رشد عاطفی کودکان
رشد عاطفی کودکان
کودکان عواطف خود را به طور آشکار ابراز می کنند، بروز ناگهانی خشم و ترس در این گروه بسیار عادی است. بعضی روانشناسان اعتقاد دارند باید به کودکان اجازه دهیم احساسات خود را آزادانه ابراز کنند تا با ابراز عواطف خود بتوانند آنها را تشخیص دهند. در این سنین، خشم زمانی بیشتر دیده میشود که کودک خسته یا گرسنه باشد یا با مداخله بیش از اندازهای بزرگترها روبرو شود. اگر این نکات مورد توجه واقع شود، میتوان تا اندازه زیادی خشم آنان را تخفیف داد. به هر حال، کودک در طول چند سال اول زندگی و تا حدود سن ورود به مدرسه، روش غلبه بر خشم خود را به مرور میآموزد و آن را در کنترل خود درمیآورد. کودک تا قبل از سن مدرسه، معمولاً ناراحتی و خشم خود را به صورت گریه ظاهر میکند، ولی بعد از ورود به مدرسه به تدریج یاد میگیرد که ناراحتی خود را به گونهای دیگر بیان کند.
در این مرحله، کودکان به علت روبرو شدن با موقعیتهای بسیاری که بیشتر آنها نیز تازگی دارد و نیز به دلیل قوه تخیل فعال، ممکن است ترسهای زیادی داشته باشند. بسیاری ازین ترسها غیرمنطقی است، ولی میتواند در زندگی آینده آنها مشکلاتی ایجاد کند؛ بنابراین قرار دادن کودکان در موقعیتهای ترسناک، با این استدلال که دیگر بزرگ شدهاند یا مسخره کردن آنها به علت وحشت از چیزهایی که برای بزرگسالان عادی است، کاملاً غیر عاقلانه است. در صورتی که ترس کودک از موارد، خیالی و غیرواقعی باشد، میتوان به تدریج کودک را در برطرف کردن آن یاری کرد؛ مثلاً وقتی او از حیوانات بیآزار میترسد، میتوان عملاً بیآزار بودن آن را به او نشان داد و با نزدیک شدن و لمس کردن آنها می توان به کودک فهماند که ترس او بیجاست. کودکان در ابراز عواطف خود تا اندازهای زیادی تحت تأثیر بزرگترها واقع میشوند، اینکه آیا کودک از چیزی می ترسد یا با آن به طور طبیعی روبرو میشود، به مقدار زیادی به واکنشهای بزرگترها در موقعیتهای مختلف بستگی دارد. اگر بزرگسالان ترسهای خاصی دارند باید سعی کنند تا حد امکان در حضور کودکان بر خود مسلط باشند.[1]
1/8/3- والدین و ایجاد عزت نفس در کودکان
یکی از ابعاد رشد فردی، عزت نفس به معنای ارزیابی مثبت از خویش است که به نظر روانشناسان، سالهای میانی کودک زمان مهمی برای رشد عزت نفس است. ارزیابی کودکان از خویش، تأثیر مهمی در رشد شخصیت آنها دارد. اگر کودکی خود را دوست داشته باشد، به تواناییهای خود مطمئن باشد و با نگرش باز به زنگی نگاه کند، به خوبی دیگران را نقد و ارزیابی میکند، حتی اقتدار والدین و معلمان را به چالش میکشد، با موانع کنار میآید و خودتردیدی او را باز نمیدارد. او باور دارد که می تواند به اهداف خویش برسد و با هر موفقیت عشق و احترامش نسبت به خود و لذت از خویش در او فزونی مییابد.
در مقابل کودکی که احساس خوبی نسبت به خود ندارد، هر طرف که میرود دست و پا بسته است. چون متقاعد شده که نمیتواند موفق شود، سخت تلاش نمیکند. عدم تلاش او، باعث شکستهای مداوم میشود. او اغلب در مورد درستی رفتار خویش مردد و نگران است. چنین کودکی ممکن است دچار رفتارهای نابهنجاری مانند شکستن اشیاء و آسیب دیگران شود. او در جلب دوستان و استمرار روابط دوستی با دیگران مشکل خواهد داشت و بروز دردهای مبهم یکی پس از دیگری در او احتمالی است. این دو مورد مواردی از تأثیر عزت نفس بر کودکان بود[2]
اعتماد به نفس یکی از همبستههای مهم عزت نفس است. کودک باید در هر مرحله سنی با شناخت توانایی ها، مطابق آنها رفتار کند. انجام امور شخصی از سادهترین کارها مانند لباس پوشیدن و شستشوی خود و غذا خوردن تا حل تعارضهای اجتماعی بدون تعدی به دیگران و دست یافتن به اهداف خویش، مبتنی بر اعتماد به نفس مناسب است. اظهار وجود، استقامت، مذاکره موفقیتآمیز، مهارتهای گفتگو و گوش دادن فعال و کنترل قاطعانه عصبانیت و خشم از آثار اعتماد به نفس است.[3]
2/8/3- شکلگیری دوستیها
