بسم الله

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

یک ضرب المثل چینی می‌گوید: اگر دیدگاهی داری که یک سال آینده را می‌بینی بذری بیفشان؛ اگر دیدگاهی داری که ده سال آینده را می‌بینی، درختی بکار؛ و اگر دیدگاهی داری که صد سال آینده را می‌بینی، مردم را راهنمایی و هدایت کن. مجسم کنید دنیایی را با پدران و مادران تحصیلکرده که فرزندان آزاد و مستقل پرورش داده‌اند؛ نسلی که بر احساسات خود حاکم است، نسلی که انگیزه‌های عالی، انسانی و سازنده دارد و در جهت تخریب و نابودی که تا کنون بر دنیا حاکم بوده، قدم بر نمی‌دارد. به گفته جان راسکین اصلاحگر اجتماعی انگلیسی: «غنی‌ترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب و شرافتمند را زیر بال دارد». بدون تردید امکان چنین پیشرفتی وجود دارد، یعنی ساختن جهانی با حد اکثر انسان‌های شاد و شرافتمند. گمان نمی‌کنم میراث غنی‌تر از این بتوان پیدا کرد.
نیروی انسانی با دانش و مهارت، ریشه‌ی درخت توسعه و پیشرفت است. منابع انسانی زیربنای ثروت ملت‌ها را تشکیل می‌دهد، سرمایه و منابع طبیعی عوامل تولید‌اند، در حالی که انسان‌ها عوامل فعالی هستند که سرمایه‌ها را متراکم می‌سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می‌کنند، سازمان‌های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی را می‌سازند و توسعة ملی را جلو می‌برند، به وضوح کشوری که نتواند مهارت‌ها و دانش مردم‌اش را توسعه دهد، و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.
سرمایه‌گذاری در زمنه‌ی نیروی انسانی مهم‌تر و سودمندتر از سرمایه‌گذاری در طرح‌های صنعتی است. برخی بر این باور اند که نازل بودن رشد اقتصادی در جوامع در حال توسعه ناشی از کمبود سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های انسانی است.
آیندة هر ملتی را نیروی انسانی آن (دانشمندان، مهندسان، پزشکان، کارگران ماهر و...) تعیین می‌کند، چه این که مواد خام هر کشور را نیروی انسانی آن تغییر داده و قابل استفاده می‌کنند. بدون شک پیشرفت‌ها و عقب‌ماندگی کشورها در کنار عوامل دیگر ریشه در سوابق کاری آن‌ها در عرصه‌ی آموزش و پرورش دارد.

بایگانی

شرایط اقتصادی وسلامت روان فرزندان

سطح اقتصادی خانواده حتی در رشد پیش از تولد کودک نیز مؤثر است. مادری که در دوره آبستنی، کاملاً از خود مواظبت می‌کند و زیر نظر پزشک قرار می‌گیرد، رشد نوزادش کاملتر و بهتر از کودکی خواهد بود که مادر، کوچکترین توجهی به بهداشت خود ندارد یا به بیماری‌های گوناگون مبتلا می‌شود و یا مضطرب و ناراحت است. اوضاع اقتصادی خانواده ممکن است به طور غیر مستقیم در شخصیت کودکان تأثیر کند. ترس از گرسنگی و نداشتن پوشاک و پناهگاه، اثر عمیقی در رشد کودک دارد. کودکانی که از تمام وسایل زندگی برخوردارند نسبت به زندگی خوشبین بوده کمتر دچار اضطراب و دلهره می‌شوند. برعکس، کودکانی که حتی از وسایل اولیه زندگی بی‌بهره‌اند و همواره به سبب گرسنگی، سرما، بیماری و... تهدید می‌شوند، زندگی را نسبت به خود یک امر تحمیلی دانسته به همه کس و همه چیز بدبین خواهند شد. کودکی که در خانواده فقیر پرورش می‌یابد همواره در عدم اطمینان خاطر و احساس حقارت رشد می‌کند. خلاصه، یکی از عوامل بسیار مؤثر در شخصیت کودک، چگونگی وضع اقتصادی خانواده است.[1]

تحقیقات تجربی، ارتباط نزدیک وضعیت اقتصادی فرد و بهداشت روانی وی را تأیید می‌کند. قرار گرفتن در شرایط بد اقتصادی، افراد را مستعد بروز مشکلات بهداشت روانی می‌کند، بعلاوه شرایط اقتصادی، رها شدن از بیماری روانی و بازیابی سلامت را بسیار دشوار می‌کند[2]

فقر فرصت تحصیل و مطالعه و کار ورشد استعدادها را از خانواده‌های بی‌بضاعت می‌گیرد و موجب اختلاف در سطح درآمد و فرهنگ می‌شود و از علل پریشانی خانواده‌ها و یزهکاری در فرزندان است. فقدان مسکن، زندگی در زاغه‌ها یا اطاق‌های مخروبه و کثیف، سوء تغذیه و بهداشت ناکافی نیز که با فقر ارتباط دارند از عوامل مهم بزهکاری به شمار می‌آیند.[3]

خانواده‌ه‌ای که بیشتر فرزندان شان به عنوان ناسازگار شناخته شده‌اند، خانواده‌هایی هستند که فقر مالی در آن حاکم است و یا متعلق به مناطق محروم هستند. فرزند به خاطر وضع اقتصادی نامناسب خانواده در همه چیز احساس کمبود می‌کند و این ضعف سبب می‌شود وی در جامعه احساس حقارت کند. چنین شرایطی باعث می شود که کودک و نوجوان گاه علی‌رغم میل خود دست به واکنش بزنند.[4].

تعلق به کشور یا خانواده فقیر را می‌توان گفت که واقعاً بدشانسی است! کودکی که در افغانستان، بنگلادش یا در کشورهای افریقایی به دنیا می‌آید، واقعاً بدشانس‌تر از کودکی است که در کشورهای اروپایی متولد می‌شود. محل قرار گرفتن فرد در سلسله مراتب اقتصادی، بر کل زندگی او و خانواده‌اش آثار بسیار گسترده‌ دارد. حتی کوچکترین فعالیت‌های زندگی روزانه، بر اثر تغییر در وضع اجتماعی- اقتصادی بهم می‌ریزد. تحصیل، رفاقت، شرکت در مسابقات ورزشی، رفت و آمدهای خانوادگی، گردش‌ها و مسافرت‌ها، رسیدگی به خانوداه، روابط زن و شوهر، روابط والدین با فرزندان و بسیاری فعالیت‌های دیگر به رویدادهای اقتصادی وابسته‌اند. اختلال در تک تک این فعالیت‌ها می‌تواند سلامت جسمی و روانی انسان‌ها را به خطر اندازد.[5]

برای کاهش آثار روانی فقر، بر روی فرزندان، علاوه بر کار و تلاش،  به مسأله تنظیم خانواده باید توجه و دقت لازم نمود، زیرا فرزندان علاوه بر نیاز به آب و نان که از قدیم الایام به عنوان رزق مقسوم الهی مطرح بود و این که هرکه دندان دهد نان دهد!، به امنیت روانی، رفاه و خوشی، تحصیل علم و دانش نیز نیاز دارند که معمولا خانواده‌های فقیر را با مشکل مواجه می‌سازد، و راه حل آن اعتدال در تعداد فرزندان خواهد بود.



[1]- شعاری‌نژاد،روانشناسی رشد، ص155.

[2]- سالاری‌فر و همکاران، همان، ص398.

[3]- ر.ک. بیابانگرد، اسماعیل، روانشناسی نوجوانان، ص280.

[4]- ر.ک. اکبری، ابوالقاسم، عوامل ناسازگاری کودک و نوجوان، ص54.

