، از جامعه توقعات و انتظارات نابه جایى خواهد داشت و در صورت بىاعتنایى دیگران به این خواسته هاى بى مورد، کودک ناز پرورده از زندگى بیزار وماءیوس شده و دچار عقده حقارت خواهد شد.امام باقر علیه السلام مى فرماید: شر الآباء من دعاه البر الى الافراط؛. [15]بدترین پدران آن هایى هستند که در نیکى و محبتکردن به فرزندان خود زیاده روى نمایند.استاد شهید مرتضى مطهرى رحمة الله، در مورد آثار زیانبار افراط در محبت کودکان مى نویسد:روسو کتابى دارد بهنامامیلکه در فن تربیت کودک نوشته است . کتاب جالبىاست ، امیل نام کودک فرضى و افسانه‌اى است که وى در کتاب خود او را تحت تربیت قرارمى‌دهد و به پرورش همه جنبه‌هاى جسمى و روانى او توجه مى‌کند. در همه موارد ایدهروسو این است کهامیلرا در حال ممارست با طبیعت و پنجهدر پنجه طبیعت و در دامن سختى‌ها پرورش دهد.وى معتقد است که بدبخت‌ترین کودکان، آن‌هایى هستند که والدین آن‌ها، آنان را در ناز و نعمت پرورش مى‌دهند؛ نمى‌گذارندسردى و گرمى دنیا را بچشند و پستى و بلندى جهان را لمس کنند، این گونه کودکان درمقابل سختى‌ها حساس مى‌شوند و در مقابل لذت‌ها بى‌تفاوت، هم چون ساق نازک یک درختکوچک در مقابل هر نسیمى مى‌لرزند و کوچک‌ترین حادثه سوئى آنان را ناراحت مى‌کند، تاجائى که یک حادثه کوچک این فرزندان ناز پرورده را به فکر خودکشى مى‌اندازد. و از آنطرف هر چه موجبات لذت به آن‌ها داده شود، به هیجان نمى‌آیند و نشاط پیدا نمى‌کنند.این گونه انسان‌هاهرگز طعم نعمت‌ها را درک نمى‌کنند، گرسنگى نچشیده‌اند تا مزهغذا را بفهمند، بهترین غذاها براى ایشان کم ارج‌تر و کم لذت‌تر از نان جوینى است یکبچه دهاتى مى‌خورد. صادق هدایت چرا خودکشى کرد؟ یکى از علل خودکشى او این بود کهاشراف زاده بود. او پول جیبى بیش از حد کفایت داشت اما فکر صحیح و منظم نداشت . اواز موهبت ایمان بى بهره بود.[16]به همین جهت امامکاظم علیه السلام فرمود:یستحب غرامة الغلام فى صغره لیکونحلیما فى کبره.[17]چه خوب است که فرزندان را در کودکى به کارهاى سختو تحمل مشکلات وادار کرد تا در بزرگى حلیم و بردبار باشند.

پدران و مادران بى‌خرد، بصورت دوستى و مودت، تیشه به ریشه سعادت فرزندان خود مى زنندو با عواطف نابجا و محبت‌هاى ناپسند خویش، آنان را به راه بدبختى و سیه روزى سوقمى‌دهند!کودکانى که با این روش مذموم تربیت مى‌شوند، لوس و از خود راضى بار مى‌آیند و این خلق ناپسند از بیمارى‌هاى خطرناک روانى است، عوارض ‍ بسیارى روى جسم وجان مى‌گذارد و نتایج شومش از خلال گفتار و رفتار بیمار به خوبى مشهود است. کودکانى که لوس بار آمده اند، اطفالى که پدر و مادر مطیع بى قید و شرط آن‌ها بوده‌اند و از اول بدون زحمت به تمام تمایلات خویش نایل شده‌اند، روانى ضعیف و زود رنجدارند، خود را مى‌بازند و در کمال بدبختى و زبونى عقب نشینى مى‌کنند. تن به ذلتدادن ، تملق گفتن، منزوى شدن ، خودکشى کردن، و کارهایى نظایر این‌ها، طرق مختلفعقب نشینى از میدان جنگ زندگى است. لوس بار آمدن و از خود راضى بودن با نیرومندى اراده و قدرت مقاومت در نبرد زندگىناسازگار است.

غریزه حب اولاد که خود یکى از حجاب‌هاى تیره عقل است ، به ضمیمهنادانى و بى‌اطلاعى از وظایف، بعضى از پدران و مادران را در راه تربیت کودکان ازصراط مستقیم منحرف مى کند، به برنامه هاى دینى و علمى توجه نمى کنند، و فرزندان رابا محبت هاى بیجا و زیاده از حد که سم مهلک سعادت کودک است پرورش مى دهند و بزرگترین دشمنى را در لباس ‍ دوستى و محبت درباره آن ها اعمال مى کنند و تا پایان عمرآنان را به دست تیره روزى و بدبختى مى سپارند.چنین تربیتى نه مرضى دین است و نهمرضى علم . پدران و مادران که با محبت هاى بیش از حد به فرزندان خود ستم مى کنند وباعث از خودرضایى آنان مى شوند، در پیشگاه خداوند بزرگ مسوولند، و بدون تردید بااین روش ناپسند، کودکان بى گناه خود را تسلیم انواع بدبختى و مصائب نموده اند. حدیث امام باقر علیه السلام را همواره بهخاطر داشته باشید و به وظیفه خود را اندازه گیرى محبت توجه کنید:«شر الاباء من دعاه البر الى الافراط»بدترین پدران کسانى هستند که در نیکى ومحبت نسبت به فرزندان ، از حد تجاوز کنند و به زیاده روى و افراط بگرایند. [18] .

