بسم الله

تعلیم و تربیت

مباحث تربیتی :: تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

یک ضرب المثل چینی می‌گوید: اگر دیدگاهی داری که یک سال آینده را می‌بینی بذری بیفشان؛ اگر دیدگاهی داری که ده سال آینده را می‌بینی، درختی بکار؛ و اگر دیدگاهی داری که صد سال آینده را می‌بینی، مردم را راهنمایی و هدایت کن. مجسم کنید دنیایی را با پدران و مادران تحصیلکرده که فرزندان آزاد و مستقل پرورش داده‌اند؛ نسلی که بر احساسات خود حاکم است، نسلی که انگیزه‌های عالی، انسانی و سازنده دارد و در جهت تخریب و نابودی که تا کنون بر دنیا حاکم بوده، قدم بر نمی‌دارد. به گفته جان راسکین اصلاحگر اجتماعی انگلیسی: «غنی‌ترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب و شرافتمند را زیر بال دارد». بدون تردید امکان چنین پیشرفتی وجود دارد، یعنی ساختن جهانی با حد اکثر انسان‌های شاد و شرافتمند. گمان نمی‌کنم میراث غنی‌تر از این بتوان پیدا کرد.
نیروی انسانی با دانش و مهارت، ریشه‌ی درخت توسعه و پیشرفت است. منابع انسانی زیربنای ثروت ملت‌ها را تشکیل می‌دهد، سرمایه و منابع طبیعی عوامل تولید‌اند، در حالی که انسان‌ها عوامل فعالی هستند که سرمایه‌ها را متراکم می‌سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می‌کنند، سازمان‌های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی را می‌سازند و توسعة ملی را جلو می‌برند، به وضوح کشوری که نتواند مهارت‌ها و دانش مردم‌اش را توسعه دهد، و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.
سرمایه‌گذاری در زمنه‌ی نیروی انسانی مهم‌تر و سودمندتر از سرمایه‌گذاری در طرح‌های صنعتی است. برخی بر این باور اند که نازل بودن رشد اقتصادی در جوامع در حال توسعه ناشی از کمبود سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های انسانی است.
آیندة هر ملتی را نیروی انسانی آن (دانشمندان، مهندسان، پزشکان، کارگران ماهر و...) تعیین می‌کند، چه این که مواد خام هر کشور را نیروی انسانی آن تغییر داده و قابل استفاده می‌کنند. بدون شک پیشرفت‌ها و عقب‌ماندگی کشورها در کنار عوامل دیگر ریشه در سوابق کاری آن‌ها در عرصه‌ی آموزش و پرورش دارد.

بایگانی

۵ مطلب با موضوع «مباحث تربیتی» ثبت شده است

نحوه ارتباط والدین و فرزندان

روانشناسان نحوه ارتباط والدین با فرزندان و شیوه‌های تربیتی آن‌ها را به سه دسته طبقه‌بندی کرده‌اند: 1-والدین سهل گیرPermissive Parent، 2- والدین سخت گیرauthoritarian، 3- والدین مقتدرauthoritative، که برخی عنوان‌های مستبد و قاطع و اطمینان بخش را برای دسته دوم و سوم برگزیده‌اند.[1]

والدین سهل‌گیر گرم هستند و درخواست و انتظارات کمی از فرزندان دارند، به آنان اجازه می‌دهند بی هیچ قیدوبندی احساسات و تکانش های خود را ابراز کنند،، فعالیت های کودکان را تحت اشراف ندارند و به ندرت کنترل مناسبی بر رفتار آنان دارند. والدین سخت گیر، الگوهای سختگیرانه‌ای دارند که بسیاری از قواعد را بر فرزندان تحمیل نموده و انتظار اطاعت دقیق از آنان دارند، به ندرت برای فرزندان چرایی لزوم پیروی از قواعد را توضیح می‌دهند و اغلب از شیوه‌های اعمال فشار استفاده می‌کنند. والدین مقتدر، شیوه منعطف دارند که در آن به فرزندان آزادی عمل داده، در عین حال محدودیت‌هایی را برای آنان اعمال نموده و برای این روش ادله‌ای را برای فرزندان ارائه می کنند. آنان پاسخگوی نیازها و دیدگاه‌های فرزندان هستند و فرزندان را در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی دخالت می دهند. آنان در صورت لزوم از اعمال قدرت استفاده می کنند، البته برای این کار نیز استدلال ارائه می‌دهند.[2]

پافشاری در انجام تکلیف و موفقیت یکی از روش‌های فرزندپروری است که گاهی به آن روش قاطعانه و مقتدرانه می‌گویند، والدین قاطع با محبت‌اند ولی معیارهای روشنی دارند و از فرزندان انتظار رفتار درست دارند. آشکار است که باید چنین انتظاراتی با سطح رشد کودک تناسب داشته باشد. والدین قاطع کودکان را وادار به اجرای قوانین می‌کنند و گاهی هم متوسل به تنبیه می‌شوند ولی علل قوانین را توضیح می دهند و در ضمن از کودکان می خواهند که در تنظیم قواعد خانه سهیم باشند. برای مثال، اگر کودکی چندین بار وسط خیابان بپرد و پدر و مادر قاطع هربار جلو او را می گیرد و توضیح می‌دهد که چرا نباید این کار را بکند. اگر این کودک باز هم به این رفتار ادامه داد پر یا مادر او را به اتاقش می‌فرستند و بدین‌ترتیب کودک را تنبیه می کنند. هرچند که والدین قاطع نسبتاً صریح هستند ولی فرزندان را تشویق می‌کنند که «جوابTalk back» آنان را بدهند. به این معنا که آنان ارتباط متقابل را تشویق می‌کنند.[3]

ضد این روش، روش مستبدانهauthoritarian،  است. والدین مستبد نیز صریح‌اند ولی آنان خواهان اطاعت کورکورانه و احترام به مراجع قدرت‌اند. آنان به کودک اجازه جواب دادن نمی‌دهند و گفتگو را تشویق نمی‌کنند و در ضمن چندان هم مهربان نیستند. روش دیگر سهل‌گیرانهPermisive، نامیده می‌شود. والدین سهل‌گیر چندان متوسل به تنبیه نمی‌شوند و در ضمن چندان قاعده و قانونی در خانه ندارند تا بچه را وادار به اطاعت کنند. از بچه‌ها چندان انتظار رفتار معقول ندارند و به کودکان اجازه می‌دهند که خودشان نظم و ترتیب به کارشان بدهند.

مطالعات طولی و مقطعی نشان می دهند که موفقیت زیاد در مدرسه با روش‌های فرزندپروری قاطعانه ارتباط دارد. در یک مطالعه وسیع معلوم شد که کودکان دبیرستانی بسیار موفق که نمره بالایی داشتند، والدینشان روش قاطعانه داشتند. کم‌ترین نمره متعلق به دانش‌آموزانی بود که والدین مستبد داشتند.[4] در یک بررسی دیگر رفتار مادر با فرزندان پیش مدرسه‌ای آنان مشاهده شد و کوکان در مهد کودک و در کلاس ششم پیگیری شدند. کودکان موفق مادرانی داشتند که از آنان توقع رفتار عاقلانه داشتند و به طور مؤثری با فرزندانشان ارتباط برقرار می کردند و مهربان بودند.[5] مادران کودکان موفق رفتار فرزندان خود را کنترل می‌کردند، البته همراه با توضیح و استدلال و گوشزد عوافب آن. برای مثال، اگر کودک غذا نمی‌خورد مادر می‌گفت، «اگر غذا نخوری سالم و بزرگ نمی‌شی». مادران کودکان ناموفق غالباً متوسل به روش‌های مستبدانه می‌شدند مانند تهدید به زدن کودک.[6]