[5]- ر.ک. گنجی، بهداشت روانی، ص96.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۴
محمد نعیم اکبری

طبیعت و تربیت در رشدقلم

در این مورد، سوال اساسی این است که رشد فرد اساساً ناشی از طبیعت یا نیروهای زیستی است یا از چگونگی تربیت و نیروهای محیطی ناشی می‌شود؟ شافر (1996، ص43) برای توضیح، دو نقل قول معروف و متضاد را از ویگام و واتسون ارائه می کند:

این توارث است که عامل اصلی رشد انسان است نه محیط. تقریباً تمام بدبختی‌ها و شادمانی‌های مردم دنیا ناشی از از طبیعت مردمان است. تفاوت های مردم با یکدیگر به دلیل تفاوت‌ سلول های جنسی است که نطفه آنان را به وجود آورده است (ویگام، 1923، ص42)

یک دوجین طفل شیرخواره سالم و کاملاً عادی را به من بدهید و من تضمین می‌کنم که در محیط مساعدی که خود من ایجاد خواهم کرد هریک از آن‌ها را که شما به صورت تصادفی انتخاب کنید، می توانم با هر تخصصی که مورد نظر باشد برای مثال پزشک، حقوقدان، هنرپیشه، بازرگان، مدیر- تربیت کنم. حتی اگر بخواهید می توانم از آن‌ها گدا یا دزد بسازم صرف نظر از این که استعداد، علاقه، تمایلات، قابلیت‌ها و مشاغل و نژاد، والدین و اجداد آن‌ها چیست. چیزی به نام توارث ظرفیت و استعداد، خلق و خو و ساخت ذهنی و خصوصیات رفتاری وجود ندارد (واتسون، 1925، ص82)

امروزه بدون کم‌ترین تردیدی، می‌توانی این هر دو دیدگاه افراطی در طبیعت و تربیت را نادرست بدانیم. واقعیت این است که رشد آدمی از ترکیب پیچیده و تأثیر و تأثر متقابل طبیعت و تربیت جهت می‌یابد.[1]

7/2- بهداشت روانی و توارث

مؤلفان بهداشت روانی، دوران پیش از تولد را از دو جنبه ژنتیک یا ارث و محیطی مورد توجه قرار داده‌اند. محیط رحم و خصوصیات ژنتیک پدر و مادر نقش اساسی در مشکلات روانی و جسمانی کودک دارند. امروزه روشن شده است که بسیاری از اختلالات  و مشکلات روانی، به چگونگی ساختار ژنتیک والدین بسستگی دارد. پیشرفت‌های علمی موجب شده اطلاعات مهمی در مورد وضعیت ژنتیک والدین و احتمال انتقال اختلالات به کودک در اختیار ما قرار گیرد.[2]

در سال 1865 م. یک کشیش اتریشى به نام «مندل» سعى کرد بداند چرا فرزندان به والدین شباهت دارند.
او بررسیهاى خود را با گیاهان انجام داد و مشاهده کرد که بسیارى صفات، ارثى هستند; اما ممکن است در نسلهاى اوّل ظاهر نشوند، در حالى که در نسلهاى بعدى ظاهر می‌شوند; به عبارت دیگر، عامل توارث و عامل انتقال صفات را ژن دانست. اعتقاد بر این است که هر یک از صفات را یک یا چند ژن تعیین می‌کنند.[3]

8/2- بیماریهاى ژنتیک

گاهى ژن معیوب است و بنابراین با بیمارى ژنتیکى رو به رو هستیم که شاید حدود 5% از نوزادانى که به دنیا می‌آیند، دچار بیمارى ژنتیکى هستند. یکى از علت‌هاى مهم مرگ و میرهاى هنگام تولد، علل ژنتیکى است. بیماریهاى ژنتیک بیماری‌هایی‌اند که یا به طور کامل یا به درجاتى، تحت تأثیر عوامل ژنتیک هستند. بیماریهاى ژنتیک به سه دسته بزرگ تقسیم می‌شوند: اوّل بیماریهاى تکژنى که خود سه دسته‌اند: 1ـ بیماریهاى ژنى غالب;2 ـ بیماریهاى ژنى مغلوب;3 ـ بیماریهاى وابسته به کروموزوم جنسى. اگر بیمارى غالب ژنى، در یک نفر وجود داشته باشد، با هر کس ازدواج کند، نصف فرزندان آنان دچار همان بیمارى ژنى خواهند شد. مثال آن، اسفروستیوز (= نوعى بیمارى خونى که با کمخونى مداوم از ابتداى تولد یا پس از آن ظاهر می‌شود) و یا سندرم مارفان (= بیمارى با تظاهراتى در دست و قلب)، نوروفیبروماتوز، و بالا بودن نوعى چربى خون ارثى است. اما اگر بیمارى مغلوب ژنى در یک نفر باشد، حتماً او باید با مثل خود ازدواج کند (یعنى زوج دیگر همان بیمارى ژنتیکى را عیناً مثل او داشته باشد)، تا فرزندانشان (البته یک چهارم در هر زایمان) بیمارى کامل را نشان دهند. در این صورت، پدر و مادر به ظاهر سالمند و بیمارى را نشان نمی‌دهند، در حالى که بعضى فرزندان بیمارى را نشان داده، از آن رنج می‌برند. مثال آن، بیمارى تالاسمى است که پدر و مادر باید هر دو نوع خفیف و بدون علامت را داشته باشند تا فرزند، مبتلا به تالاسمى نوع شدید باشد. چنین کسى همواره به تزریق خون نیاز دارد. همچنین، سایر بیماریهاى مغلوب، مثل کمخونى فانکونى و فنیلکتونوریا و گوشه و گالاکتوزمى جزو این دسته اند. در بیماریهاى وابسته به کروموزوم جنسى، مادر سالم، اما منتقل کننده بیمارى است و فرزند پسر او ممکن است مبتلا به بیمارى شود. مثال این دسته از بیماریها، بیمارى وابسته به جنس هموفیلى و کمبود گلوکز 6 فسفات (فاویسم) است. دسته دوم، بیماریهاى چند ژنى است. این بیماریها تحت تأثیر چند ژن و حتى عوامل محیطی‌اند; مانند بعضى معلولیت‌هاى ذهنى یا لب شکرى. دسته سوم، بیماریهاى کروموزومى است. در این بیماریها، علت در ژن نیست، بلکه بیمارى مربوط به اِشکال در تعداد کروموزوم یا ساختمان کروموزوم است. این بیماریها را «بیماریهاى ژنتیک» نمی‌نامند و بدان «بیماریهاى کروموزومى» نیز گفته‌اند. در بیماریهاى کروموزومى به وجود آن در هر دو نفر از والدین، نیاز نیست و از یکى از والدین منتقل می‌شود. نمونه بیماریهاى کروموزومى، منگولیسم است که نوعى عقبماندگى ذهنى است.[4]

9/2- مشاوره ژنتیکی و پیشگیری از بروز اختلالات روانی

مشاوره ژنتیک می‌تواند در پیشگیری از برخی مشکلات سودمند باشد، آزمایش‌های ژنتیک و خونی مشخص می‌کند که والدین ناقل ژن معیوب هستند یا نه. مشاوره می‌تواند در مورد تصمیم‌گیری افراد در مورد بچه‌دار شدن کمک کند. در صورتی که احتمال تولد کوک نابهنجار زیاد باشد، می‌توان در مورد فرزند خواندگی یا امکان استفاده از راه‌های بارداری خارج از بدن تصمیم‌گیری کرد. علم ژنتیک می‌تواند در مورد جنین نیز شیوه‌هایی برای پیشگیری از اختلالات عصبی یا ترمیم آن‌ها ارایه دهد.[5]

به هر حال، مشاوره و بررسى ژنتیک به قسمتهاى مختلف تقسیم می‌شود: 1 ـ ازدواج فامیلى;2 ـ ازدواج زوجین غیر فامیل;3 ـ اقدامات پیش از آبستنى;4 ـ بررسیهاى زمان آبستنى;5 ـ بررسیهاى موقع تولد. نکته بسیار مهم این است که مهمترین امر در مشاوره ژنتیک، دانستن پیشینه دقیق خانواده، توسط پزشک مجرب و وارد در امور ژنتیک است. پس مشاوره شامل پیشینه فامیلى و مشاوره با چند نفر از اعضاى فامیل و همکارى دقیق زوجین است.[6]



[1]-  لطف‌آبادی، روانشناسی رشد، ج2، 21 و22.

[2] - ر.ک. بهداشت روانی با نگرش به منابع اسلامی، ص304.

[3] -رک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان، بانک نرم‌افزاری عروج.

[4] - ر. ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان.

[5] - ر.ک. سالاری فر و همکاران، همان، ص304.