تأکید بر محبت به معنای زیاده‌روی در آن نیست، محبت باید چنان باشد که اولاً فرزندان بیش از حد وابسته بار نیایند و نتوانند در غیاب والدین روی پای خود بایستند و ثانیاً از خود راضی و پرتوقع و لوس بار نیایند، زیرا کودکانی که بیش از حد مورد محبت والدین قرار می‌گیرند از دیگران نیز توقع محبت‌های زیاد دارند و زمانی که وارد جامعه می‌شوند چون توقعات آن‌ها برآورده نمی‌شود سرخورده، مأیوس و افسرده می‌شوند. پس چنین افرادی نمی‌توانند با دیگران رابطه متعادلی برقرار کنند.[19]

2/2/9/3- مساوات در بذل محبت

 
از نکات قابل توجهى که در میانفرزندان وجود دارد رعایت مساوات و عدالت در رفتار با آنان مى باشد. این مسئله درمورد نیازهاى معنوى و عاطفى فرزندان بیشتر جلوه گر است ، والدین شایسته است درابراز محبت در ظاهر مساوات را رعایت کنند، گر چه در باطن بنا به علت هاى مختلف یکىاز فرزندان را بیشتر از دیگرى دوست داشته باشند. امام باقر علیه السلام مىفرماید:به خدا قسم ، رفتار من با بعضى از فرزندانم از روىتکلف و بى‌میلى است. او را روى زانوى خود مى‌نشانم ، محبت بسیار مى‌کنم ، از وىشکرگزارى و قدردانى مى‌نمایم، با آن که این همه احترام و محبت شایسته فرزند دیگرمن است. به این تکلف تن مى‌دهم تا آن که فرزند شایسته‌ام از خطر آنان مصون باشد،تا آنان رفتارى را که برادران یوسف، با او انجام دادند، مرتکب نشوند، خداوند سورهیوسف را نفرستاد مگر به عنوان نمونه و مثال، که بعضى از ما نسبت به بعضى دیگر حسدنورزیم، چنان که برادران یوسف به او حسد کرده و ستم نمودند.[20] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمو: ددر میان فرزندان خود عدالت را رعایت کنید، چنان که خودتان دوست داریددر نیکى و احسان برایتان مساوات و عدالت رعایت شود. .[21]و هم چنین آن حضرت مردى را به همراه دو فرزندشمشاهده کرد، آن مرد در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله یکى از آن ها را بوسید ودیگرى را نبوسید، پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: چرا عدالت را رعایتنکردى ؟[22]

بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که تبعیض در خانواده و توجه بیشتر والدین به برخی از فرزندان و توجه کمتر نسبت به برخی دیگر سبب ایجاد عقده کهتری و احساس نفرت و بدبینی در کودک می‌شود. به قول «ویتریج گروبرگ ولف» هم چشمی و رقابت موجود در خانواده، تأثیر مخرب فراونی در روحیه کودکان بجا می گذارد و موجب می‌شود کودک خود را با برادران و خواهران دیگر مقایسه کرده و بر اثر محبت بیشتر والدین در حق آنان احساس کهتری نماید.[23]

 



[1]ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کوک و نوجوانان، ص42.

[2]- رک. میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص5.

[3]- رک. شجاعی، همان، ص322

[4]- میلانی‌فر، همان، ص62.

[5]- ر.ک. ناصر بی‌ریا و دیگران، روانشناسی رشد، ج2، ص876.

[6]- برای مطالعه بیشر ر.ک. حسینی‌زاده، علی، سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت. ص61. و بناری، علی همت،  تعامل فقه و تربیت

[7]- ر.ک. بناری، علی همت، نعامل فقه و تربیت

[8]- ر. ک. شریعتمداری، علی، روانشناسی تربیتی، ص199.

[9]- رک. شجاعی، محمد صادق، درآمدی بر روانشناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی، ص247. به نقل از انگیزش وشخصیت، ص80 و81.

[10]- ر.ک. شجاعی، همان، به نقل از نیازهای کودکان، ص59-61.

[11]- رسول اکرم(ص) فرمودند «احبوا الصبیان و ارحموهم» فروع کافی، ج6، ص49.

[12]- رسول اکرم ص: «من کان له صبی فلیتصاب له» میزان الحکمه،ج10، ص700.

[13]- رسول اکرم ص: «اتقوا الله و اعدلوا فی اولادکم» همان ص706.

[14]- رسول اکرم ص: «اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم» همان، ص721.

[15]-  پاک‌نیا، همان به نقل از: تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص 320.

[16]-  عدل الهى ، ص 187 و 188.

[17]- وسائل الشیعه ، ج 21، ص 479.

[18]- فلسفی، کودک از نظز وراثت و تربیت، نرم‌افزار

[19]- احمدوند، بهداشت روانی، ص226.

[20]- پاک نیا، همان، به نقل از: تفسیر نور الثقلین ، ج 2، ص 408. مستدرک الوسائل ، ج 15، 172.

[21]- پاک نیا، همان، به نقل از: مکارم الاخلاق ، ص 220.

[22]- اءنه نظر الى رجل له ابنان فقبل اءحدهما و ترک الآخر فقال النبى صلى الله علیه وآله فهلا ساویت بینهما. (همان مدرک) .