12/1- خانواده و بهداشت روانی فرزندان در گستره تحول

بیشتر مباحث بهداشت روانی در متون تخصصی، به مسایل بزرگسالان اختصاص دارد. نگاه تحولی به بهداشت روانی افراد و بررسی مسایل عاطفی پیش از تولد تا بزرگسالی، نقش مهمی در سلامت شخصیت و پیشگیری از اختلالات روانی دارد. ویژگی روانی مراحل کودکی تا نوجوانی، نوعی رشدنایافتگی است و این امر موجب می‌شود آنان نیازمند راهنمایی و کمک بیشتری برای تأمین بهداشت روانی باشند. از طرفی وابستگی بسیار افراد به خانواده، بررسی مسایل بهداشت روانی آن‌ها را بیشتر با مسایل خانوادگی و نحوه تعامل در بستر خانواده مربوط می‌کند. لازم است وظایف و مناسبات والدین با فرزندان مبتنی بر اهداف بهداشت روانی و ویژگی‌های شخصیت سالم مورد بررسی قرار گیرد. یکی ازین اهداف پیشگیری از بروز مشکلات روانی است.[7]



[1] - - سالاری‌فر و دیگران،همان، ص316. به نقل از: ماسن، رشد و شخصیت کودک ص499.

[2] - سالاری‌فر و دیگران،همان، ص317. به نقل از: Shaffer, D. R., Developmental Psychology, p.592.

[3] - ر.ک. ماسن و دیگران، زشد و شخصیت کودک، ص407.

[4] - ر.ک. ماسن و دیگران، همان، ص407، به نقل از: دورنیاخ، ریتر، لیدرمن، رابرتز و فرالی 1987.

[5] - ر.ک. ماسن و دیگران، همان، ص407. به نقل از: هس، هالودی، دیکسون، پرایس،1984.

[6] - ر.ک. ماسن و دیگران، همان، ص408. به نقل از: هس، مک دویت، 1984، ص202.

 

[7] - ر ک. سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی، ص302 و303.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۱
محمد نعیم اکبری

- والدین و سلامت روان کودک

لازم است والدین برای فراهم ساختن زمینه بهداشت روانی کودکان تلاش نموده و در جهت مراقبت از آنان گام بردارد. هرچند عوامل متعددی به جز والدین در بهداشت روان کودکان مؤثراند، اما والدین در حد توانایی خویش می‌تواند در جهت ایجاد زمینه سلامت روان بچه‌هایش حرکت نموده و کارهای مثبت و خوبی را به اجرا بگذارد؛ بطور مثال نامگذاری خوب، احترام به کودک، تکریم شخصیت وی و فراهم ساختن زمینه بازی، خود داری از افراط و تفریط در محبت، و...

آنچه بیش از هرچیز به تعادل فرزندان آسیب وارد می‌کند ناامنی او در سطح خانواده، مدرسه و جامعه است. اگر محیط عاطفی خانواده متشنج و مسموم باشد ذهن و جسم فرزند را مضطرب و آشفته می‌سازد، چنین وضعیتی باعث به وجود آمدن انواع اختلالات رفتاری و ناسازگاری‌های مختلف در رفتار و عملکرد می‌شود. آیا مشاهده درگیری و پرخاشگری همراه با کتک‌کاری، در فرزندان باعث به وجود آمدن اضطراب نمی‌شود؟ آیا ذهن چنین دانش آموزانی در هنگام مشاجره مشغول نمی‌شود؟ نوجوانانی که مشکلات رفتاری و هیجانی دارند کسانی هستند که والدین آن‌ها در ابراز محبت و توجه به روابط خانوادگی در مراحل گوناگون زندگی مشکل دارند. این موضوع همواره مورد تحقیق روانشناسان بوده است. عده‌ای از آن‌ها نیز اعتقاد دارند که رفتارهای ناسازگار نوجوانان ناشی از فقدان جو عاطفی لازم در محیط خانواده است. خشم و خشونت والدین نسبت به فرزندان، طرد کردن یا نادیده گرفتن فرزندان سبب می‌شود که آن‌ها دچار مشکلات تحصیلی، عدم سازش با گروه همسالان یا بروز رفتار ضد اجتماعی شوند.[1]

1/9/3- ارج نهادن به شخصیت کودک

همیشه در ارتباط با کودکان، باید او را یک انسان دانسته و دست کم نگرفت، هرگز کودک خود را تحقیر نکرده و به او شخصیت داد و او را به حساب آورده به نظراتش احترام گذاشت و باید به کودک برحسب توانایی‌اش مسئولیت داد و به چشم بدبینى به او نگاه نکرد.

در بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است و تا هنگامی که حیثیت و شخصیت فرد برقرار نشود، سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انسانی معنی و مفهومی نخواهد داشت.[2] فردی که خود را مفید، کارامد و ارزشمند بداند و کرامت بالایی داشته باشد، از سلامت روانی بیشتری برخوردار است و در نتیجه توان بیشتری برای رویارویی با فشارها، مشکلات روانی و رویدادهای ناگوار زندگی خواهد داشت. در مقابل ، شخصی که از خود تصور منفی داشته باشد و خود را ناتوان، بی ارزش و بی‌کفایت بداند به مشکلات روانی بسیاری دچار می‌شود و در موقعیت‌های دشوار زندگی، تاب مقاومت نخواهد داشت.[3]

اساس احترام فرد به شخصیت خود و دیگران از دوران کودکی ابتدا توسط والدین و اعضای خانواده پی‌ریزی شده و بعد از آن توسط آموزگاران و دبیران در مدارس و سپس توسط مدیران، کارفرمایان و سرپرستان مؤسسات در اجتماع ادامه می‌یابد. همه این افراد می‌توانند با ایجاد رابطه صحیح و سالم از استعداهای کودک و نوجوان به نحو شایسته‌ی استفاده کرده و او را فرد سالم و خلاق پرورش دهند. طرد کردن، تعدی، زور، فشارو پایمال کردن حق یک کودک یا نوجوان به هیج وجه نمی‌تواند روحیه سالم در او به وجود آورد و او را آماده همکاری با دیگران کند، بلکه برعکس در او حالت تهاجمی، انتقامجویی و رفتارهای غیر عادی به وجود می‌آورد. احترام به شخصیت و استقلال فرد، یک وظیفه اخلاقی است و باید در برخورد با تمام افراد رعایت شود و در مفهوم کلی خواستن آن چیزهایی برای دیگران است که مورد پسند و مطلوب خود فرد می‌باشد.[4]

احترام به کودک، روحیه استقلال و اعتماد به نفس را در او تقویت و به رشد سالم شخصیت او کمک می‌کند. این امر، محبوبیت کودک را در میان همسالان خود به دنبال دارد و بتدریج استعداد او را در پذیرش و ایفای نقش رهبری و مدیریت شکوفا خواهد ساخت. چنین الگویی عملاً در زندگی پیشوایان اسلام وجود داشته است. چنانکه حضرت علی(ع) از کودکی در دامن پرمهر پیامبر(ص) تربیت شده و تمام صفات عالیه و ارزش‌های اخلاقی را از آن‌حضرت آموخته‌اند. حضرت علی(ع) گذشته از این که از نظر جسم و جان کودک معمولی نبوده‌اند و در ساختار وجودی شان، استعدادها و شایستگی‌های خاصی وجود داشته است، مراقبت‌های رسول خدا(ص) در آشکار ساختن توانایی‌ها و قابلیت‌های درونی آن حضرت نقش بسزایی داشته است. امامحسن و امام حسین (ع)، نیز از مزایای بهترین شیوه تربیتی بهره‌مند بودند. در کودکی تحت نظارت جد گرامی و پدر و مادر ارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند. شخصیت آنان در نظر دیگران آنچنان ارزشمند بود که حتی مأمون عباسی در حضور رجال بزرگ کشور خود گفت: رسول خدا با حسن و حسین بیعت کرد، با آنکه سن آن دو کمتر اشش سال بود و با هیچ کودکی جز آندو بیعت نکرد.[5]