[6] - رک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۶
محمد نعیم اکبری

نقش والدین در بهداشت روان فرزند در مرحله قبل از  تولد

سیلوانوس استال، متخصص روانشناسی، می‌گوید که از حکیمی پرسیدند از چه زمانی تربیت را باید آغاز کرد؟. حکیم در پاسخ گفت: از بیست سال قبل از تولد! و اگر به نتیجه‌ی لازم نرسیدید، معلوم می‌شود که باید زودتر از آن شروع می‌کردید. این سخن حکیمانه و در خور توجه است و معنای آن حضور معنوی نسل پیشین در زندگی روانی نسل حاضر است. در آموزش‌های دینی ما نیز شواهدی وجود دارد که انتقال زمینه‌های روحی و اخلاقی را از والدین به فرزندان تأیید می‌کند. تجربه‌های فراوان نیز گواه بر این مسأله هستند؛ هرچند از لحاظ علمی نتواسته‌اند حد و مرز آن را بدقت تعیین کنند، بنابراین کودکی که امروز به دنیا می‌آید، زمینه گوناگون ارثی را با خود به همراه دارد و نقش و اهمیت زمینه‌های ارثی را در تربیت فرزند هرگز نمی‌توان نادیده گرفت.[1]

یک ضرب المثل چینی می‌گوید: اگر دیدگاهی داری که یک سال آینده را می‌بینی بذری بیفشان؛ اگر دیدگاهی داری که ده سال آینده را می‌بینی، درختی بکار؛ و اگر دیدگاهی داری که صد سال آینده را می‌بینی، مردم را راهنمایی و هدایت کن. مجسم کنید دنیایی را با پدران و مادران تحصیلکرده که فرزندان آزاد و مستقل پرورش داده‌اند؛ نسلی که بر احساسات خود حاکم است، نسلی که انگیزه‌های عالی، انسانی و سازنده دارد و در جهت تخریب و نابودی که تا کنون بر دنیا حاکم بوده، قدم بر نمی‌دارد. به گفته جان راسکین اصلاحگر اجتماعی انگلیسی: «غنی‌ترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب و شرافتمند را زیر بال دارد». بدون تردید امکان چنین پیشرفتی وجود دارد، یعنی ساختن جهانی با حد اکثر انسان‌های شاد و شرافتمند. گمان نمی‌کنم میراث غنی‌تر از این بتوان پیدا کرد.[2]

1/2- بهداشت روانی در دوران قبل از تولد

در این دوره سهم عوامل ارثی و مادرزادی در ایجاد اختلالات روانی بیش از سایر عوامل است. علاوه بر عوامل فوق عوامل محیط، شرایط اقتصادی خانواده، نگرانی ها و اضطراب‌های دوران حاملگی، ضربه‌های قبل از تولد و ضربه‌های زایمانی وسایر عوامل جسمانی و روانی مادر همگی ممکن است در تعیین سرنوشت کودک مؤثر واقع شده و صدمات جبران ناپذیری به وجود آورد. از نظر بهداشت روانی پیشگیری ازین عوامل به شرح زیر می‌باشد:

ممانعت از ازدواج خویشاوندان نزدیک و ازدواج‌های زودرس، تشخیص و تعیین عوامل ارثی بیماریزا و جلوگیری از ازدواج افرادی که نسل معیوب به وجود می‌آورند، مراقبت از سلامت مادر در دوران حاملگی و جلوگیری از نگرانی‌ها و اضطراب‌ها و فشارهای روانی او، ایجاد امکانات برای تغذیه کافی و جلوگیری از کمبود مواد پروتئنی، ویتامین‌ها، ابتلا به بیماری‌ها و عفونت‌ها، همکاری با متخصصین بیماری‌های زنان و زایمان در مورد اجرای موازین بهداشتی دوران حاملگی و بالاخره تنظیم طرح‌های لازم به منظور دادن آموزش کافی به مردم و آشنا ساختن آنان به زیان‌های جبران ناپذیری که ممکن است در نتیجه کوچکترین اهمال در این دوره به وجود آید. جلوگیری از حوادث زایمان  و صدمات مغزی که هنگام تولد ممکن است پیش آید از نظر بهداشت روانی بسیار مورد توجه بوده و باید مراقبت کامل از نظر حفظ کودک در مقابل ضربه، کمبود اکسیژن، خفگی و غیره به عمل آید.[3]

2/2- دقت در انتخاب همسر

از مهمترین انتخاب‌های دوره جوانی، انتخاب همسر است، در مکتب اسلام به ازدواج و انتخاب همسر، بسیار اهمیت داده شده است. ازدواج و تشکیل خانواده از نظر بهداشت روانی اهمیت فراوان دارد. ازدواجی موفق و پایدار است که زن و مرد هر دو موقعیت خود را درک کنند و درصدد تطبیق شرایط خود با نیازهای خانواده و مخصوصاً کودکان برآیند. یکی از علل عمده اختلالات روانی در کودکان و نوجوانان، گسسته شدن روابط خانوادگی یا اختلافات شدید بین اعضای خانواده است. شکی نیست که در ازدواج، سازش دائمی و صبر و گذشت فراوان لازم است. مهم‌ترین عوامل توافق در ازدواج عبارتند از: 1- رشد عاطفی و فکری 2- تشابه مذهبی 3- تشابه علایق ، انتظارات و طرز تفکر 4- تشابه تحصیلی و طبقاتی.[4]

در مورد انتخاب همسر، به منظورایجاد نسل سالم و صالح، احادیث و روایات فراوانی وجود دارد که بسیاری از آنها حاکی از اهمیت قانون وراثت و تاثیر  عامل محیط باشد. پیامبر اسلام برای تولید نسل بهتر، دقیق‌ترین نکات را در امر انتخاب همسر گوشزد فرموده است، که به طور مختصر به برخی از آنها که به بحث ما ارتباط دارد، اشاره می‌شود:

1/2/2- متدین بودن:

 اولاً باید همسر انسان، متدین باشد، زیرا دین می‌تواند انسان را از هرگونه انحراف‌های روحی و اجتماعی مصون دارد؛ ومسلماً زن و مرد با ایمان مطابق موازین و برنامه های دینی فرزند خودرا تربیت کرده  و احساس مسؤولیت نسبت به این امر می نمایند، پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:  لایَنکَحُ المَرءهُ لِجَمالِها فَلَعَلَّ جَمالها یُریدها و لالمالِها فلعلَّ مالَها یطغیُها، وانکحُ المَرءهِ لِدینِها»[5] ؛با زن نباید صرفاً به خاطر زیبایی او ازدواج کرد ، ممکن است همین زیبایی او را به پستی و ابتذال سوق دهد ، ونه صرفاً برای مال و ثروتش چون ممکن است مال هم او را طاغی و سرکش سازد. با زن، صرفاً به خاطر دین او ازدواج کن.

2/2/2- حسن خلق

حسن خلق مبدأ اساسی پرورش نسل سالم است، و این اصل چه در دوران جنینی وشیرخوارگی، وچه در دوران تربیت کودک در خانواده ،اثرمستقیم ویا غیر مستقیم  دارد. [6]

3/2/2- اصالت خانوادگی

 همسر انسان باید از خانواده اصیل و تربیت شده ونجیب باشد. زیرا او بهتر می‌تواند کودکان را تربیت کند. اگر زن، خود ، فاقد تربیت باشد نمی تواند فرزندخوب پرورش نماید. رسول اکرم (صلی الله لیه وآله و سلم)می فرماید: «اِیّاکُم وَ خَضراءِ الَدَمن قیلَ و ماخضراءُ الدَمَن ؟ قالَ المَرأه الحسناء فِی المَبنت السُوء»[7] از سبزه ها (وزن های زیبا) که در میان کثافات وپلیدی‌ها می‌رویند بپرهیزید . پرسیدند : سبزه‌های مذکور چیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زن زیبایی است که در محیط پست وآلوده پرورش یافته باشد.

پیامبر(ص) فرمود: انکحوا الاکفاء و انکحوا منهم و اختاروا لنطفکم[8] به هم شأن خود زن بدهید و از هم‌شأن خود زن بگیرید و برای نطفه‌های خود (جایگاهی مناسب) انتخاب کنید.

شخصی از امام حسن(ع) در باره ازدواج خترش پرسید. امام فرمود:«زوجها من رجل تقی، فانه ان احبها اکرمها و ان ابغضها لم‌یظلمها او را به ازدواج متقی درآور؛ زیرا اگر او را دوست بدارد او را احترام خواهد کرد و اگر او را دوست ندارد، به او ستم نخواهد کرد.[9]

4/2/2- تشابه تحصیلی و طبقاتی

روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که تفاوت میان سطح تحصیلی و طبقاتی یکی از عوامل بسیار مهم اختلافات خانوداگی است. این امر مسلم است که دختر زیبای کارگر کارخانه اگر به ازدواج شخص سرشناس و متمولی درآید دچار مشکلات فراوانی خواهد شد و همین امکان خوشبختی و سعادت او را کم خواهد کرد. بهتر است از ازدواجی که در آن اختلاف تحصیلی خیلی زیاد است برحذر باشیم، زیرا هرچه زن و شوهر از جهات مختلف به هم شباهت بیشتری داشته باشند امکان خوشبختی و سعادتمندی ایشان افزایش خواهد یافت.[10]

3/2- دقت در انتخاب دایه و شیردهنده

حضرت على علیه السلام در مورد تأثیر شیر مادر در حالات روحى کودک فرمود: در انتخاب دایه براى فرزندان کوشش و دقت کنید همچنان که در انتخاب همسر دقت مى کنید زیرا شیر مادر طبیعت کودک را تغییر مى دهد.[11]