[23]- احدی و محسنی، روانشناسی رشد، ص178

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۳
محمد نعیم اکبری

حسادت کودکان

حسادت کودکان در این سن بسیار طبیعی است فراوان دیده شده است که تولد یک نوزاد جدید در خانواده و توجه والدین و سایر بستگان به او، حسادت کودک را برانگیخته است. کودکی که تا کنون تنها فرزند یا کوچکترین فرزند خانواده و مورد توجه والدین بوده است با تولد برادر یا خواهر تا مدتی دچار اشکالات رفتاری می‌شود و گاه این مشکلات به صورت واکنش‌های غیر معقول و حتی تهاجم به نوزاد جدید، خودنمایی می‌کند و گاه موجب شب‌ادراری یا مشکلات عاطفی دیگر می‌شود. هوشیاری پدر و مادر و توجه طبیعی به کودک بزرگتر تا اندازه زیادی به حل مشکل کمک می‌کند و حسادت را به مرور از بین می‌برد. مخصوصاً پدر می‌تواند در ساعاتی که مادر مشغول مراقبت از کودک تازه‌وارد است، به کودک بزرگتر توجه بیشتری نماید.

والدین  باید از مقایسه بین کودکان با یکدیگر و تبعیض بین آن‌ها شدیداً پرهیز کنند و به کودکان توجه یکسانی داشته باشند و اگر قصد تشویق یکی از آن‌ها را دارند، نباید موجبات رنجش دیگران را فراهم کنند. کودکان در سنین سه تا شش سالگی علاقه شدیدی به مربی خود دارند و سعی می‌کنند توجه او را به خود جلب کنند. ازین رو والدین و مربی باید توجه داشته باشد که اگر کودکی بیش از اندازه مورد محبت او قرار گیرد، حسادت سایر کودکان را برمی‌انگیزد.

معمولاً شدیدترین دوره حسادت کودک تا شش سالگی است؛ چون در این مدت کودک به والدین خود سخت وابسته است و علایق او در خارج از محیط خانواده بسیار کم است؛ ولی بمرور در میان دوستان و همسالان خود در مدرسه جایگاهی پیدا می‌کند، در این موقع تحمل کودک در خانواده، زیاد مشکل نخواهد بود.[1]

6/8/3- ترس‌های کودکانه

ترس از وسایل دفاعی موجود زنده در برابر خطر است؛ بنابراین مقدار متعادل و منطقی آن برای کودکان ضروری است. در سنین سه چهارسالگی، انواع ترس‌های کودکانه طبیعی است، ترس از تاریکی و رعد و برق، ترس از بعضی حیوانات و ترس از مرگ در بین کودکان شایع است و تا پنج شش سالگی غیر عادی نیست. ترس‌های غیر منطقی و مرضی، بیشتر در کودکان ناراحت، مضطرب و وابسته دیده می‌شود. دامنه تشویش و نگرانی در این نوع ترس‌ها از ترس‌های طبیعی و منطقی بسیار زیادتر است. معمولاً در این گونه کودکان علائم دیگر تشویش و ناامنی، مانند اختلال در خواب و خوراک، جویدن ناخن، شب‌ادراری و غیره نیز دیده می‌شود. درمان این کودکان با تغییر وضع زندگی و روابط خانوادگی و از بین بردن ناراحتی و اضطراب امکان‌پذیر است.

قرار دادن این کودکان در موقعیتی که از آن وحشت دارند یا متوسل شدن به زور و مشاجره در مورد آنان، کمکی به حل مشکل نمی‌کند. ترس کودک باید پذیرفته شود و هرگز نباید مورد تمسخر دیگران قرار گیرد تا این که با رشد ذهنی بیشتر بر ترس خود غلبه کند.

از مهم‌ترین اقداماتی که ترس‌های کودکان را از بین می‌برد، پیدا کردن علت تشویش و نگرانی کودک است. از سخت‌گیری بیش از اندازه در مورد کنترل ادرار و دفع کودکان باید کاسته شود و فشار زیادی در این مورد  به کودک وارد نشود و اگر مشاجراتی با کودک  در این زمینه وجود داشته است، تعدیل شود. بیان داستان‌های ترسناک برای کودکان یا امر و نهی بیش از اندازه در مورد تغذیه کودک و آداب آن، می‌تواند عوامل نامساعدی در ایجاد اضطراب و نگرانی کودک باشد. در صورتی که کودک، مورد حمایت بیش از اندازه بزرگسالان قرار گیرد و خود فرصت رشد، پرورش و استقلال و ابداع را نداشته باشد، ایجاد شرایط طبیعی، موجبات رضایت و امنیت خاطر او را فراهم خواهد کرد. کودک باید اطمینان داشته باشد که والدین از او حمایت می کنند و فقط در پی آنند که علت ترس او را بیابند و هیج‌گونه خطری در این راه او را تهدید نمی‌کند. رفتار والدین در ایجاد ترس در کودکان و همچنین تخفیف ترس‌ها بسیار مؤثر است. مادری که هنوز نتوانسته بر بسیاری از ترس‌های خود فایق آید، آن‌ها را خواه ناخواه به فرزند خویش منتقل می‌کند؛ زیرا کودک بیشتر تحت تأثیر رفتار والدین است.[2]

9/8/3- لکنت زبان کودکان

لکنت زبان در میان کودکان بسیار شایع است و بیشتر در بین پسرها و در سنین دو تا پنج سالگی دیده می‌شود. لکنت زبان به صورت اختلال در آهنگ کلمات یا مکث کردن در بین کلمات، تکرار و کشیدن صداها یا تبدیل صداها به صداهای جانشین و ادای بریده کلمات مشخص می‌شود. بیشتر کودکان در حضور جمع و بخصوص در مدرسه یا در حضور افراد غریبه وضع دشوارتری دارند و به عکس، در تنهایی یا هنگام سرود خواندن و همنوایی با دیگران اشکالی در تکلم ندارند. در بسیاری از موارد، بین لکنت زبان کودک و حالات عاطفی او، ارتباط زیادی وجود دارد؛ یعنی لکنت زبان بر اثر اضطراب و ناراحتی کودک به وجود می‌آید.