از مصادیق تکریم شخصیت نوزاد در اسلام، می‌توان به اذان و اقامه گفتن در گوش وی اشاره کرد که از سه جهت تأثیر در تربیت دارد: نخست تأثیرات جسمی و ایمنی از بیماری‌های که ممکن است کودک به آن‌ها دچار شود؛ دوم تأثیرات معنوی و آرامش روحی که با دوری شیطان برای کودک حاصل می‌شود؛ سوم تأثیرات آموزشی، چنانکه کودک با مفاهیم اعتقادی و مذهبی آشنا می‌شود و در آینده به آن‌ها انس و علاقه بیشتری پیدا می‌کند.[6] و همینطور کام برداشتن و تحنیک، تبریک گفتن نوزاد و دعا برای وی، انتخاب نام نیک، عقیقه، ختنه و تراشیدن موی سر نوزاد و صدقه دادن برای او هر کدام اثرات خاص خودش را داشته و در راستای تکریم شخصیت کودک می‌باشد.[7]

2/9/3- محبت والدین

از نیازهاى اساسى روانى کودک، محبت است.اگر کودک از والدین، محبت ببیند، در زندگى آینده نیز با محبت خواهد بود و اعتماد به نفس و اعتماد به دیگران و محبت به دیگران خواهد داشت.به عکس، کودکى که در محیط محبت و صمیمیت، رشد نکند، در آینده شخصیتى پر کینه و ناسازگار خواهد بود.البته، باید مواظب باشیم که محبت به کودک در حد منطق و عقل باشد.افراط، یعنى محبت بیجا، و تفریط، یعنى بی مهرى، هر دو غلط است.والدین باید متوجه رشد کودک باشند و احتیاجات و امکانات و تمایلات و استعدادهاى کودک را در نظر بگیرند و به خصوص به اقتضاى رشدش با او برخورد و عمل یکنند.نکته بسیار با ارزش این است که والدین معمولاً با ندانم‌کاریهاى خود نسبت به خود و فرزندشان، باعث بروز مشکلاتى در زمینه زندگى خانوادگى و تربیت فرزند می‌شوند.

یکی از احتیاجات اساسی روانی افراد، برخورداری از محبت دیگران است. کودکی که در سال‌های اول زندگی از محبت پدر و مادر محروم باشد، در خانه احساس ناامنی می‌کند، از زندگی لذت نمی برد، اغلب سرد و خشک و نسبت به دیگران بی مهر است و کمتر مقید به اصول و قوانین اخلاقی است. برعکس کودکی که از محبت سرشار والدین برخوردار است، قدرت سازگاری بیشتری دارد، احساس سکون و ارامش می‌کند، اعتماد به خویشتن در او قوی است، و نسبت به موازین اخلاقی حساس است. عشق و محبت واقعی والدین نسبت به بچه ضروری و قابل تقدیر است ولی محبت بی‌مورد گاهی مانع رشد شخصیت بچه می‌شود.[8]

ارضای نیاز به دوستی، به سلامت و بهداشت روانی کمک می‌کند؛ اما عدم ارضای این نیاز، موجب سازش نایافتگی در رفتار فرد می‌گردد.[9] عملاً همه روانشناسان به ارضای نیاز به محبت، به عنوان یک اصل اساسی در سلامت و بهداشت روانی، تأکید کرده‌اند. پرینکلPringel در تبیین نیازهای انسان، نیاز به عشق و محبت را مهم ارزیابی نموده و معتقد است رشد سالم شخصیت به این نیاز، بستگی دارد.[10]

برخی روایات به اهمیت محبت والدین نسبت به فرزندان اشاره دارند[11] و آن را اساس تربیت کودک و رشد وی می‌دانند. دسته‌ی به برخورد کودکانه با کودک و بازی با او اشاره دارند[12] برخی نیز والدین را به اتخاذ موضع عادلانه با فرزندان امر می کنند.[13] در این میان از همه مهم‌تر تربیت نیکو و شایسته فرزندان است که محور اصلی تعدادی دیگر از روایات قرار گرفته است.[14]

1/2/9/3-اعتدال در محبت

درابراز محبت و تکریم شخصیت کودک نباید راه افراط را پیمود.زیرا در آن صورت علاوهبر این که نمى‌توان نتیجه صحیح تربیتى گرفت، بلکه شخصیت کودک در اثر زیاده روىوالدین در ابزار محبت هاى نا‌بجا لطمه جبران ناپذیرى خواهد خورد. چرا که این کودکاز خود راضى، از جامعه توقعات و انتظارات نابه جایى خواهد داشت و در صورت بىاعتنایى دیگران به این خواسته هاى بى مورد، کودک ناز پرورده از زندگى بیزار وماءیوس شده و دچار عقده حقارت خواهد شد.امام باقر علیه السلام مى فرماید: شر الآباء من دعاه البر الى الافراط؛. [15]بدترین پدران آن هایى هستند که در نیکى و محبتکردن به فرزندان خود زیاده روى نمایند.استاد شهید مرتضى مطهرى رحمة الله، در مورد آثار زیانبار افراط در محبت کودکان مى نویسد:روسو کتابى دارد بهنامامیلکه در فن تربیت کودک نوشته است . کتاب جالبىاست ، امیل نام کودک فرضى و افسانه‌اى است که وى در کتاب خود او را تحت تربیت قرارمى‌دهد و به پرورش همه جنبه‌هاى جسمى و روانى او توجه مى‌کند. در همه موارد ایدهروسو این است کهامیلرا در حال ممارست با طبیعت و پنجهدر پنجه طبیعت و در دامن سختى‌ها پرورش دهد.وى معتقد است که بدبخت‌ترین کودکان، آن‌هایى هستند که والدین آن‌ها، آنان را در ناز و نعمت پرورش مى‌دهند؛ نمى‌گذارندسردى و گرمى دنیا را بچشند و پستى و بلندى جهان را لمس کنند، این گونه کودکان درمقابل سختى‌ها حساس مى‌شوند و در مقابل لذت‌ها بى‌تفاوت، هم چون ساق نازک یک درختکوچک در مقابل هر نسیمى مى‌لرزند و کوچک‌ترین حادثه سوئى آنان را ناراحت مى‌کند، تاجائى که یک حادثه کوچک این فرزندان ناز پرورده را به فکر خودکشى مى‌اندازد. و از آنطرف هر چه موجبات لذت به آن‌ها داده شود، به هیجان نمى‌آیند و نشاط پیدا نمى‌کنند.این گونه انسان‌هاهرگز طعم نعمت‌ها را درک نمى‌کنند، گرسنگى نچشیده‌اند تا مزهغذا را بفهمند، بهترین غذاها براى ایشان کم ارج‌تر و کم لذت‌تر از نان جوینى است یکبچه دهاتى مى‌خورد. صادق هدایت چرا خودکشى کرد؟ یکى از علل خودکشى او این بود کهاشراف زاده بود. او پول جیبى بیش از حد کفایت داشت اما فکر صحیح و منظم نداشت . اواز موهبت ایمان بى بهره بود.[16]به همین جهت امامکاظم علیه السلام فرمود:یستحب غرامة الغلام فى صغره لیکونحلیما فى کبره.[17]چه خوب است که فرزندان را در کودکى به کارهاى سختو تحمل مشکلات وادار کرد تا در بزرگى حلیم و بردبار باشند.