مرحوم شهید آیت اللّه حاج شیخ فضل اللّه نورى را در زمان مشروطه به دار زدند. این مجتهد عادل انقلابى، علیه مشروطه غیرمشروعه آن زمان قد علم کرد. با این که اول مشروطه خواه بود, اماچون مـشـروطـه در جـهت اسلام نبود، با آن مخالفت کرد. عاقبت او راگرفتند و زندانى کردند. شیخ پـسرى داشت، این پسر، بیش از بقیه اصرار داشت که پدرش را اعدام کنند. یکى از بزرگان گفته بـود، مـن بـه زندان رفتم و علت را از شیخ فضل اللّه نورى سؤال کردم . ایشان فرمود: خود من هم انتظارش را داشتم که پسرم چنین از کار درآید. چـون شـیخ شهید, اثر تعجب را در چهره آن مرد دید، اضافه کرد: این بچه در نجف متولد شد. در آن هـنگام مادرش بیمار بود, لذا شیرنداشت، مجبور شدیم یک دایه شیرده براى او بگیریم . پس از مـدتى که آن زن به پسرم شیر مى داد، ناگهان متوجه شدیم که وى زن آلوده اى است، علاوه بر آن از دشمنان امیرالمومنین (ع ) نیز بود.... کـار ایـن پـسـر به جایى رسید که در هنگام اعدام پدرش کف زد. آن پسر فاسد، پسرى دیگر تحویل جامعه داد به نام کیانورى که رئیس حزب توده شد.[12]

4/2- منع ازدواج با اقارب و همخون:

 اسلام ازدواج با عده‌ی از اقارب را ممنوع دانسته و در برخی موارد به منظور ارشاد مردم برای ساختن و پروردن نسل سالم، راهنمایی کافی کرده است و ازدواج با فامیل‌هایی نزدیکی را که حرمت شرعی هم ندارد صحیح نمی‌داند و پیامبر فرموده است: «لاتنکحوا القرابه القریبه فان الولد یخلق ضاویاً» با خویشاوندان نزدیک ازواج نکنید زیرا فرزندی (که از آن به ثمر می‌رسد) نحیف و ضعیف خواهد بود.[13]

از نظر علمی اینطور است که اگر سلامتی طرفین تا چند پشت معلوم و صفات خانوادگی آنان شایسته می‌بود، ازدواج با خویشاوندان موجب تقویت صفات خوب خانوادگی می‌شد ولی چون دانستن سلامتی اجداد غیرممکن است باید ازدواج میان خویشاوندان نزدیک ممنوع گردد؛ زیرا بعضی از بیماری‌های مخفی در افراد وجود دارد که در شرایط خاصی ظاهر می‌شود. بهر حال زیان‌های ازدواج نزدیک و خانوادگی ، امروز کاملاً آشکارشده و شکی برای آن باقی نمانده است و پیامبر اسلام ص از پیش این حقیقت را برای مردم گوشزد کرده است. بهرحال باید دانست که ازدواج‌های نزدیک نتایج شوم و پشیمان کننده‌ی دارد.[14]

یکى از مشکلات که در مورد ازدواج‌هاى فامیلى وجود دارد، امکان وجود ژنهاى مغلوب است که اگر در هر یک از زوجین باشد، فرزندانشان ممکن است بیمارى اصلى و شدید را بروز دهند. در این جا همکارى دقیق پزشک و زوجین بسیار لازم است. اگر در این فامیل، شکّى بر بیماریهاى ژنتیک مغلوب باشد، نباید ازدواج صورت گیرد. اما در صورتى که هیچ گونه شکّى بر بیماریهاى ژنتیکى و فامیلى نباشد، ازدواج فامیلى بلامانع است. در صورتى که برحسب پیشینه‌اى که گرفته می‌شود سرنخهایى به دست آمد، بر حسب آن سرنخها، پزشک بایستى آزمایشهایى در این باره انجام دهد و در این مورد، نباید آزمایشهاى بی‌مورد، که فقط اتلاف وقت و ضرر اقتصادى به دنبال دارد، انجام شود.[15]

5/2- منع از زادواج با احمق

در تعالیم اسلام تأکید بسیار بر انتخاب همسر دیده می‌شود، که بخشی ازین تأکیدات به منظور فراهم آوردن زمینه مناسب برای پرورش فرزندان سالم از ابعاد روانی، اخلاقی و دینی است. برای نمونه ازدواج با فرد دارای بهره هوشی پایین[16] یا دچار روان گسستگی نهی شده و دلیل آن تأثیر چنین افراد در نسل آینده بیان شده است. در صورت ازدواج با این افراد، نیز توصیه شده است که بدنبال تولید نسلی از آن‌ها نباشید؛ زیرا که فرزندان سالمی نخواهند داشت. [17] ایاکم و تزویج الحمقاء فان صحبتها بلاءٌ و ولدها ضیاع» از ازدواج با زنهای احمق و کم هوش اجتناب کنید، زیرا مصاحبت با آن‌ها ناگوار و فرزندی که از او متولد می‌شود تباه و بی‌ارزش است.[18]

علاوه برچنین مواردی که پیشگیری از تولید فرزندان ناسالم را مورد توجه قرار داده، متون اسلامی به ارتقای توانایی‌های نسل آینده توجه خاص دارد. بخشی از کلمات اولیای دین تأثیر وراثت را با کلمات «عرق» خاطرنشان کرده است. عرق به معنای اصل و بن هر چیز، از جمله اصل مردم است[19] «فان العرق دساسٌ» عرق در فرزند تأثیر بسیار دارد «فانه ولدک و لم‌یأتک الا من عرق منک او عرق منها» و خصوصیات فرزند جز از عرق پدر یا عرق مادر نیست.[20]

اگر والدین از نظر روانی مسأله داشته باشند به احتمال زیاد کودکان مسأله‌دار تحویل اجتماع خواهند داد. طبق آمار، 66% کودکان مسأله‌دار آمریکایی به مادرانی تعلق دارند که از اختلال های روانی رنج می برند، 47% کودکان مسأله دار در خانواده‌هایی هستند که تنها پدر اختلال عاطفی دارد. اما وقتی پدر و مادر هردو اختلال دارند، در 72 درصد موارد کودکان آن‌ها نیز اختلال پیدا می‌کنند. این درصد دو برابر درصد کودکان مسأله‌دار در خانواده‌های عادی است. مادرانی که از افسردگی رنج می‌برند، در مقایسه با مادران دیگر، با فرزندان خود کمتر روابط عاطفی برقرار می‌سازند، کم‌تر بردباری نشان می‌دهند و حتی کودکان را تنبیه می‌کنند. کودکان خردسالی که مادران شاد دارند، روابط عاطفی محکم‌تری نشان می‌دهند و با بهداشت روانی بهتری جلوه می‌کنند[21]



[1] - سادات، محمد علی، راهنمای پدران و مادران و شیوه‌های برخورد با کودکان، صص21و22.

[2] - ر.ک. واین دایر، ترجمه توران مالکی، چه کنیم تا فرزندان خوشبختی داشته باشیم، ص44.

[3] - میلانب‌فر، بهداشت روانی، ص93.

[4] - عباسی اول، کریم، مقاله‌ی در باب بهداشت روان، http://www.brentineslamabad.blogfa.com/post/61

[5] - . محجه البیضا ، ج 2 ، ص 47.

[6] - ر.ک. حجتی،سید محمدباقر ، اسلام و تعلیم و تربیت، صص 93-91.

[7] - .... محجه البیضاء ،ج 2 ، ص 52.

[8] - حر عاملی، وسایل الشیعه، ج14،ص29 ش3.

[9] - حسینی‌زاده، علی، سیره تربیتی پیامبر و اهلبیت، ص52.

[10] - شاملو، سعید، بهداشت روانی، ص64.

[11] - وسائل الشیعه ، ج 21، ص 468.

[12] -  صد حکایت تربیتی، نرم افزار عروج. و پاک‌نیا، عبد الکریم، حقوق متقابل  والدین و فرزندان، بانک نرم افزاری عروج.

[13] - ر.ک. حجتی،سید محمدباقر، همان به نقل از محجه البیضا، ص53.

[14] - ر.ک. حجتی، سید محمد باقر، همان، صص 93 تا 95.

[15] - ر. ک. بهشتی، محمود، سلامتی تن و روان، بانک نرم‌افزاری عروج.

[16] - روایات مربوط به ازدواج با افراد احمق (حر عاملی، وسایل الشیعه، ج14، ص56.)

[17] - سالاری فر و همکاران، همان به نقل از: طبرسی، مکارم الاخلاق، ص354.