گاهی لکنت زبان به علت اختلالی است که در رشد مغز پیش می‌آید. علت لکنت زبان هرچه باشد، خواه حالات روانی طفل یا اختلال در رشد مغز، به علت طرز برخورد نادرست والدین و آثاری که بر کودک می‌گذارد، بمرور به ناراحتی‌های عاطفی دیگر همراه می‌شود و مسأله را برای کودک پیچیده‌تر می‌کند.

برای درمان لکنت زبان، مخصوصاً لکنت زبان که به علت اضطراب و ناراحتی‌های کودک به وجود آمده باشد، باید به کودک توجه زیادی کرد و سعی شود تا کشمکش‌ها و ناراحتی‌های کودک تا آنجا که ممکن  است از بین برود. این ناراحتی‌ها معمولاً با رفع اضطراب و ناراحتی کودک، رفع شدنی است؛ ولی نباید انتظار داشت که لکنت زبان به طور ناگهانی بهبود یابد و کاملاً از بین برود. بهبود لکنت زبان به مرور صورت می گیرد و در طول مدت بهبود نیز مواردی از برگشت مشاهده می‌شود.[3]



[1]- سوسن سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص 220 و 221.

[2]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص 221 و 222.

[3]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص222 و223.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۲
محمد نعیم اکبری

رشد عاطفی کودکان

کودکان عواطف خود را به طور آشکار ابراز می کنند، بروز ناگهانی خشم و ترس در این گروه بسیار عادی است. بعضی روانشناسان اعتقاد دارند باید به کودکان اجازه دهیم احساسات خود را آزادانه ابراز کنند تا با ابراز عواطف خود بتوانند آن‌ها را تشخیص دهند. در این سنین، خشم زمانی بیشتر دیده می‌شود که کودک خسته یا گرسنه باشد یا با مداخله  بیش از اندازه‌ای بزرگترها روبرو شود. اگر این نکات مورد توجه واقع شود، می‌توان تا اندازه زیادی خشم آنان را تخفیف داد. به هر حال، کودک در طول چند سال اول زندگی و تا حدود سن ورود به مدرسه، روش غلبه بر خشم خود را به مرور می‌آموزد و آن را در کنترل خود درمی‌آورد. کودک تا قبل از سن مدرسه، معمولاً ناراحتی و خشم خود را به صورت گریه ظاهر می‌کند، ولی بعد از ورود به مدرسه به تدریج یاد می‌گیرد که ناراحتی خود را به گونه‌ای دیگر بیان کند.

در این مرحله، کودکان به علت روبرو شدن با موقعیت‌های بسیاری که بیشتر آن‌ها نیز تازگی دارد و نیز به دلیل قوه تخیل فعال، ممکن است ترس‌های زیادی داشته باشند. بسیاری ازین ترس‌ها غیرمنطقی است، ولی می‌تواند در زندگی آینده آن‌ها مشکلاتی ایجاد کند؛ بنابراین قرار دادن کودکان در موقعیت‌های ترسناک، با این استدلال که دیگر بزرگ شده‌اند یا مسخره کردن آن‌ها به علت وحشت از چیزهایی که برای بزرگسالان عادی است، کاملاً غیر عاقلانه است. در صورتی که ترس کودک از موارد، خیالی و غیرواقعی باشد، می‌توان به تدریج کودک را در برطرف کردن آن یاری کرد؛ مثلاً وقتی او از حیوانات بی‌آزار می‌ترسد، می‌توان عملاً بی‌آزار بودن آن را به او نشان داد و با نزدیک شدن و لمس کردن آن‌ها می توان به کودک فهماند که ترس او بیجاست. کودکان در ابراز عواطف خود تا اندازه‌ای زیادی تحت تأثیر بزرگترها واقع می‌شوند، اینکه آیا کودک از چیزی می ترسد یا با آن به طور طبیعی روبرو می‌شود، به مقدار زیادی به واکنش‌های بزرگترها در موقعیت‌های مختلف بستگی دارد. اگر بزرگسالان ترس‌های خاصی دارند باید سعی کنند تا حد امکان در حضور کودکان بر خود مسلط باشند.[1]

1/8/3- والدین و ایجاد عزت نفس در کودکان

یکی از ابعاد رشد فردی، عزت نفس به معنای ارزیابی مثبت از خویش است که به نظر روانشناسان، سال‌های میانی کودک زمان مهمی برای رشد عزت نفس است. ارزیابی کودکان از خویش، تأثیر مهمی در رشد شخصیت آن‌ها دارد. اگر کودکی خود را دوست داشته باشد، به توانایی‌های خود مطمئن باشد و با نگرش باز به زنگی نگاه کند، به خوبی دیگران را نقد و ارزیابی می‌کند، حتی اقتدار والدین و معلمان را به چالش می‌کشد، با موانع کنار می‌آید و خودتردیدی او را باز نمی‌دارد. او باور دارد که می تواند به اهداف خویش برسد و با هر موفقیت عشق و احترامش نسبت به خود و لذت از خویش در او فزونی می‌یابد.