پدران و مادران بى‌خرد، بصورت دوستى و مودت، تیشه به ریشه سعادت فرزندان خود مى زنندو با عواطف نابجا و محبت‌هاى ناپسند خویش، آنان را به راه بدبختى و سیه روزى سوقمى‌دهند!کودکانى که با این روش مذموم تربیت مى‌شوند، لوس و از خود راضى بار مى‌آیند و این خلق ناپسند از بیمارى‌هاى خطرناک روانى است، عوارض ‍ بسیارى روى جسم وجان مى‌گذارد و نتایج شومش از خلال گفتار و رفتار بیمار به خوبى مشهود است. کودکانى که لوس بار آمده اند، اطفالى که پدر و مادر مطیع بى قید و شرط آن‌ها بوده‌اند و از اول بدون زحمت به تمام تمایلات خویش نایل شده‌اند، روانى ضعیف و زود رنجدارند، خود را مى‌بازند و در کمال بدبختى و زبونى عقب نشینى مى‌کنند. تن به ذلتدادن ، تملق گفتن، منزوى شدن ، خودکشى کردن، و کارهایى نظایر این‌ها، طرق مختلفعقب نشینى از میدان جنگ زندگى است. لوس بار آمدن و از خود راضى بودن با نیرومندى اراده و قدرت مقاومت در نبرد زندگىناسازگار است.

غریزه حب اولاد که خود یکى از حجاب‌هاى تیره عقل است ، به ضمیمهنادانى و بى‌اطلاعى از وظایف، بعضى از پدران و مادران را در راه تربیت کودکان ازصراط مستقیم منحرف مى کند، به برنامه هاى دینى و علمى توجه نمى کنند، و فرزندان رابا محبت هاى بیجا و زیاده از حد که سم مهلک سعادت کودک است پرورش مى دهند و بزرگترین دشمنى را در لباس ‍ دوستى و محبت درباره آن ها اعمال مى کنند و تا پایان عمرآنان را به دست تیره روزى و بدبختى مى سپارند.چنین تربیتى نه مرضى دین است و نهمرضى علم . پدران و مادران که با محبت هاى بیش از حد به فرزندان خود ستم مى کنند وباعث از خودرضایى آنان مى شوند، در پیشگاه خداوند بزرگ مسوولند، و بدون تردید بااین روش ناپسند، کودکان بى گناه خود را تسلیم انواع بدبختى و مصائب نموده اند. حدیث امام باقر علیه السلام را همواره بهخاطر داشته باشید و به وظیفه خود را اندازه گیرى محبت توجه کنید:«شر الاباء من دعاه البر الى الافراط»بدترین پدران کسانى هستند که در نیکى ومحبت نسبت به فرزندان ، از حد تجاوز کنند و به زیاده روى و افراط بگرایند. [18] .

تأکید بر محبت به معنای زیاده‌روی در آن نیست، محبت باید چنان باشد که اولاً فرزندان بیش از حد وابسته بار نیایند و نتوانند در غیاب والدین روی پای خود بایستند و ثانیاً از خود راضی و پرتوقع و لوس بار نیایند، زیرا کودکانی که بیش از حد مورد محبت والدین قرار می‌گیرند از دیگران نیز توقع محبت‌های زیاد دارند و زمانی که وارد جامعه می‌شوند چون توقعات آن‌ها برآورده نمی‌شود سرخورده، مأیوس و افسرده می‌شوند. پس چنین افرادی نمی‌توانند با دیگران رابطه متعادلی برقرار کنند.[19]

2/2/9/3- مساوات در بذل محبت

 
از نکات قابل توجهى که در میانفرزندان وجود دارد رعایت مساوات و عدالت در رفتار با آنان مى باشد. این مسئله درمورد نیازهاى معنوى و عاطفى فرزندان بیشتر جلوه گر است ، والدین شایسته است درابراز محبت در ظاهر مساوات را رعایت کنند، گر چه در باطن بنا به علت هاى مختلف یکىاز فرزندان را بیشتر از دیگرى دوست داشته باشند. امام باقر علیه السلام مىفرماید:به خدا قسم ، رفتار من با بعضى از فرزندانم از روىتکلف و بى‌میلى است. او را روى زانوى خود مى‌نشانم ، محبت بسیار مى‌کنم ، از وىشکرگزارى و قدردانى مى‌نمایم، با آن که این همه احترام و محبت شایسته فرزند دیگرمن است. به این تکلف تن مى‌دهم تا آن که فرزند شایسته‌ام از خطر آنان مصون باشد،تا آنان رفتارى را که برادران یوسف، با او انجام دادند، مرتکب نشوند، خداوند سورهیوسف را نفرستاد مگر به عنوان نمونه و مثال، که بعضى از ما نسبت به بعضى دیگر حسدنورزیم، چنان که برادران یوسف به او حسد کرده و ستم نمودند.[20] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمو: ددر میان فرزندان خود عدالت را رعایت کنید، چنان که خودتان دوست داریددر نیکى و احسان برایتان مساوات و عدالت رعایت شود. .[21]و هم چنین آن حضرت مردى را به همراه دو فرزندشمشاهده کرد، آن مرد در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله یکى از آن ها را بوسید ودیگرى را نبوسید، پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: چرا عدالت را رعایتنکردى ؟[22]

بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که تبعیض در خانواده و توجه بیشتر والدین به برخی از فرزندان و توجه کمتر نسبت به برخی دیگر سبب ایجاد عقده کهتری و احساس نفرت و بدبینی در کودک می‌شود. به قول «ویتریج گروبرگ ولف» هم چشمی و رقابت موجود در خانواده، تأثیر مخرب فراونی در روحیه کودکان بجا می گذارد و موجب می‌شود کودک خود را با برادران و خواهران دیگر مقایسه کرده و بر اثر محبت بیشتر والدین در حق آنان احساس کهتری نماید.[23]



[1]ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کوک و نوجوانان، ص42.

[2]- رک. میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص5.

[3]- رک. شجاعی، همان، ص322

[4]- میلانی‌فر، همان، ص62.

[5]- ر.ک. ناصر بی‌ریا و دیگران، روانشناسی رشد، ج2، ص876.

[6]- برای مطالعه بیشر ر.ک. حسینی‌زاده، علی، سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت. ص61. و بناری، علی همت،  تعامل فقه و تربیت

[7]- ر.ک. بناری، علی همت، نعامل فقه و تربیت

[8]- ر. ک. شریعتمداری، علی، روانشناسی تربیتی، ص199.

[9]- رک. شجاعی، محمد صادق، درآمدی بر روانشناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی، ص247. به نقل از انگیزش وشخصیت، ص80 و81.

[10]- ر.ک. شجاعی، همان، به نقل از نیازهای کودکان، ص59-61.

[11]- رسول اکرم(ص) فرمودند «احبوا الصبیان و ارحموهم» فروع کافی، ج6، ص49.

[12]- رسول اکرم ص: «من کان له صبی فلیتصاب له» میزان الحکمه،ج10، ص700.

[13]- رسول اکرم ص: «اتقوا الله و اعدلوا فی اولادکم» همان ص706.

[14]- رسول اکرم ص: «اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم» همان، ص721.

[15]-  پاک‌نیا، همان به نقل از: تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص 320.

[16]-  عدل الهى ، ص 187 و 188.

[17]- وسائل الشیعه ، ج 21، ص 479.

[18]- فلسفی، کودک از نظز وراثت و تربیت، نرم‌افزار

[19]- احمدوند، بهداشت روانی، ص226.

[20]- پاک نیا، همان، به نقل از: تفسیر نور الثقلین ، ج 2، ص 408. مستدرک الوسائل ، ج 15، 172.

[21]- پاک نیا، همان، به نقل از: مکارم الاخلاق ، ص 220.

[22]- اءنه نظر الى رجل له ابنان فقبل اءحدهما و ترک الآخر فقال النبى صلى الله علیه وآله فهلا ساویت بینهما. (همان مدرک) .