[18] - حجتی، سید محمد باقر، اسلام و تعلیم و تربیت، ص89 به نقل از: تفصیل وسایل الشیعه، ج3، ص6.

[19] - سالاری‌فرد و همکاران، همان، به نقل از: لغتنامه دهخدا، واژه عرق؛ مجلسی، بحار الانوار، ج43، ص196.

[20] - ر.ک. سالاری‌فر و همکاران، بهداشت روانی، ص305.

[21] - ر. ک. گنجی، حمزه، بهداشت روانی، ص129.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۴
محمد نعیم اکبری

اهداف بهداشت روانی

هدف‌های بهداشت روانی را می‌توان در سه قسمت شرح داد، 1- پیشگیری، 2- درمان. 3- توانبخشی.[1]

 پیشگیری

پیشگیری شامل کلیه فعالیت‌ها و تدابیری است که از پیدایش و افزایش بیماری‌های روانی در فرد و جامعه جلوگیری می‌کند. در سال 1964 م. جرالد کپلان بهداشت روانی را در سه سطح قرار داد.

 پیشگیری نوع اول

پیشگیری نوع اول (Primary Prevention)  به کلیه روش‌ها، تدابیر، و ابزاری اشاره دارد که رفتارهای مثبت را تقویت می‌کنند و در جلوگیری از ظهور بیماری‌ مؤثر هستند. هدف مداخله، در مرحله پیشگیری نوع اول، جلوگیری ازشروع بیماری یا اختلال است.[2] آلبی یکی از متخصصان بهداشت روانی، پیشگیری نوع اول را به صورت زیر تعریف می‌کند: «هر چیزی که هدفش بهتر کردن وضع زندگی بشر باشد و زندگی را بهتر و کارامدتر و بامعناتر نماید، به عنوان بخشی از پیشگیری نوع اول از اختلالات روانی و هیجانی تلقی می‌شود.[3] و به دو دسته از فعالیت‌های عمده می‌شود تقسیم کرد: فعالیت‌های که از ایجاد بیماری‌ها یا اختلال‌های روانی جلوگیری می‌کند. 2- مداخله های تحقیقی پژوهشی برای تقویت و تحکیم سلامت روانی و جسمی.[4]

در فرایند بهداشت روانی پیشگیری یک راهبرد اساسی است، در میان سطوح آن، پیشگیری نوع اول، اساسی‌ترین راهبرد است که از اتلاف سرمایه و منابع مادی و انسانی جلوگیری می کند؛ زیرا پیشگیری نوع دوم (درمان) و نوع سوم (توانبخشی) مستلزم بکارگیری سرمایه های فراوان مادی و انسانی خواهد بود.

پیشگیری نوع دوم

پیشگیری نوع دوم (secondary Prevention) عبارت است از مداخله زودهنگام در شناخت و درمان نشگان یک اختلال و بیماری، با این هدف که از شیوع و گسترش آن توسط کوتاه کردن مدت آن کاسته شود.بنا بر این، هف شامل مراحل زیر می‌گردد: 1- کاستن علایم اختلال (کم کردن درد و رنج). 2- محدو کردن ادامه اختلال و رساندن آن به کمترین میزان شیوع.[5]

پیشگیری نوع سوم

عبارت است از کاستن از گسترش از عوارض جانبی که در حاشیه یک بیماری یا اختلال اصلی وجود دارد (که اغلب ماهیت مزمن دارد). این بخش اشاره دارد به فعالیت‌های توانبخشی که افرادی را که مبتلا به بیماری‌های مزمن روانی طولانی مدت هستند، قادر می‌سازد که با حد اکثر توانایی‌های جسمانی و روانی و اجتماعی خود فعالیت کنند. در این راستا آموزش مهارت‌های شغلی و اجتماعی بسیار مفید واقع می‌شود.[6]



[1] - میلانی‌فر، بهروز، بهداشت روانی، ص40.

[2] - حسینی، ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، ص14.

[3] - حسینی، ابوالقاسم، همان، ص15.

[4] - شاملو، سعید، بهداشت روانی، ص20.

[5] - شاملو، همان، ص20

[6] - شاملو، همان، ص20.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۲
محمد نعیم اکبری

نحوه ارتباط والدین و فرزندان

روانشناسان نحوه ارتباط والدین با فرزندان و شیوه‌های تربیتی آن‌ها را به سه دسته طبقه‌بندی کرده‌اند: 1-والدین سهل گیرPermissive Parent، 2- والدین سخت گیرauthoritarian، 3- والدین مقتدرauthoritative، که برخی عنوان‌های مستبد و قاطع و اطمینان بخش را برای دسته دوم و سوم برگزیده‌اند.[1]

والدین سهل‌گیر گرم هستند و درخواست و انتظارات کمی از فرزندان دارند، به آنان اجازه می‌دهند بی هیچ قیدوبندی احساسات و تکانش های خود را ابراز کنند،، فعالیت های کودکان را تحت اشراف ندارند و به ندرت کنترل مناسبی بر رفتار آنان دارند. والدین سخت گیر، الگوهای سختگیرانه‌ای دارند که بسیاری از قواعد را بر فرزندان تحمیل نموده و انتظار اطاعت دقیق از آنان دارند، به ندرت برای فرزندان چرایی لزوم پیروی از قواعد را توضیح می‌دهند و اغلب از شیوه‌های اعمال فشار استفاده می‌کنند. والدین مقتدر، شیوه منعطف دارند که در آن به فرزندان آزادی عمل داده، در عین حال محدودیت‌هایی را برای آنان اعمال نموده و برای این روش ادله‌ای را برای فرزندان ارائه می کنند. آنان پاسخگوی نیازها و دیدگاه‌های فرزندان هستند و فرزندان را در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی دخالت می دهند. آنان در صورت لزوم از اعمال قدرت استفاده می کنند، البته برای این کار نیز استدلال ارائه می‌دهند.[2]

پافشاری در انجام تکلیف و موفقیت یکی از روش‌های فرزندپروری است که گاهی به آن روش قاطعانه و مقتدرانه می‌گویند، والدین قاطع با محبت‌اند ولی معیارهای روشنی دارند و از فرزندان انتظار رفتار درست دارند. آشکار است که باید چنین انتظاراتی با سطح رشد کودک تناسب داشته باشد. والدین قاطع کودکان را وادار به اجرای قوانین می‌کنند و گاهی هم متوسل به تنبیه می‌شوند ولی علل قوانین را توضیح می دهند و در ضمن از کودکان می خواهند که در تنظیم قواعد خانه سهیم باشند. برای مثال، اگر کودکی چندین بار وسط خیابان بپرد و پدر و مادر قاطع هربار جلو او را می گیرد و توضیح می‌دهد که چرا نباید این کار را بکند. اگر این کودک باز هم به این رفتار ادامه داد پر یا مادر او را به اتاقش می‌فرستند و بدین‌ترتیب کودک را تنبیه می کنند. هرچند که والدین قاطع نسبتاً صریح هستند ولی فرزندان را تشویق می‌کنند که «جوابTalk back» آنان را بدهند. به این معنا که آنان ارتباط متقابل را تشویق می‌کنند.[3]

ضد این روش، روش مستبدانهauthoritarian،  است. والدین مستبد نیز صریح‌اند ولی آنان خواهان اطاعت کورکورانه و احترام به مراجع قدرت‌اند. آنان به کودک اجازه جواب دادن نمی‌دهند و گفتگو را تشویق نمی‌کنند و در ضمن چندان هم مهربان نیستند. روش دیگر سهل‌گیرانهPermisive، نامیده می‌شود. والدین سهل‌گیر چندان متوسل به تنبیه نمی‌شوند و در ضمن چندان قاعده و قانونی در خانه ندارند تا بچه را وادار به اطاعت کنند. از بچه‌ها چندان انتظار رفتار معقول ندارند و به کودکان اجازه می‌دهند که خودشان نظم و ترتیب به کارشان بدهند.