در مقابل کودکی که احساس خوبی نسبت به خود ندارد، هر طرف که می‌رود دست و پا بسته است. چون متقاعد شده که نمی‌تواند موفق شود، سخت تلاش نمی‌کند. عدم تلاش او، باعث شکست‌های مداوم می‌شود. او اغلب در مورد درستی رفتار خویش مردد و نگران است. چنین کودکی ممکن است دچار رفتارهای نابهنجاری مانند شکستن اشیاء و آسیب دیگران شود. او در جلب دوستان و استمرار روابط دوستی با دیگران مشکل خواهد داشت و بروز دردهای مبهم یکی پس از دیگری در او احتمالی است. این دو مورد مواردی از تأثیر عزت نفس بر کودکان بود[2]

اعتماد به نفس یکی از همبسته‌های مهم عزت نفس است. کودک باید در هر مرحله سنی با شناخت توانایی ها، مطابق آن‌ها رفتار کند. انجام امور شخصی از ساده‌ترین کارها مانند لباس پوشیدن و شستشوی خود و غذا خوردن تا حل تعارض‌های اجتماعی بدون تعدی به دیگران و دست یافتن به اهداف خویش، مبتنی بر  اعتماد به نفس مناسب است. اظهار وجود، استقامت، مذاکره موفقیت‌آمیز، مهارت‌های گفتگو و گوش دادن فعال و کنترل قاطعانه عصبانیت و خشم از آثار اعتماد به نفس است.[3]

2/8/3- شکل‌گیری دوستی‌ها

اگر از کودکان بپرسید چگونه دوست پیدا می‌کنند پاسخ آنان نشان‌دهنده استنباط آنان از دوستی است. بنابراین، دوستی کودکان خردسال با بازی با کودک دیگر شکل می‌گیرد. کودکان بزرگتر فرایند دوستی را پیچیده‌تر و تدریجی‌تر می‌دانند؛ همین که افراد در مورد خصوصیات یکدیگر، علایق و ارزش‌های یکدیگر بینیش عمیق‌تری پیدا می‌کنند، دوستی‌ها عمیق‌تر می‌شود. کودک سیزده‌ ساله‌ای گفت، «آدم دوستانش را انتخاب نمی‌کند، همین طوری پیش می‌آید. یکدفعه آدم متوجه می‌شود می‌تواند با کسی حرف بزند، می‌تواند با او از مشکلاتش حرف بزند و یکدیگر را درک کنند.[4]

روش والدین در کنش متقابل با فرزند ممکن است برای کودک الگویی شود در برخورد با غریبه‌هایی که بعدها دوستانش می‌شوند. کودکان کلاس اولی به هنگام بازی با مادرانشان و هنگام بازی با همسالانی که قبلاً ندیده بودند مشاهده شدند. فرزندان مادران ناسازگار و پرتوقع و کنترل کننده معمولاً هنگام تعامل با سایر کودکان خواسته‌های شان را در نظر می‌گرفتند و می‌خواستند با راه و روش خود عمل کنند. همین رفتار غالباً سبب می‌شد که دیگران آن‌ها را آدم‌های غیر جذابی بدانند. بر اساس نتایج این مطالعه، وقتی بزرگسالی سرمشق رفتارهای خاصی می‌شود، کودکان رفتار شبیه به او خواهند داشت: «کودکان در تبادلات اجتماعی با همسالان رفتاری شبیه به رفتار مادران خود بروز می‌دهند. مادران مثبت و موافق، فرزندان مثبت و موافق دارند، مادرانی که به احساسات اهمیت می‌دهند فرزندانی دارند که به احساسات اهمیت می‌دهند، و مادران ناسازگار فرزندان ناسازگار دارند.[5]

3/8/3- روابط با همسالان

والدین باید زمینه‌ی ارتباط فرزندشان با همسالان را ایجاد نموده و بر آن نظارت نمایند. و توجه داشته باشند که یکی از عوامل مؤثر تأثیرگذاری بر بهداشت روانی دردوره میانی کودکی، محیط اجتماعی خصوصاً همسالان است. همسالان در ابعاد مختلف در بهداشت روانی کودک تأثیر می‌گذارند هرچند رابطه با همسالان ممکن است پیامدهای منفی داشته باشد، با این حال، مزایای آن بسیاراست. روابط با همسالان پاسخ به نیاز اساسی و مهم پیوندجویی در کودکان است. آنان در این روابط ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را می‌آموزند. در این روند فرصت مناسبی برای مقایسه اجتماعی پدید می‌آید که کودکان با درک دیگران شناخت واقعی از خود و توانایی های خود به دست می‌آورند و به آزمون عقاید و احساسات خویش می‌پردازند. و همین امور کمک مناسبی به ایجاد خودپنداره و عزت نفس آنهاست. برای مثال هنگامی که عملکرد خود را بهتر از دیگران دیدند، احساس غرور کرده و عزت نفس آن‌ها افزایش می‌یابد و در کل سازگاری اجتماعی را کودک از همسالان میاموزد. برخی از همسالان گاهی امنیت عاطفی برای کودک فراهم می‌کند که بزرگسالان قادر به آن نیستند. تعامل با همسالان از طریق بازی و سایر فعالیت‌های تفریحی می تواند به رشد شناختی کودک نیز کمک کند.[6]

4/8/3- احساس امنیت

احساس امنیت عاطفی از مهم‌ترین عوامل رشد رضایتبخش کودک است و همانطور که ربیلف اریکسون و بسیاری از صاحبنظران دیگر بر آن تکیه کرده‌اند، مادر و پدر باید طی یک دوره طولانی از مراقبت پایدار واقعی، این نیاز را برآورده کنند.