[23]- احدی و محسنی، روانشناسی رشد، ص178

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۳
محمد نعیم اکبری

اثرگذاری والدین بر فرزندان

والدین تأثیر فروانی بر سلامت روان فرزندان و عدم آن داشته و لازم است قبل از هرچیزی به فکر سلامت خویش بوده و کنترل بر رفتار و گفتار خود داشته باشند و برای تأمین سلامتی خویش هرکاری که لازم باشد انجام دهند. زیرا هر نوع اختلال موجود در والدین برای فرزندان مشکل‌ساز خواهد بود.

تحقیق که به مدت شش سال بر روی 693 خانواده آمریکایی انجام گرفته، نتایج زیر را نشان داده است: 66% کودکانی که اختلال عاطفی نشان می‌دهند، به مادرانی تعلق داشتند که از نظر روانی بیمار بودند؛ در خانواده‌هایی که تنها پدر نشانه‌های اختلال‌های عاطفی داشت، 47% کودکان اختلال داشتند؛ 72% کودکان مسأله‌دار در خانواده‌هایی بودندکه پدر و مادر هردو اختلال داشتند و این درصد دو برابر اختلال روانی کودکانی بودکه در خانواده‌های ان‌هااز این نوع اختلال‌ها دیده نشده بود(وندر زندن،[1] 1996)

افسردگی یکی از والدین رایج‌ترین مشکل رفتاریی است که ممکن است در کودکان اثر گذارد. نشانه‌های افسردگی شامل احساس غم و بدبختی، از دست دادن علاقه نسبت به فعالیت‌های روزمره و معمولی، اختلال درخواب، کاهش وزن، فکر کردن در باره خودکشی، احساس عجز و بیچارگی و بی‌ارزش بودن است. هنگامی که والدین دچار افسردگی می‌شوند، اغلب ارتباط کمتری با فرزندان دارند، کمتر بر کارهایشان نظارت می کنند و با بی‌حوصلگی و تندخویی با آنان رفتار می کنند، واکنش تند و عصبی نشان می‌دهند در ضمن والدین افسرده وقتی احساس بدبختی و بیچارگی می کنند، نمی توانند رفتار مثبت و باثباتی نسبت به کودکانشان داشته باشند. لذا احتمال داشتن فرزندانی با مشکلات رفتاری و عاطفی در خانواده‌هایی که در آن‌ها یکی از والدین از افسردگی رنج می‌برد، بسیار زیاد است. والدین باید برای مبارزه با افسردگی خود از متخصصان کمک بگیرند تا ازین طریق خطر ابتلای کودکانشان به اختلالات رفتاری و عاطفی را کاهش دهند. بسیاری از افسردگی‌ها به روش‌های درمانی جدید پاسخ مثبت می‌دهند و هنگامی که افسردگی پدر یا مادر تا حدودی برطرف می‌شود، مشکلات کودکان را نیز به نحو مؤثری حل می‌کند.[2]

2/13/2- الگو بودن والدین.

کودکان، در محیط خانواده، قاعدتاً از دو راه آموزش می‌یابند:یکى از راه گفتار والدین، و دوم از راه اعمال والدین.اما باید توجه داشت که کودک، بیشتر تحت تأثیر اعمال والدین است تا تحت تأثیر گفتار. البته، تذکر عالمانه و با روش منطقى خوب است، اما پدر و مادر باید سعى کنند به طور هماهنگ، در عمل خود، ودک را آموزش دهند.تذکرها باید در محیطى دوستانه، منطقى، و آرام صورت گیرد هرگونه خشونت و برخوردهاى مقطعى، ناصواب است و حتى نتیجه معکوس دارد.[3]

عده‌ی زیادی از اولیا و مربیان نمی‌دانند که کودکان و نوجوانانی که با آن‌ها سر وکار دارند، مانند دوربین عکاسی از تمام لحظات خوب، بد، زشت و زیبای آن‌ها در ذهنشان فیلم و عکس تهیه می کنند و به طور طبیعی به چنین رفتارهایی گرایش پیدا می کنند. بر این اساس لازم است مشکلات روحی و روانی کودکان و نوجوانان نیز مانند خوراک، پوشاک و بهداشت آن ها مورد توجه قرار گیرد.[4]

والدین در درجه اول باید در تمام برخوردهایی که با جنبه‌های گوناگون زندگی دارند، نگرش خوشبینانه و مثبت داشته باشند، باید نمونه یک انسان زنده باشند. اگر می‌خواهند بچه‌ها اعتماد به نفس داشته باشند باید تصویر انسانی که برای خود ارزش و اهمیت قایل است به فرزندان خود منتقل کنند، در درجه اول، زندگی شان باید از انسجام و قوامی برخوردار باشد تا بتوانند نمونه و الگوی قابل اعتباری در اختیار فرزندان خود قرار دهند. برای کودکی که نگرشی منفی نسبت به زندگی دارد، هیچ درمانی مهم‌تر از نشان دادن دیدگاهی مثبت نیست. برای بچه‌ی که انگیزه‌ی ندارد هیچ جوابی مهم‌تر از یک مربی دارای انگیزه نیست. بچه عصبی بهترین پاسخ را از یک مربی آرام و خونسرد دریافت می‌کند، یک بچه خشمگین بهترین جواب را از شخص صبور و دوست داشتنی دریافت می‌کند و بالاخره محرک کودک بی‌حال و بی‌تحرک، شخص فعال و پرتحرک است. والدین هرچه در مورد فرزندان خود آرزو دارند همان را در مورد خود عملی سازند، حتی اگر از جمله افرادی هستند که نتوانسته‌اند به نقاط ضعف خود غلبه کنند، و احساس می‌کنند خیلی باید روی خود کار کنند، می‌توانند از همین امروز مراقب رفتار و گفتار خود با بچه‌ها باشند. برای نمونه می‌توانند بکوشند تمام جملاتی که بوی منفی‌گرایی و منفی بینی می‌دهند را از سخنان خود حذف کنند.[5]

مشاهده رفتارهای ناسالم والدین می‌تواند برای کودکان و نوجوانان بسیار زیانبار باشد. وقتی کودک می‌بیند که والدین او دروغ می‌گویند، مواد مخدر مصرف می‌کنند، الکلی هستند، رفتارهای ضد اجتماعی دارند و در خانه خشونت به کار می‌برند، مسلماً یاد می‌گیرند. حتی کودکان عادات غذایی خود را از والدین یاد می‌گیرند. بسیاری از اختلال‌های خفیف رفتاری را نیز والدین به فرزندان می‌آموزند، مثل وسواس، اضطراب، ترس از تنهایی، انزوا، خود بزرگ‌بینی و غیره. تحقیقات نشان می‌دهد که مشاهده رفتارهای خشونت امیز والدین، ظهور رفتار خشونت‌آمیز از طرف کودک را، به شیوه‌های مختلف، مساعد می‌کند، زیرا کودک در درجه اول، مهارت‌های پرخاشگری را یاد می‌گیرد، و در درجه دوم، از بازداری آن‌ها خودداری می‌کند. حتی معلوم شده است که مشاهده‌ی رفتار خشونت‌آمیز، تحمل کودک در مقابل خشونت‌های زندگی واقعی را بیشترمی‌کند.[6]

والدین می‌توانند برای کودک خود نقش بهترین معلم و الگو را به عهده داشته باشند. کودک از والدین خود، خصوصیات اخلاقی، عقیدتی، شخصیتی و دیگر گرایش‌ها و نگرش‌ها را می‌آموزد و در این زمینه‌ها از آنان تقلید می‌کنند. این که مردم در قضاوت‌های خود، رفتارهای مختلف کودک را به حساب پدر و مادر کودک می‌گذارند، حاکی از واقعیتی است که از مطالعات فراوان بدست آمده است.[7]