مطالعات طولی و مقطعی نشان می دهند که موفقیت زیاد در مدرسه با روش‌های فرزندپروری قاطعانه ارتباط دارد. در یک مطالعه وسیع معلوم شد که کودکان دبیرستانی بسیار موفق که نمره بالایی داشتند، والدینشان روش قاطعانه داشتند. کم‌ترین نمره متعلق به دانش‌آموزانی بود که والدین مستبد داشتند.[4] در یک بررسی دیگر رفتار مادر با فرزندان پیش مدرسه‌ای آنان مشاهده شد و کوکان در مهد کودک و در کلاس ششم پیگیری شدند. کودکان موفق مادرانی داشتند که از آنان توقع رفتار عاقلانه داشتند و به طور مؤثری با فرزندانشان ارتباط برقرار می کردند و مهربان بودند.[5] مادران کودکان موفق رفتار فرزندان خود را کنترل می‌کردند، البته همراه با توضیح و استدلال و گوشزد عوافب آن. برای مثال، اگر کودک غذا نمی‌خورد مادر می‌گفت، «اگر غذا نخوری سالم و بزرگ نمی‌شی». مادران کودکان ناموفق غالباً متوسل به روش‌های مستبدانه می‌شدند مانند تهدید به زدن کودک.[6]

12/1- خانواده و بهداشت روانی فرزندان در گستره تحول

بیشتر مباحث بهداشت روانی در متون تخصصی، به مسایل بزرگسالان اختصاص دارد. نگاه تحولی به بهداشت روانی افراد و بررسی مسایل عاطفی پیش از تولد تا بزرگسالی، نقش مهمی در سلامت شخصیت و پیشگیری از اختلالات روانی دارد. ویژگی روانی مراحل کودکی تا نوجوانی، نوعی رشدنایافتگی است و این امر موجب می‌شود آنان نیازمند راهنمایی و کمک بیشتری برای تأمین بهداشت روانی باشند. از طرفی وابستگی بسیار افراد به خانواده، بررسی مسایل بهداشت روانی آن‌ها را بیشتر با مسایل خانوادگی و نحوه تعامل در بستر خانواده مربوط می‌کند. لازم است وظایف و مناسبات والدین با فرزندان مبتنی بر اهداف بهداشت روانی و ویژگی‌های شخصیت سالم مورد بررسی قرار گیرد. یکی ازین اهداف پیشگیری از بروز مشکلات روانی است.[7]



[1] - - سالاری‌فر و دیگران،همان، ص316. به نقل از: ماسن، رشد و شخصیت کودک ص499.

[2] - سالاری‌فر و دیگران،همان، ص317. به نقل از: Shaffer, D. R., Developmental Psychology, p.592.

[3] - ر.ک. ماسن و دیگران، زشد و شخصیت کودک، ص407.

[4] - ر.ک. ماسن و دیگران، همان، ص407، به نقل از: دورنیاخ، ریتر، لیدرمن، رابرتز و فرالی 1987.

[5] - ر.ک. ماسن و دیگران، همان، ص407. به نقل از: هس، هالودی، دیکسون، پرایس،1984.

[6] - ر.ک. ماسن و دیگران، همان، ص408. به نقل از: هس، مک دویت، 1984، ص202.

 

[7] - ر ک. سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی، ص302 و303.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۱
محمد نعیم اکبری

مفهوم بهداشت روان

بهداشت روانی Mental Health ، روانپزشکی پیشگیر، بهداشت روانی اجتماعی یا روانپزشکی اجتماعی به کلیه روش‌ها و تدابیری اطلاق می‌شود که برای جلوگیری از ابتلا و درمان بیماری‌های روانی و توانبخشی بیماران روانی موجود به کار می‌رود.[1]

فرهنگ روانشناسی لاروس، بهداشت روان را چنین تعریف می‌کند: «استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و مؤثر کار کردن، برای موقعیت‌های دشوار انعطاف‌پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن.[2] سازمان جهانی بهداشت نیز بهاشت روانی را چنین تعریف می‌کند: «بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می‌گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های اجتماعی، روانی و جسمی؛ بهداشت، تنها نبود بیماری یا عقب‌ماندگی نیست.[3]

همانطور که ملاحظه می شود در این تعاریف، بر تعادل، انعطاف و سازگاری با محیط تأکید شده است. طبق این تعریف‌ها شخصی که بتواند با محیط خود (اعضای خانواده، همکاران، همسایگان، و بطور کلی اجتماع) خوب سازگار شود، از نظر بهداشت روانی بهنجار خواهد بود. چنین شخصی با تعادل روانی رضایت بخش پیش خواهد رفت. تعارض‌های خود را با دنیای بیرون و درون حل خواهد کرد و در برابر ناکامی‌های اجتناب ناپذیر زندگی مقاومت خواهد داشت.[4]

کارل منینجر karl Menninger، می‌نویسد: سلامت روانی عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حد اکثر امکان به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر به طور کامل شود.[5]

واتسون Watson، بنیانگذار مکتب رفتارگرایی، معتقد است که رفتار عادی نمودار شخصیت سالم انسان عادی است که موجب سازگاری او با محیط و در نتیجه رفع نیازهای اصلی و ضروری او می شود. چنین رفتاری نشانه‌ی بهداشت روانی است. عده‌ای بهداشت روانی را پیشگیری از پیدایش بیماری‌های روانی و سالم‌سازی محیط روانی- اجتماعی می دانند تا افراد جامعه بتوانند با برخورداری از تعادل روانی با عوامل محیطی خود رابطه و سازگاری درست برقرار کنند و به هدف های اعلای رشد و تکامل انسانی برسند. به بیان دیگر بهداشت روانی کاربرد معیارهایی است که از شیوع بیماری روانی کاسته و سلامت روان افراد جامعه را تأمین می‌کند. این معیار در درجه اول شامل اقدامات و تدابیری در جهت پیشگیری و در درجه دوم متضمن تشخیص موارد خفیف و درمان به موقع بیماری های روانی است. برخی معتقدند فردی از نظر روانی سالم است که بتواند از وضعیت و سمت اجتماعی خود استفاده کند و از عهده وظایف محوله به خوبی براید.[6]

بهداشت روانی، در معنای وسیع آن، از مقوله تعلیم و تربیت در تمام طول حیات انسان است. بهداشت روانی مستلزم تربیت همه حانبه فرد و تأمین امکانات آموزش و پرورش فرد در خانواده، مدرسه و مناسبات و ارتباطات اجتماعی است. تأمین بهداشت روانی به این معنا است که رفتارها و عادات و طرز تلقی‌ها و افکار ورازش‌های فرد را به گونه‌ی سازمان دهیم که منجر به رشد همه جانبه‌ی فردی و سعادت اجتماعی شود. بهداشت روانی بدین معنا نیز هست که آدمی با احساس امنیت و اعتماد به نفس تربیت شود. فرد عادت و علاقه به کار و فعالیت مثبت و سازنده داشته باشد. فرد صاحب ارزش‌های ارجمند و منسجمی باشد، همنوعان خویش را همطراز خود بداند، آنان را دوست بدارد و برای رشد و سعادت آنان کار کند. به درجه ای از رشد اندیشه انسانی برسد که به انتخاب آگاهانه مداوم دست بزند و به مسایلی که پیش روی او قرار می گیرند پاسخ صحیح موافق یا ناموافق بدهد و بر آن ها به طور اصولی پای بفشارد. انسانی که از بهداشت روانی برخوردار است، به خود و توانایی های خود اعتماد دارد و آینده‌ی خود را نیز به درستی ترسیم می کند و برای تحقق آن می کوشد، شیوه های ناسالم زندگی را انتخاب نخواهد کرد. او انسانی است که از مسایل رشد روانی و شخصیت خویش آگاه است و برای تأمین سعادت خود می کوشد .[7]