احساس امنیت از طریق محبت کردن به کودک و تأیید او حاصل می‌شود. کودک باید احساس کند که صمیمانه دوستش دارند و او را به عنوان یک فرد تأیید می‌کنند. او در صورتی می تواند نگرش مثبت و پایدار نسبت به زندگی داشته باشد که محبت و تأیید پایدار و یکنواختی از طرف افراد خانوداه دریافت کند.

ثبات در تنبیه و تشویق کودکان اهمیت اساسی دارد. تنبیه کودک نباید این احساس را در او ایجاد کند که هرگز دوستش نخواهند داشت یا او را طرد کرده‌اند؛ بلکه باید احساس کند که به علت عملی که انجام داده تنبیه می‌شود، نه به علت خستگی پدر و مادر یا عصبانیت آ‌نها؛ زیرا در این صورت، کودک به معیاری برای اعمال و رفتار خود دست نخواهد یافت.[7]



[1]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص219.

[2]- سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی، ص315.

[3]- سالاری‌فر و دیگران، همان، ص315. به نقل از لیندن فیلد، اعتماد به نفس برتر، صص109 و 143.

[4]-  ماسن و دیگران، همان، ص486. به نقل از: رابین، 1980، ص35.

[5]- ماسن و دیگران، همان، صص487 -488. به نقل از یوتالاز، 1987، ص336.

[6]- سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی صص318 و 319.

[7]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص220.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۱
محمد نعیم اکبری

نام‌گذاری

نخستین احسان و نیکی والدین به کودک آن است که نام زیبا و خوش‌آیندی برای او انتخاب نماید. امام رضا (ع) فرمود:«اول مایبر الرجل ولده ان یسمیه باسم حسن فلیحسن احدکم اسم ولده. نخستین امری که پدر به وسیله آن به فرزندش احسان و نیکی می‌نماید آن است که نام نیکو و زیبایی را برای او انتخاب کند، پس البته هر یک از شما نام فرزندش را نیکو قرار دهد.[1]

مهم‌ترین اثر نام بد روی فرد، این است که وی را در معرض تمسخر دیگران و اذیت و آزارهای روحی و روانی ناشی از آن قرار می‌دهد.نامی که از نظر ظاهری موزون و هماهنگ نباشد و تلفظ ساده و روانی نداشته باشد و یا از نظر معنا، بار مثبتی نداشته باشد، معمولاً مایه تمسخر و تحقیر فرد می‌گردد. نام بد از اموری است که زمینه تحقیر را همیشه فراهم می‌کند، چرا که نام زشت همانند یک نقص یا عیب ظاهری و یا لباس آلوده، همواره با فرد است و لحظه‌ای از او جدا نمی‌شود و تابلویی است که همواره دیگران را به این تحقیر و تمسخر فرا می‌خواند.[2]

کودک در همه عمرش با نامش زندگی خواهد کرد، این نام یا باعث غرور و شادی وی بوده و از داشتن آن خوشحال هست و یا این که باعث مسخره و بازی مردم گردیده و از داشتن آن نام همواره خجالت می‌کشد. کودکانى که به واسطه اسم نامناسب یا نام خانوادگى بد مورداستهزا و تمسخر سایر اطفال واقع مى‌شوند، روحیه خود را مى بازند، همواره افسردهخاطر و ملولند، از بازى‌هاى دسته جمعى کودکان هراس دارند و از معاشرت با آن‌هاخائفند، در محیط مدرسه حتى المقدور خود را پنهان مى‌کنند، در صف شاگردان طورى مى‌ایستند که مورد توجه مدیر یا ناظم مدرسه واقع نشوند، مبادا در حضور اطفال اسم آن هارا به صداى بلند بگویند مصبیت آن ها تازه شود.عقده حقارت شامل تمام مشخصاتى مى شود که مظهر عدم اعتماد بهنفس، حس شکسته نفسى، عدم شایستگى و فقدان اراده هستند. کودکى که دچار احساس حقارتاست وقتى که بزرگ شود یک رفتار انزواطلبانه‌اى پیش خواهد گرفت، یا اقلا نسبت بههم‌نوعانش حس دورى و غربتى ایجاد خواهد کرد، زیرا وقایع و تجارب دوران کودکى به اوفهمانده است که نزدیکى و جوشش یا دیگران بوده است که تمسخر و انتقاد را متوجه اوساخته است. کسى که از نزدیکان و همنوعانش کناره جویى مى‌کند معنى‌اش این است که ازیک حس حقارتى که مولود تجارب کودکى است در عذاب است. از این رو، بنا به موازینروان شناسى، هر واقعه و خاطره‌اى که عزت نفس و غرور ذاتى شخص را ضعیف و معدوم مىکند عاملى است براى توسعه و تقویت عقده حقارت و وسیله‌اى است که وى را در ردیفاعضاى پریشان حال و ضعیف النفس جامعه در مى‌آورد.[3]

اگر پدر نام زشت یا زننده‌ای را برای فرزند خود انتخاب کند، قطعاً به شخصیت و حیثیت او لطمه وارد ساخته است. زیرا نام خوب، به منزله حیثیت و اعتبار او است و نام سبک و زننده و مضحک که او را در معرض استهزا و توهین دیگران قرار می‌دهد در او عقده روانی ایجاد می‌کند. «فروید» که در باره عقده‌های روانی و علل ایجاد آن مطالعات عمیقی دارد یکی از علل عقده‌های روانی را عبارت از محترم نبودن فرد در برابر دیگران می‌داند، بدیهی است کودکی که دارای اسم زننده و مضحکی است و همواره مورد استهزاء می‌باشد، کمتر از احترام دیگران برخوردار است. بهمین جهت رسول اکرم(ص) برای پیشگیری از این عقده‌ها و برخورداری کودک از احترام دیگران، فرموده است: من حق الولد علی والده ثلثه: یحسن اسمه و یعلمه الکتابه و یزوجه اذا بلغ» از جمله حقوق فرزند بر پدر سه امر است: اسم نیکو و زیبا برای او انتخاب کند و نوشتن را به او بیاموزد و هنگامی که بالغ شد همسر برای او بگیرد.[4]