کوپر اسمیت، نتیجه مطالعات و تحقیق خود را این گونه بیان کرده است: «پسرانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً دارای والدینی هستند که اعتماد به نفس، ثبات هیجانی و اتکای به خود از ویژگی‌های شحصیتی آنان به شمار می‌رود و در اعمال و پرورش فرزندان، بین آنان و فرزندانشان توافق کاملی مشاهده می‌شود[8]

برای روشن شدن الگوبرداری از والدین مثالی میاوریم. بارها اتفاق می‌افتد که دختربچه‌ها با پسربچه‌ها دعوا می‌کنند و به یکدیگر ناسزا می‌گویند. وقتی از آن‌ها پرسیده می‌شود که چرا دعوا می‌کنند و به یکدیگر ناسزا می گویند، پاسخی که شنیده می‌شود این است: «دعوا نمی کنیم، مامان و بابا بازی می‌کنیم او بابا من مامان هستم!» ممکن است به این پاسخ لبخند بزنیم، اما باید بپذیریم که بیانگر وضعیت اکثر خانواده‌ها است و جای تأسف دارد.[9]

3/13/2- اصطکاک و بهم خوردگی میان والدین

مشاجره‌ها و اختلافات خانوادگی هرچند به طلاق و فروپاشی خانواده منجر نشود، آثاری نامطلوب بر مولفه‌های سلامت روانی اعضای خانواده دارد. از آنجا که زن و شوهر با دو جنسیت متفاوت از دو خانواده با خصوصیات فرهنگی مختلف هستند، بروز اختلافات بین آن‌ها امر اجتناب ناپذیر است.. در این شرایط آنچه مهم است حل مشکل به شیوه معتدل و منصفانه است، در غیر این صورت تکرار و ادامه این تعارض‌ها آسیب‌های جدی به همسران و فرزندان در خانواده وارد می‌شود. بروز اختلالات روانتنی، از عوارض تعارض‌های خانوادگی است. در اثر بروز مشکلات جدی زناشویی، بچه‌ها دست‌کم در کوتاه‌مدت در روابط با والدین احساس امنیت نکرده و مشاهده بحث و جدل تلخ، ناتمام و حل ناشدنی والدین برای بچه‌ها بسیار پریشان کننده است.[10]

به‌هم خوردگی میان والدین، سبب به هم خوردن انضباط و تقسیم خانواده به دو اردوی دشمن می‌شود و هریک از پدر و مادر، فرزندان خود را علیه دیگری تحریک و به نافرمانی از دیگری وادار می‌کند و چون کودک از تشخیص حقیقت و اینکه حق با کدام طرف است عاجز می‌باشد بنا براین، همواره دچار اضطراب و دلهره خواهد شد و زشت‌ترین و ناپسندیده‌ترین صفت یعنی تملق و چاپلوسی در او به وجود خواهد آمد. کودک نیازمند تحسین و محبت پدر ومادر است و اگر میان آن دو بهم بخورد این احتیاج کودک- که از مهم‌ترین احتیاجات روانی او به‌شمار می‌رود- ارضا نخواهد شد و در نتیجه بزرگترین لطمه روانی را بر او وارد خواهد ساخت.[11]

دعوا و زدوخورد عمل بدی هست و هر بار که صورت می‌گیرد، احساسات ناخوشایند و ناراحت کننده‌ای بر فرد چیره می‌شود که شیرازه حیات را از وی بیرون می کشد. هر بار که زد و خورد اتفاق می‌افتد بچه‌ها بیش از همه کس دچار رنج و ناراحتی می‌شوند و در این برخوردها و زشتی‌ها، نفرت‌ها و کینه هایی بیرون ریخته می‌شود که در مواقع عادی کوچکترین تمایلی به ابراز و نشان دادن آن نیست. در واقع نزاع همیشه به گسستگی ارتباط‌ها، جدایی جدل کنندگان، واکنش‌های شدید جسمی از قبیل بالا رفتن فشار خون، سر درد، بی خوابی و حتی زخم معده ناشی از تنش و فشار عصبی منجر می‌شود. و فوق العاده مخرب بوده و یکی از عذاب‌آور ترین بخش‌های زندگی خانوادگی به شمار می‌آید.[12]

در خانواده‌هایی که تضاد و کشمکش زیاد است، همبستگی و مراقبت خانوادگی در حد بسیار پایین می‌باشد، در واقع در چنین خانواده‌هایی میزان مراقبت، نگهداری و مواظبت والدین در حد کافی نبوده است. این امر ارتباط بسیار زیادی با وجود دوستان و همسالان منحرف نوجوان دارد. عدم مراقبت و مواظبت و وجود دوستان و همسالان منحرف باعث به وجود آمدن رفتارهای مشکل‌آفرین می‌شود. علاوه بر این، وقتی بین کودک و والدین تضاد وجود داشته باشد، کودک به طرف همسالان و دوستان منحرف کشانده می‌شود و این امر باعث می‌شود نوجوان به مصرف مواد مخدر روی آورد.[13]

کودکان غالباً از این که پدر ومادرشان در مواردی خاص روابط ضعیفی با یکدیگر پیدا می‌کنند و یا اینکه بی‌پرده به یکدیگر خشونت نشان می‌دهند، بسیار رنج می‌برند. خانواده‌هایی که در آن‌ها پدر و مادر بی‌پروا در مقابل چشمان فرزندان مدام با یکدیگر دعوا می کنند و بر سر هم فریاد می‌زنند، اثرات متفاوتی بر فرزندان پسر و دختر می گذارند. پسرها ممکن است رفتارهای جامعه‌ستیز[14] مانند پرخاشگری از خود نشان دهند، در صورتی که دخترها مضطرب، گوشه‌گیر و افسرده می‌شوند.[15]

اگر میان اولیاء خصومت آشکار وجود داشته باشد، کودک دچار تعارض و کشمکش روانی می‌شود. بدین معنی که نمی‌داند از کدامیک باید جانبداری کند و یا اینکه حق را به کدام جانب بدهد. در این گونه موارد کودک ممکن است گاهی به سوی مادر و زمانی نیز به جانب پدر روی آورد و گاهی اوقات هم تنها از یک طرف پشتیبانی کند. در صورتی که تنها از یکی از اولیاء طرفداری کند، ممکن است تنفر و حشم دیگری را نسبت به خود برانگیزد و اگر نسبت به هر دو در مواقع مختلف، نظر موافق نشان دهد، باعث ایجاد اضطراب و تشویش و تنش در او خواهد شد. در هر صورت کودک از معامله نفعی نمی‌برد بلکه بالعکس، اثرات عمیق و جبران ناپذیری بر شخصیت او گذاشته خواهد شد.[16]

مناقشات پدر و مادر یکی از مهم‌ترین مسایلی است  که کودک را دچار حالت دوگانگی عاطفی نموده  و او را بر سر دوراهی قرار می‌دهد و به طور ناخودآگاه مجبور به عکس العمل‌های ظاهراً غیرطبیعی می‌نماید.. مردان حشن یا ضعیف، اکثراً کودکان نامتعادل از نظر روانی و شخصیتی دارند. اثر مشاجرات و منازعات والدین در حضور کودکان و نوجوانان به مراتب شدیدتر از جدایی و طلاق است[17]

باید ارتباط والدین به گونه‌اى باشد که امنیت و آرامش را در خانواده، حاکم نماید، تا در محیط امنیت، آموزش و اهداف خانواده و تربیت کودک بهتر عملى شود.پدر و مادر، باید سعى کنند که هماهنگ باشند و تضادّ میان خود را حتى الامکان کم کنند تا هم خود راحت زندگى کنند و هم با کودکان بهتر برخورد کنند.در جرّ و بحثهاى خانوادگى، کودک از نظر روحى، خیلى آسیب می‌بیند.امنیت خانواده، شرط اوّل ارتباط با کودک است.[18]