10/1- ویژگی‌های شخصیت سالم

روانشناسان در بررسی شخصیت سالم، اصطلاحات مختلفی مانند: بهنجاری normality، سلامتhealth، کمال، بلوغ و پختگیmaturity، و رشد یافتگیgrowth، را بکار برده‌اند. مفهوم  دیگری را که می‌توان محصول شخصیت سالم یا تقریباً مرادف آن دانست، شخصیت برخوردار از بهداشت روانیmental health، است. بنابراین شخصیت برخوردار از بهداشت روانی همان شخصیت سالم است که برخی نظریه‌پردازان به توصیف و بیان ویژگی‌های آن پرداخته‌اند. سلامت روانی حالتی روانی است که ویژگی آن، سلامت عاطفی، رهایی نسبی از اضطراب، و نشانگان ناتوان کننده، توانایی برقراری روابط سازنده با دیگران و مقابله با مقتضیات و استرس‌های معمولی زندگی است. از میان نظریه پردازان، اریکسون از هشت مرحله روانی اجتماعی صحبت کرده و در هر مرحله شیوه‌های سازگارانه مواجهه با مسایل زندگی را در مقابل شیوه‌های ناسازگار بیان کرده است. وی نگاهی تحولی به شخصیت سالم دارد ودر هر مرحله تحول، ملاکی را برای شخص برخوردار از سلامت روان معرفی کرده است.[8] بر اساس تعریف سازمان بهداشت روانی، فرد دارای شخصیت سالم، ارتباط مناسبی با دیگران دارد و به دنبال اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تعارض‌ها و تمایلات شخصی خویش به طور منطقی، عادلانه و مناسب است.[9] در حال حاضر بیشتر روانپزشکان، توانایی سازش با محیط، انعطاف‌پذیری، قضاوت عادلانه و منطقی در مواجهه با محرومیت‌ها و فشارهای روانی را ملاک شخصیت سالم می‌دانند. گینزبرگ، «تسلط و مهارت در ارتباط صحیح با محیط در سه فضای مهم زندگی یعنی خانواده، شغل و تفریحات» را ملاک سلامت روان می داند. این شخص و همکارانش برای توضیح بیشتر می‌گویند: استعداد یافتن و ادامه کار، داشتن خانواده، ایجاد محیط خانوادگی دلپسند، فرار از مسایلی که با قانون درگیری دارد، لذت بردن از زندگی و استفاده‌ی صحیح از فرصت‌ها، ملاک تعادل و سلامت روان است[10] وین‌دایر رها بودن از رفتارهای خودتخریبی را قابل دستیابی می داند و برای شخصیت سالم ویژگی‌های زیر را برمی‌شمارد: 1- خوشنودی و رضایت از همه امور زندگی و دوری از شکوه و شکایت از مشکلات و ناملایمات. 2- رهایی از احساس تقصیر و گناه و اضطراب‌های مربوط به گذشته. 3- رهایی و فراغت از نگرانی و رنج و غصه نسبت به امور گذشته و وقایع آینده که در اختیارشان نیست، به علاوه زندگی در لحظه‌ی حاضر و بهره‌برداری و لذت بردن از دست‌آوردهای لحظه‌های حال؛ 4- استقلال و آزادی در تصمیم‌گیری و دوری از فرهنگ‌زدگی و نادیده انگاشتن رسوم بی‌معنا. 5- زندگی با نشاط و شادی چه در رابطه باخود و چه در رابطه با دیگران. 6- پذیرش و دوست داشتن خود و دوری از ملامت خویش، رسیدگی به بدن و نیازهای مختلف خود. 7- دوستی و ارج نهادن به طبیعت و همه اجزای جهان حتی گیاهان و حیوانات. 8- دوستی مردم، یاری دادن آن‌ها و دوری از سرزنش و ملامت مردم. 9- برخورداری از انرژی بسیار برای انجام امور، کنجکاوی و بی‌اعتنایی نسبت به شکست. 10- برخورداری از ارزش‌های فرامنطقه‌ی و احساس تعلق به کل بشریت.[11]

کیومنKeumann، رشدیافتگی و سلامت شخصیت را در پنج بعد اساسی ذیل توصیف می کند: 1- داشتن دیدگاهی واقع‌بینانه از خود و دیگران. 2- پذیرش خود و دیگران. 3- زندگی کردن در زمان حال در عین توجه به مسایل گذشته و آینده. 4- برخورداری از ارزش‌های پیش‌برنده و هدایت کننده. 5- توسعه توانایی‌ها و علایق خود به گونه‌ای که با مقتضیات زندگی کنار بیاید.[12]



[1] - میلانی فر، بهروز، بهداشت روانی، ص1.

[2] - ر.ک. حمزه گنجی، بهاشت روانی، ص9.

[3]  - گنجی، همان، ص10.

[4] - گنجی، همان، ص10.

[5] - احمدوند، همان، ص3.

[6] - احمدوند، محمد علی، بهداشت روانی، ص4 به نقل از: مجله علمی نظام پزشکی، دوره 12، شماره 3.

[7] اکبری، ابوالقاسم، نیازهای جوانان و نوجوانان، ص43. به نقل از: (لطف آبادی1366)

[8] - ر.ک. سالاری‌فر و دیگران، بهداشت روانی،صص 44 و55.

[9] - همان، به نقل از: محتشمی و دیگران، بهداشت روانی، ص39.

[10] - میلانی‌فر، بهداشت روانی، ص4.

[11] - - همان، صص57و58، به نقل از: دایر، چگونه شخصیت سالم‌تر بیابیم، ص 240-252.

[12] -  همان، ص61، به نقل از: Keumann, J.k. Healthy Personality, p547.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۹
محمد نعیم اکبری

کمک به فقرا

فقرزدایی در اسلام تکلیف الزامی است و علی(ع) فرمود: «ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء...»[1] خداوند سبحان فراهم آوردن قوت وروزی فقیران را از اموال ثروتمندان واجب کرده‌است. و این مسؤلیت بزرگ بر عهدة توانمندان وثروتمندان قرار گرفته‌است که قرآن‌کریم می‌فرماید: «وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»[2] کسانی که سایل و محروم در اموال آنان حق معلوم دارند . تعالیمی چون انفاق، ایثار،گذشت، تواضع، احسان و...، دستورهایی است که بیشتر برای ثروتمندان و توانمندان، صدق می‌کند. در این نگرش بینوایان در اموال ثروتمندان شریک‌اند.[3] وامام صادق(ع) فرمود: «ان الله تبارک و تعالی اشرک بین الفقراء والاغنیاء فی الاموال»[4] خدای متعال، ثروتمندان و بی‌نوایان را در اموال شریک قرار داد. و امام علی(ع) فرمود: «ان الله عزوجل فرض علی اغنیاء الناس فی اموالهم ، قدر الذی یسع فقراء هم  فان ضاع الفقیر او اجهد او عری فبما یمنع الغنی، فان الله محاسب الاغنیاء فی ذالک یوم القیامه ومعذبهم به... عذاباً الیما»[5] خداوند آن اندازه مال که فقراء را بسنده کند در اموال ثروتمندان واجب کرده است، بنابر این اگر فقیری فاقد توان اقتصادی است و در نداری و سختی به‌سر می‌برد و یا عریان است،  به‌خاطر خودداری توانمندان از ادای حقوق مالی است و خدا آنان را در روز قیامت در این باره بازخواست وحساب‌رسی نموده، به‌شدت عذاب خواهد کرد.

این یک اصل اصیل در شریعت اسلام است که هرفردی با فقر به مبارزه برخیزد، با سلاح خودش یعنی کار وتلاش، اما در این میان آن‌هایی که عاجزاند و قدرت بر کار ندارند، بیوه زنان و اطفال صغیر، پیران و از کارافتادگان، مریضان و معلولان، زمینگیرشدگان و...، اینان چه باید بکنند؟ به حال خودرها شوند؟ یااین که چاره‌ای اندیشیده شده‌است؟ دراسلام برای نجات این گونه افراد از چنگال فقر و بی‌نیاز شدن از ذلت سوال، راه علاجی قرار داده شده‌است و آن عبارت است از: تکفف و تکافل که در بین خانواده‌ها قرارداده شده که قوی، ضعیف را عهده‌دار گردد وغنی فقیر را تحت تکفل قرار دهد و قدرتمند به عاجز رسیدگی کند.[6]

 



[1]- وسایل، 9/ 29/ 3. مستدرک، 7/ 9/ 1. بحار، 93/ 22/ 1. جامع الاخبار، 80. روضه الواعظین، 2/ 454. شرح نهج البلاغه، 19/ 240/ 334. غرر، 371، ح8411. مشکات الانوار، 127. نهج البلاغه، 533/ 328.

[2]- معارج، 24- 25.

[3]- پدیده‌شناسی فقر و توسعه، ج4، ص 335.

[4]- الکافی، 3/ 544. وسایل، 9/ 215، ح11864 و 9/ 219، ح11876. بحار، 93/ 64/ 6. علل الشرایع، 2/ 371/ 95.

[5]- مستدرک، 7/ 8/ 1،ح7492- 6. بحار، 93/ 28/ 1.

- ر. ک: قرضاوی، دکتر یوسف، مشکله الفقر وکیف عالجها الاسلام، ص، 56 . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۵
محمد نعیم اکبری

پرهیز از اسراف و مصرف گرایی

از مصرف‌گرایی باید دوری جست و نظری هم به فقیران و تهی‌دستان جامعه داشت، همان‌های که در حداقل مخارج‌شان گیر مانده‌اند، که مسلماً حق و حقوقی از آنان سلب شده به گرسنگی و فقر دچار شده‌اند، ارتباط مصرف‌گرایی یا گرسنگی و فقر در کلام ائمه(ع) آشکار می‌باشد، در آن‌جای که علی(ْع) می‌فرماید: «...فماجاع فقیر الا بما منع غنی و الله تعالی سائلهم عن ذالک»[1] یعنی هیچ فقیری گرسنه نمی‌ماند مگر این‌که توانگری مانع رسیدن روزی او شود، خدای متعال در این‌باره ایشان را مؤاخذه خواهد کرد. و امام صادق(ع) فرمود: «و ان الناس ما افتقروا و لااحتاجوا و لاعروا الا بذنوب الاغنیاء»[2] یعنی آنچه بر سر ناداران، نیازمندان، گرسنگان و بیرهنه‌گان می‌آید همه در اثر جنایت اغنیا است.