1/4/3- ترور شخصیت

هنگامی که والدین بر روی فرزندان خود اسم می‌گذارند و آنان را با همان اسامی صدا می‌زنند، ممکن است مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان ایجاد کنند، کودکان نسبت به این مسأله خیلی حساس هستند؛ مثلاً هنگامی که والدینشان آنان را «احمق»، «کودن»، «گیج»، «خنگ»، و... صدا می‌زنند. گاهی اوقات والدین از این القاب برای ترور شخصیت کودک استفاده می‌کنند، ولی ممکن است گهگاهی بدون این که منظور خاصی داشته باشند ازین القاب استفاده نمایند. این لغات ممکن است منعکس کننده خشم پدر یا مادر نسبت به کودک باشد، اما معمولاً نه تنها باعث بهبود اوضاع نمی‌شود، بلکه آن را وخیم‌تر نیز می‌کند.[5]



[1]-حجتی، همان به نقل از بحار الانوار، ج6، ص24. و محجه البیضاء، ج2، ص66.

[2]- ر.ک. قایمی مقدم، روشهای آسیب‌زا در تربیت، صص 26 و 27.

[3] ر.ک. فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، به نقل از: عقده حقارت ، ص 6.

[4]- حجتی، همان، به نقل از همانجا.

[5]- ساندرز، متیو، ترجمه نوشین شمس، برای همه پدرها و مادرها، ص55.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۰
محمد نعیم اکبری

اهمیت تجربیات کودکی

طبق نظریه کارل هورنای، کودکی دوره‌ای است که اکثر مشکلات از آن حاصل می‌شوند. انواع رویدادهای آسیب‌زا مانند سوء استفاده جنسی،[1] کتک زدن، طرد کردن آشکار یا بی‌توجهی، می‌توانند تأثیراتشان را بر رشد کودک بر جای بگذارند. «هورنای» تأکید داشت که این تجربیات ناتوان کننده را تقریباً همیشه می‌توان به فقدان صمیمیت و محبت واقعی مربوط دانست. کل روابط اولیه، رشد شخصیت را شکل می‌دهد. گرچه تجریبیات بعدی می‌توانند تأثیرات مهمی داشته باشند، مخصوصاً در افراد بهنجار، اما تجربیات کودکی مسؤول رشد شخصیت هستند.[2]

یکی از تحولات مثبت در تعلیم و تربیت جدید، توجه به اهمیت دوران کودکی است. این دوران در زندگی انسان از اهمیت ویژه برخوردار است و شالوده‌ی شخصیت انسان معمولاً در همین دوران ریخته می‌شود. در گذشته به اهمیت و نقش این دوران در سرنوشت انسان توجه لازم نمی‌‌شد و والدین و مربیان بر این باور بودند که کودک در حد یک انسان در خور توجه نیست و به این ترتیب در زمینه تربیت او نمی کوشیدند. ازین رو غالباً با بی‌اعتنایی و بی‌توجهی و با روشهایی خشونت‌آمیز با کودک رفتار می‌کردند و تنبیه بدنی را بهترین وسیله برای تأدیب و تربیت وی می‌دانستند. گاه روش‌های بسیار خشن و وحشیانه‌ی رادر برابر کودک بکار می‌گرفتند و بدون توجه به طاقت جسمی و روانی وی، به مجازات او می‌پرداختند. این شیوه نادرست نه تنها در جامعه ما، که در همه اجتماعات رواج کامل داشت. ظهور روانشناسی و علوم تربیتی جدید و تحقیقات ارزنده که در زمینه مسایل تربتی صورت گرفت این نکته را آشکار ساخت که: بسیاری از نابسامانی‌های روانی و اخلاقی انسان ناشی از تربیت نادرست او در دوران کودکی است. کشف عقده‌های روانی و تأثیر آن‌ها در زندگی آینده انسان، به روشن شدن این مسأله کمکی مؤثر کرد و نشان داد که سلامت روحی و روانی انسان در دوران بزرگسالی تا حد زیادی در گرو جلوگیری از پیدایش عقده‌ها در دوران کودکی است.[3]

1/1/3- اولین تجارب اجتماعی کودک

حضور مادر نه تنها عامل عمده‌ای در احساس امنیت برای کودک است، بلکه تعیین کننده کیفیت تجارب اولیه اجتماعی او نیز هست. اگر مادر در موقع ارضای نیازهای کودک، محبت لازم را ابراز کند، اولین تجارب اجتماعی کودک نیز حوشایند خواهد بود. مادر باید بین مراقبت بیش از اندازه و عدم مراقبت، مواطنه‌ی درستی ایجاد کند. ت.جه کافی و ابراز عواطف واقعی، اصیل و پایدار و به طور کلی روابط مادرانه قوی، باعث می‌شود که کودک دنیا را امن و قابل اطمینان بیابد و رشد عاطفی طبیعی و سلامت شخصیت او تضمین شود.