4/13/2- هماهنگ نبودن والدین در ارتباط با کودک

 پدر و مادر بایدقبل از فرزند دار شدن به خیلی از مسایلی مربوط به فرزندان آگاهی قبلی حاصل نمایند و با آمدن فرزند به دنیا باید به الگوى حق و صواب گردن نهند از جمله مسأله هماهنگی و همدلی و همراهی آنان است که خیلی اهمیت دارد.اما اگر پدر، یک روش را در پیش گیرد و مادر روش ضد آن را، فرزند سردر گم می شود و آسیب می‌بیند. کودکی که در برابر توبیخ مادر با حمایت پدر روبرو می شود، در انجام آن کار راغب‌تر می‌شود و یکی از عوامل عمده عصبانیت و کج‌خلقی و نق‌ زدن‌های فرزندان ریشه در این موضوع داردکه پدر یا مادر در برابر گوشزد یا تنبیه یکی از والدین، خویشتن‌داری لازم را به خرج نمی‌دهد و جانبداری بی‌موقع موجب گستاخی کودک می‌شود[19]

اگر والدین رابطه شاد و محبت‌آمیزی با هم داشته باشند، کودک هم یاد می‌گیرد که به دیگران محبت بورزد و در کارها با دیگران تفاهم و مشارکت داشته باشد. در این صورت هماهنگی و همیاری برایش آسان خواهد بود. احترام پدر و مادر نسبت به یکدیگر سبب می‌گردد که فرزندان هم نسبت به همدیگر و نیز به والدین احترام بگذارند. والدین باید شنوندگان خوبی برای فرزندانشان باشند، زیرا آنان در مدرسه، فرصت کافی برای این که بتوانند همه نظرات و ابتکارات خود را ابراز نموده و احساسات و عواطف خود را تخلیه کنند، ندارند.[20]

5/13/2- نتایج اختلاف والدین

بحث از اختلاف والدین در این فصل باز به این دلیل است که چنانچه والدین نتوانند اختلاف و ناسازگاری را کنار بگذارند، در مورد بچه‌دار شدن دقت نمایند و حتی الامکان تا حصول اطمئنان از ادامه زندگی سالم، از آوردن بچه خوداری کنند؛ چون اختلاف والدین ناسازگاری‌های فرزندان را به دنبال دارد؛ بعضی از علایم این ناسازگاری‌ها به قرار ذیل است:

1-    کودک بندرت در گروه‌های اجتماعی حضور می‌یابد، چون در خانه فرصت ابراز وجود پیدا نمی‌کند.

2-    اغلب نگران و با قیافه‌ای گرفته و افسرده در مدرسه حاضر می‌شود.

3-    از درس و مدرسه لذت نمی‌برد و نسبت به آینده خود بیمناک است.

4-    در اثر کمبود عواطف خانوادگی، عقب‌ماندگی درسی پیدا می‌کند.

5-    به علت بهره‌مند نبودن از محبت در خانه، به افراد منحرف و سرگرمی‌های باطل روی می‌آورد.

6-    بیشتر اوقات ذهنش مشغول مشکلات خانواده و اختلاف بین پدر و مادر است.

7-    احترامی برای والدین خویش قایل نیست، در نتیجه به افراد اجتماع هم با عینک بدبینی نگاه می‌کند.[21]



[1]Vander Zenden, James w.گنجی، همان ص258.

[2]- ر.ک. ساندرز، ترجمه نوشین شمس،برای همه پدرها و مادرها، ص66 و 67.

[3]- ر.ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان.

[4]- ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کودکان و نوجوانان، ص3.

[5]- ر.ک. توران ملکی، چه کنیم تا فرزندان خوشبختی داشته باشیم، صص 32 و33.

[6] ر. ک. گنجی، حمزه، همان، ص259.

[7]- ر.ک. ناصر بی‌ریا و دیگران، روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، ص855.

[8]- ر.ک. ایمانیان، شهین، عوامل مؤثر در رشد، جزوات روانشناسی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، شماره 13.

[9]- ر.ک. گنجی، بهداشت روانی، ص157.

[10]- ر.ک. سالاری‌فر و همکاران، بهاشت روانی، صص328 تا330.

[11]- ر.ک. شعاری‌نژاد، روانشناسی رشد، ص156.

[12]- ر.ک. واین دایر، ترجمه توران مالکی، همان، ص238.

[13]- ر.ک. بیگلان و همکارن، مشکلات رفتاری نوجوانان، ص122.

[14]- antisocial behavior ، رفتاری که برای گروه یا اجتماع مضر و مخرب است.

[15]- ر.ک. ساندرز، ترجمه نوشین شمس، برای همه پدرها و مادرها، ص64.

[16]- شاملو، سعید، بهداشت روانی، ص55.

[17]- میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص94

[18]- ر.ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان

[19]- ر.ک. عطاری کرمانی، این گونه فرزند تان را تربیت کنید، ص8.

[20]- فرهادیان، رضا، آنچه والدین و مربیان باید بدانند. ص50.

[21]- فرهادیان، آنچه والدین و مربیان بدانند، ص51.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۰
محمد نعیم اکبری

زیان هاى افکار بد

چنان که افکار مثبت و عالى آدمى را به سوى اعمال ثمربخش سوق مى دهد، افکار پلید نیز شخص را به آلودگى و ناپاکى مى کشاند؛ چه، انسان موجودى است فکور، فکر مى کند و سپس افکار خویش را به مرحله اجرا درمى آورد.

The Harms of Evil Thoughts

In the same way as positive and sublime thoughts lead man to perform fruitful actions, so also filthy thoughts drive man towards impurity and defilement. For man is a thinking creature؛ he first thinks and then translates his thoughts into action.

وقتى فکرِ ناروا، مانند علف هرزه جاى خود را در اعماق درون شخص بازکرد، افکار مثبت و خوب را که به مثابه گل هاى زیباست، به تدریج از میان مى برد و جاى آن ها را اشغال مى نماید، و او تحت تاثیر همین پندارهاى شیطانى،براى انجام کارهاى ناپسند که دل را سیاه و زندگى را تباه مى کنند، آماده مى شود.

When improper thoughts make way into the depths of man's being and spread like weeds, positive and good thoughts, which are like beautiful plants, are gradually eliminated and their place is taken by evil thoughts. As a result of these satanic thoughts one is prepared to commit ugly acts that blacken the heart and destroy one's life.

هر چیزى به تدریج رشد مى کند و بزرگ مى شود و ثمر تلخ یا شیرینى به بار مى آورد؛ اندیشه بد نیز بذرى است که جز بدکارى ثمرى نخواهدداد و آدمى بدون اراده از افکارى پیروى مى کند که به مرور ایام در زوایاى روحش ریشه دوانیده و به صورت درخت تنومند و پرقدرتى درآمده است.

Every tree develops and grows gradually and yields its sweet or bitter fruits. An evil thought' too, is like a seed that will not yield any fruit except and evil deed. Man involuntarily entertains and pursues evil thoughts and with the passage of time they gradually run their roots in all corners of his soul and grow into a big and strong tree.

براى سعادتمندشدن، روحى آرام و دلى پاک لازم است، و اگر دریچه روح به روى افکار زشت بسته شود، در عرصه روح، جا براى جولان اندیشه هاى نیک باز مى شود.

The attainment of happiness and felicity, however, requires a soul at peace and a heart that is pure. If the soul's window is closed on ugly thoughts, room is created in it for the growth of good thoughts.

از بزرگى پرسیدند: سعادت را در کجا مى توان یافت؟ گفت: «در جمال فکر انسانى». بنابراین، باید انسان آب را از سرچشمه ببندد و افکار ناروا را به دل راه ندهد و به علاوه خود را به فکرکردن درباره امور ارزشمند و ثمردهنده عادت دهد.