اگر از کودکان بپرسید چگونه دوست پیدا میکنند پاسخ آنان نشاندهنده استنباط آنان از دوستی است. بنابراین، دوستی کودکان خردسال با بازی با کودک دیگر شکل میگیرد. کودکان بزرگتر فرایند دوستی را پیچیدهتر و تدریجیتر میدانند؛ همین که افراد در مورد خصوصیات یکدیگر، علایق و ارزشهای یکدیگر بینیش عمیقتری پیدا میکنند، دوستیها عمیقتر میشود. کودک سیزده سالهای گفت، «آدم دوستانش را انتخاب نمیکند، همین طوری پیش میآید. یکدفعه آدم متوجه میشود میتواند با کسی حرف بزند، میتواند با او از مشکلاتش حرف بزند و یکدیگر را درک کنند.[4]
روش والدین در کنش متقابل با فرزند ممکن است برای کودک الگویی شود در برخورد با غریبههایی که بعدها دوستانش میشوند. کودکان کلاس اولی به هنگام بازی با مادرانشان و هنگام بازی با همسالانی که قبلاً ندیده بودند مشاهده شدند. فرزندان مادران ناسازگار و پرتوقع و کنترل کننده معمولاً هنگام تعامل با سایر کودکان خواستههای شان را در نظر میگرفتند و میخواستند با راه و روش خود عمل کنند. همین رفتار غالباً سبب میشد که دیگران آنها را آدمهای غیر جذابی بدانند. بر اساس نتایج این مطالعه، وقتی بزرگسالی سرمشق رفتارهای خاصی میشود، کودکان رفتار شبیه به او خواهند داشت: «کودکان در تبادلات اجتماعی با همسالان رفتاری شبیه به رفتار مادران خود بروز میدهند. مادران مثبت و موافق، فرزندان مثبت و موافق دارند، مادرانی که به احساسات اهمیت میدهند فرزندانی دارند که به احساسات اهمیت میدهند، و مادران ناسازگار فرزندان ناسازگار دارند.[5]
3/8/3- روابط با همسالان
والدین باید زمینهی ارتباط فرزندشان با همسالان را ایجاد نموده و بر آن نظارت نمایند. و توجه داشته باشند که یکی از عوامل مؤثر تأثیرگذاری بر بهداشت روانی دردوره میانی کودکی، محیط اجتماعی خصوصاً همسالان است. همسالان در ابعاد مختلف در بهداشت روانی کودک تأثیر میگذارند هرچند رابطه با همسالان ممکن است پیامدهای منفی داشته باشد، با این حال، مزایای آن بسیاراست. روابط با همسالان پاسخ به نیاز اساسی و مهم پیوندجویی در کودکان است. آنان در این روابط ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را میآموزند. در این روند فرصت مناسبی برای مقایسه اجتماعی پدید میآید که کودکان با درک دیگران شناخت واقعی از خود و توانایی های خود به دست میآورند و به آزمون عقاید و احساسات خویش میپردازند. و همین امور کمک مناسبی به ایجاد خودپنداره و عزت نفس آنهاست. برای مثال هنگامی که عملکرد خود را بهتر از دیگران دیدند، احساس غرور کرده و عزت نفس آنها افزایش مییابد و در کل سازگاری اجتماعی را کودک از همسالان میاموزد. برخی از همسالان گاهی امنیت عاطفی برای کودک فراهم میکند که بزرگسالان قادر به آن نیستند. تعامل با همسالان از طریق بازی و سایر فعالیتهای تفریحی می تواند به رشد شناختی کودک نیز کمک کند.[6]
4/8/3- احساس امنیت
احساس امنیت عاطفی از مهمترین عوامل رشد رضایتبخش کودک است و همانطور که ربیلف اریکسون و بسیاری از صاحبنظران دیگر بر آن تکیه کردهاند، مادر و پدر باید طی یک دوره طولانی از مراقبت پایدار واقعی، این نیاز را برآورده کنند.
احساس امنیت از طریق محبت کردن به کودک و تأیید او حاصل میشود. کودک باید احساس کند که صمیمانه دوستش دارند و او را به عنوان یک فرد تأیید میکنند. او در صورتی می تواند نگرش مثبت و پایدار نسبت به زندگی داشته باشد که محبت و تأیید پایدار و یکنواختی از طرف افراد خانوداه دریافت کند.
ثبات در تنبیه و تشویق کودکان اهمیت اساسی دارد. تنبیه کودک نباید این احساس را در او ایجاد کند که هرگز دوستش نخواهند داشت یا او را طرد کردهاند؛ بلکه باید احساس کند که به علت عملی که انجام داده تنبیه میشود، نه به علت خستگی پدر و مادر یا عصبانیت آنها؛ زیرا در این صورت، کودک به معیاری برای اعمال و رفتار خود دست نخواهد یافت.[7]
[1]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص219.
[2]- سالاریفر و دیگران، بهداشت روانی، ص315.
[3]- سالاریفر و دیگران، همان، ص315. به نقل از لیندن فیلد، اعتماد به نفس برتر، صص109 و 143.
[4]- ماسن و دیگران، همان، ص486. به نقل از: رابین، 1980، ص35.
[5]- ماسن و دیگران، همان، صص487 -488. به نقل از یوتالاز، 1987، ص336.
[6]- سالاریفر و دیگران، بهداشت روانی صص318 و 319.
[7]- سیف و دیگران، روانشناسی رشد، ج1، ص220.