اهمیت مادر برای کودک تنها در رفع نیازهای او خلاصه نمی‌شود، بلکه همه احساس امنیت کودک وابسته به وجود مادر است. اولین احساس رضایت خاطر در نتیجه مکیدن حاصل می‌شود. شیر دادن مادر، پیوندی عمیق بین کودک و مادر به وجود می‌آورد و موجب رضایت خاطر مادر و احساس امنیت و رضایت کودک می‌شود و در رسیدن به اعتماد اساسی که مورد نظر اریکسون است به کودک کمک می‌کند.[4]

2/3- پذیرش کودک توسط والدین

تعامل عاطفی مناسب با کودک از اولین روز تولد و حتی پیش از آن نقش مهمی در تحول سالم او دارد. پذیرش موجودیت کودک، اولین پدیده در این راستا است. کودکان ناخواسته اگر با عدم پذیرش از سوی والدین در مراحل مختلف تحول مواجه شوند، دچار مشکلات و ناراحتی‌های روانی می‌گردند. آنان ممکن است حتی از سوی اعضای دیگر خانواده نیز مزاحم تلقی شوند و این وضع سازمان روانی کودک را مختل خواهد کرد[5] در تعالیم اسلام، توصیه‌هایی وجود دارد که به پذیرش کودک از سوی والدین کمک می کند. یکی ازین موارد تبریک ولادت کودک به والدین است. تلقی فرزند پسر به عنوان نعمت و دختر به عنوان رحمت از جانب پروردگار نیز زمینه‌ی مناسبی برای پذیرش کودک فراهم می‌کند. پذیرش، زمینه عواطف مثبت و ابراز محبت نسبت به کودک را فراهم می‌کند. روانشناسان مهم‌ترین نیاز کودک را نیاز به محبت و امنیت عاطفی می‌دانند چار که احساس امنیت و دریافت محبت، زیربنای رشد شخصیت کودک و زمینه‌ تواناسازی او برای واکنش به محبت و ابراز آن نسبت به دیگران است.[6]

3/3- مراقبت و توجه مثبت والدین به کودک

تحقیقات مختلف انجام شده در مورد حیوانات و انسان، نشانگر این است که ارتباط کودک و مادر، هم در رشد جسمانی و هم در ابعاد روانی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. شواهد تحقیقی ارائه شده توسط رنه اشپیتز، پزشک اتریشی، نشان می‌دهد که عدم توجه به کودکان در نخستیم ماههای زندگی، ممکن است باعث شود که کودکان به تحریکات محیطی پاسخ ندهند و در موارد شدیدتر، پژمرده شوند و بمیرند. مارگارت ربیل در کتاب حقوق نوزادان ادعا می‌کند که عشق مادر، شرط لازم برای رشد رضایتبخش کودک است. تحقیقاتی که به وسیله‌ای بعضی دیگر از روانشناسان از جمله دنیس و سکیلزانجام شده نشان می‌دهد کودکانی که کمتر از اندازه طبیعی مورد توجه بزرگسالان قرار می‌گیرند، در بسیاری از موارد عقب‌ماندگی‌هایی پیدا می کنند.[7]

نوزاد انسان بر خلاف نوزاد اکثر حیوانات، فاقد هر نوع پختگی است. بدین معنا که وقتی به دنیا می‌آید بلافاصله نمی‌تواند راه برود، غذای خود را به دست آورد، خود را از گرما و سرما حفظ کند. نوزاد انسان برای زنده ماندن، نیاز به مراقبت‌های دیگران دارد و بر اثر همین مراقبت‌ها به موجود اجتماعی تبدیل می‌شود. این موجود برای آن که بقاء خود را تضمین کند، ابزارهای ارتباط با کسانی را که از او مراقبت می‌کنند یاد بگیرد. بنابراین، یادگیری رفتارهای اجتماعی پایه اولیه‌ی بقا و بهداشت روانی نوزاد است.[8]

تعالیم اسلام بر توجه مثبت به کودکان تأکید دارد. راجرز معتقد است این توجه مثبت باید بدون قید و شرط باشد تا زمینه‌ی مناسبی برای سلامت روانی کودک در همه زندگی فراهم آید. انسان‌ها برای پذیرش همه ابعاد وجودی خویش، از کودکی نیازمند توجه مثبت نامشروط از سوی والدین هستند. این گذشته از رفتاری است که کودک انجام می‌دهد. والدین مناسب است رفتار خود را با کودک با عشق و تشویق استمرار دهند هرچند برخی رفتارهای او را نمی‌پسندند. در این شرایط کودک نیازی نمی‌بیند که بخشی از ابعاد وجودی خویش را انکار کند بلکه با پذیرش خود، که یکی از ارکان شخصیت سالم است، از بهداشت روانی مطلوب‌تری برخوردار می‌گردد.[9]



[1]- هورنای با توجه به جامعه محل زندگی‌اش؛ غرب روی مسأله سوء استفاده جنسی انگشت می‌گذارد که البته در کشورهای غربی کودکان با اینگونه مشکلات مواجه می‌باشند و حتی برخی پدران نیز با فرزندان شان روابط جنسی دارند، که این موضوع خوشبختانه در کشورهای اسلامی  و جوامع سنتی شرق، وجود ندارد.

[2]- ر. ک. جس فیست و گریگوری جی فیست، ترجمه یحیی سید محمدی، نظریه‌های شخصیت، صص196 و 197.

[3]- رک. سادات، محمد علی، راهنمای پدران و مادران و شیوه‌های برخورد با کودکان، ج2، ص18.

[4]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص194.

[5]-ر.ک. میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص95.

[6]- سالاری‌فر و همکاران، بهداشت روانی، ص312.

[7]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص193.

[8]- ر.ک. گنجی، حمزه، بهداشت روانی، ص260.

[9]- ر. ک. سالاری‌فر و دیگران، بهاشت روانی، ص312.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۵۹
محمد نعیم اکبری