Some great man was asked, "Where can happiness be found?" He replied, "In the beauty of human thought." Hence one must block the stream at its source and stop improper thoughts from entering one's mind. Further, one must accustom oneself to thinking about fruitful and worthy matters.

على(ع) فرمود: «عَوِّدْ نَفْسَکَ الاِسْتِهتارَ بِالفکرِ وَالاِستغفارَ، فَاِنَّهُ یَمْحُو عَنْکَ الْحَوَبةَ وَیعظُمُ المثوبة [1] ؛ خویشتن را به دلباختگى و عشق به تفکر و اندیشه و همچنین استغفار عادت ده؛ زیرا که این روش، آلودگى ها را از تو مى زداید و پاداش را بسیار مى سازد.»

«عَوِّدْ نَفْسَکَ حُسْنَ النّیةِ وَجَمیلَ الْقَصدِ تُدرِکْ فى مساعیکَ النَّجاح.[2] خود را به نیت پاک و منزه و توجه نیکو عادت ده، تا در تلاش و کوشش هایت موفق و پیروز گردى».

Ali, may peace be upon him, said:

Nurture in yourselves a love of contemplation and accustom yourselves to seeking forgiveness, for that cleanses you of sins and impurities and increases your reward.

Habituate yourself to purity of intention and sincerity of purpose, so that you may succeed in your efforts and endeavors.

منبع: کتاب رسالت در زندگی انسان، تألیف سید مجتبی موسوی لاری



[1] - غرر الحکم ، ص 492 .

[2] - غرر الحکم ، ص 492 .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۱۴
محمد نعیم اکبری

نام‌گذاری

نخستین احسان و نیکی والدین به کودک آن است که نام زیبا و خوش‌آیندی برای او انتخاب نماید. امام رضا (ع) فرمود:«اول مایبر الرجل ولده ان یسمیه باسم حسن فلیحسن احدکم اسم ولده. نخستین امری که پدر به وسیله آن به فرزندش احسان و نیکی می‌نماید آن است که نام نیکو و زیبایی را برای او انتخاب کند، پس البته هر یک از شما نام فرزندش را نیکو قرار دهد.[1]

مهم‌ترین اثر نام بد روی فرد، این است که وی را در معرض تمسخر دیگران و اذیت و آزارهای روحی و روانی ناشی از آن قرار می‌دهد.نامی که از نظر ظاهری موزون و هماهنگ نباشد و تلفظ ساده و روانی نداشته باشد و یا از نظر معنا، بار مثبتی نداشته باشد، معمولاً مایه تمسخر و تحقیر فرد می‌گردد. نام بد از اموری است که زمینه تحقیر را همیشه فراهم می‌کند، چرا که نام زشت همانند یک نقص یا عیب ظاهری و یا لباس آلوده، همواره با فرد است و لحظه‌ای از او جدا نمی‌شود و تابلویی است که همواره دیگران را به این تحقیر و تمسخر فرا می‌خواند.[2]

کودک در همه عمرش با نامش زندگی خواهد کرد، این نام یا باعث غرور و شادی وی بوده و از داشتن آن خوشحال هست و یا این که باعث مسخره و بازی مردم گردیده و از داشتن آن نام همواره خجالت می‌کشد. کودکانى که به واسطه اسم نامناسب یا نام خانوادگى بد مورداستهزا و تمسخر سایر اطفال واقع مى‌شوند، روحیه خود را مى بازند، همواره افسردهخاطر و ملولند، از بازى‌هاى دسته جمعى کودکان هراس دارند و از معاشرت با آن‌هاخائفند، در محیط مدرسه حتى المقدور خود را پنهان مى‌کنند، در صف شاگردان طورى مى‌ایستند که مورد توجه مدیر یا ناظم مدرسه واقع نشوند، مبادا در حضور اطفال اسم آن هارا به صداى بلند بگویند مصبیت آن ها تازه شود.عقده حقارت شامل تمام مشخصاتى مى شود که مظهر عدم اعتماد بهنفس، حس شکسته نفسى، عدم شایستگى و فقدان اراده هستند. کودکى که دچار احساس حقارتاست وقتى که بزرگ شود یک رفتار انزواطلبانه‌اى پیش خواهد گرفت، یا اقلا نسبت بههم‌نوعانش حس دورى و غربتى ایجاد خواهد کرد، زیرا وقایع و تجارب دوران کودکى به اوفهمانده است که نزدیکى و جوشش یا دیگران بوده است که تمسخر و انتقاد را متوجه اوساخته است. کسى که از نزدیکان و همنوعانش کناره جویى مى‌کند معنى‌اش این است که ازیک حس حقارتى که مولود تجارب کودکى است در عذاب است. از این رو، بنا به موازینروان شناسى، هر واقعه و خاطره‌اى که عزت نفس و غرور ذاتى شخص را ضعیف و معدوم مىکند عاملى است براى توسعه و تقویت عقده حقارت و وسیله‌اى است که وى را در ردیفاعضاى پریشان حال و ضعیف النفس جامعه در مى‌آورد.[3]

اگر پدر نام زشت یا زننده‌ای را برای فرزند خود انتخاب کند، قطعاً به شخصیت و حیثیت او لطمه وارد ساخته است. زیرا نام خوب، به منزله حیثیت و اعتبار او است و نام سبک و زننده و مضحک که او را در معرض استهزا و توهین دیگران قرار می‌دهد در او عقده روانی ایجاد می‌کند. «فروید» که در باره عقده‌های روانی و علل ایجاد آن مطالعات عمیقی دارد یکی از علل عقده‌های روانی را عبارت از محترم نبودن فرد در برابر دیگران می‌داند، بدیهی است کودکی که دارای اسم زننده و مضحکی است و همواره مورد استهزاء می‌باشد، کمتر از احترام دیگران برخوردار است. بهمین جهت رسول اکرم(ص) برای پیشگیری از این عقده‌ها و برخورداری کودک از احترام دیگران، فرموده است: من حق الولد علی والده ثلثه: یحسن اسمه و یعلمه الکتابه و یزوجه اذا بلغ» از جمله حقوق فرزند بر پدر سه امر است: اسم نیکو و زیبا برای او انتخاب کند و نوشتن را به او بیاموزد و هنگامی که بالغ شد همسر برای او بگیرد.[4]

1/4/3- ترور شخصیت

هنگامی که والدین بر روی فرزندان خود اسم می‌گذارند و آنان را با همان اسامی صدا می‌زنند، ممکن است مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان ایجاد کنند، کودکان نسبت به این مسأله خیلی حساس هستند؛ مثلاً هنگامی که والدینشان آنان را «احمق»، «کودن»، «گیج»، «خنگ»، و... صدا می‌زنند. گاهی اوقات والدین از این القاب برای ترور شخصیت کودک استفاده می‌کنند، ولی ممکن است گهگاهی بدون این که منظور خاصی داشته باشند ازین القاب استفاده نمایند. این لغات ممکن است منعکس کننده خشم پدر یا مادر نسبت به کودک باشد، اما معمولاً نه تنها باعث بهبود اوضاع نمی‌شود، بلکه آن را وخیم‌تر نیز می‌کند.[5]



[1]-حجتی، همان به نقل از بحار الانوار، ج6، ص24. و محجه البیضاء، ج2، ص66.

[2]- ر.ک. قایمی مقدم، روشهای آسیب‌زا در تربیت، صص 26 و 27.

[3] ر.ک. فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، به نقل از: عقده حقارت ، ص 6.

[4]- حجتی، همان، به نقل از همانجا.

[5]- ساندرز، متیو، ترجمه نوشین شمس، برای همه پدرها و مادرها، ص55.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۰
محمد نعیم اکبری