لزوم رعایت اعتدال و میانه‌روی در صرف مال از نظر اسلام یک قانون کلی است که تخطی و تجاوز از آن حتی در خرج مال در راه‌های خیر نیز جایز نیست یعنی تخلف از آن در هر موردی که باشد اسراف است. حضرت باقر(ع) فرمود: این آیه‌ی قرآن « وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»[3] [یعنی اسراف نکنید که خداوند اسراف‌کاران را دوست نمی‌دارد] از لحاظ شأن نزول، در باره مردی از انصار نازل گردیده است که مزرعه‌ی داشت و هنگامی که محصول آن به‌دست می‌آمد همة آن را به مستمندان به‌عنوان تصدق در راه خدا و کمک به آن‌ها انفاق می‌کرد و در نتیجه خود و عایله‌اش معطل می‌ماندند. خداوند این موضوع را اسراف نامید و با تأکید تمام از آن نهی کرد.[4]

هر مسلمانی موظف است از اسراف و تبذیر خودداری نماید، اسراف در لغت به معنای تجاوز از حد است. این واژه عموماً در باره رفتار انسان به‌کار می‌رود برای غیر انسان به‌ندرت به‌کار رفته است، اما در رفتارهای انسان عمومیت دارد و شامل تجاوز از هر حدی می‌شود، یعنی هرگونه زیاده‌روی در رفتارهای اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اعتقادی، و اقتصادی اعم از فردی و اجتماعی را دربر می‌گیرد. تبذیر به معنای پخش‌کردن و منتشر کردن هم می‌تواند خوب باشد و هم بد باشد، همانند علم و آگاهی که نشر آن هم می‌تواند پرده‌های جهل و نادانی را کنار بزند و هم می‌تواند چراغ در دست دزد شود، چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا. تقسیم اموال همچنین است، می‌تواند خوب یا نابجا و بد باشد، اما تبذیر مفهوم منفی دارد. از این رو به عالم پرحرف و بیهوده‌گو حتی به افشاگر اسرار هم مبذر گفته می‌شود.[5] و در مورد اموال نیز مقصود هدر دادن آن است. دومین ویژگی تبذیر، کاری است که انجام و عاقبت آن روشن نباشد و در زبان عرب دانه‌ی گیاه را بذر و دانه‌افشانی را تبذیر گویند، چون کشاورز نمی‌داند همة دانه‌ها می‌رویند یا نه؟ و ممکن است پرنده‌ای آن را بردارد، و یا کرمی آن را فاسد سازد.[6] بنابر این تبذیر به معنای پخش کردن است، که موجب نابودی شود و یا نتیجه و عاقبت آن معلوم نباشد، بناءً می‌توان اسراف را به زیاده‌روی و تبذیر را به بیهوده‌گی و هدردادن معنا کرد.[7]

مفهوم اسراف و تبذیر در میان مسلمانان روشن بوده و حکم شرعی آن که حرمت باشد نیز معلوم می‌باشد و بدون شک آن یکی از مذموم‌ترین اعمال از دیدگاه اسلام و قرآن است و در آیات و روایات نکوهش فراوان از آن شده و قرآن کریم می‌فرماید: « وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»[8] اسراف کنندگان اصحاب دوزخ و جهنم اند و هر اسراف‌کاری سبب محرومیت انسان‌های بی‌گناهی خواهد شد. به علاوه روح اسراف معمولاً توأم با خودخواهی و خودپسندی و بیگانگی از خلق خدا است، در عین حال بخل و سخت‌گیری و خسیس‌بودن نیز به همان اندازه زشت، ناپسند و نکوهیده است. اصولاً از نظر بینیش توحیدی مالک اصلی خدا است و ما همه امانت‌دار او هستیم و هرگونه تصرفی بدون اجازه و رضایت او زشت و ناپسند است و می‌دانیم او نه اجازه اسراف می‌دهد و نه اجازه‌بخل و تنگ‌چشمی.[9]

معیارهای اسراف و تبذیر چه‌چیزهای می‌تواند باشد تا از آن بتوان پرهیز کرد؟ روشن است که هزینه‌های که موجب نابودی اموال می‌گردد، مانند هدر دادن آب، غذا و...، و هزینه‌های که بیش از مقدار نیاز انجام می‌گیرد، مثل تهیه لباس فاخر و گران‌بها، و برگزاری مجالس پرخرج، در صورتی که فرد از تدارک مخارج روزمرة خود ناتوان باشد. در کل این عرف عام است که محدوده و چارچوبة اسراف را مشخص می‌سازد.

در خیلی از موارد سنت‌های دست و پاگیر قدیمی و جا افتاده در میان مردم، فرد را در وادی اسراف می‌کشاند، همچون مراسم عروسی و ...، امام صادق(ع) فرموده‌اند: «رب فقیر اسرف من غنی، فقلت کیف یکون الفقیر اسرف من غنی؟ فقال: ان الغنی ینفق مما أوتی و الفقیر ینفق من غیر ما اوتی»[10] چه بسا فقیرانی که از ثروتمندان اسرف‌کارتر‌اند، سماعه می‌‌پرسد: چگونه فقیر اسراف‌کارتر از ثروتمند می‌شود؟ پس فرمود: ثروتمند آنچه دارد مصرف می‌کند، اما فقیر خرج می‌کند آنچه را که ندارد. مانند این که یک دانشجو کتابخانه‌ی بزرگ در سطح استادان دانشگاه تهیه کندو و رایج‌ترین نمونه‌ی اسراف فقرا، همین مخارج مراسم ازدواج و مانند آن است و چه بسا زوج‌های جوان که روزهای شیرین شروع زندگی را با وام‌های سنگین مراسم ازدواج تلخ می‌کنند و با برگذاری مراسم و محافل مجلل که فشار هزینه‌ی آن‌ تا مدت‌های طولانی بر دوش افراد خانواده و حتی بر هزینه‌های فردی آن‌ها سنگینی می‌کند، که همه از نمونه‌های بارز اسراف است. و به‌طور کلی چنانچه حضرت علی(ع) می‌فرماید: «مافوق الکفاف اسراف»[11] «کل مازاد علی الاقتصاد اسراف»[12] ‌مصرف بیش از مقدار متعارف برای رفع نیاز انسان اسراف است. بنابر این مقصود از اسراف همان معنایی است که عموم افراد جامعه درک می‌کنند و در فرهنگ عمومی وجود دارد، که شامل هزینه‌های می‌گردد که سبب تباهی و هدر دادن اموال باشد.[13]

در چندین مورد در قرآن مجید به مسأله اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است. اسراف و تبذیر یکی از محدودیت‌ها در مصرف است. قرآن کریم مبذران را برادران شیطان معرفی و به‌شدت مصرف بیش از حد را سرزنش می‌کند. در مقابل آیات متعددی خست و سخت‌گیری را نکوهش می‌کند. آنچه مطلوب است اعتدال بین اسراف و سخت‌گیری بوده و رعایت میانه‌روی نه تنها در مصرف، بلکه در همه‌جا مطلوب است، تا جایی‌که قرآن کریم امت پیامبر را امت وسط می‌نامد. از مجموعه آیاتی که اسراف را سرزنش و آیه‌های متعددی که شیوه‌های مختلف بخل و سخت‌گیری را به‌صورت مستقل و جدا از اسراف، مذمت کرده‌اند، می‌توان اعتدال را نتیجه گرفت. افزون بر این، بعض آیات به رعایت میانه‌روی در مخارج تصریح می‌کنند و برخی حد وسط را به صورت مطلق یا در مواردی، امری مطلوب معرفی می‌کنند.[14] امیرالمؤمنین(ع)  فرمود: «سبب الفقر الاسراف»[15] علت فقر اسراف است. پس در زندگی انسان نباید اسراف باشد و نه اقتار، همان‌طوری که قرآن کریم می‌فرماید: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»[16] در تفسیر اسراف و اقتار که نقطه مقابل یکدیگراند، مفسران سخنان گوناگونی دارند، که روح همه به یک امر باز می‌گردد، و آن این که اسراف آن است که بیش ازحد و در غیر حق و بی‌جا مصرف می‌گردد و افتار آن است که کم‌تر از حق و مقدار لازم بوده باشد. در یکی از روایات اسلامی تشبیه جالبی برای اسراف و اقتار و حد اعتدال شده است، و آن این که هنگامی که امام صادق(ع) این آیه را تلاوت فرمود، مشت سنگ ریزه را از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود: این همان اقتار و سخت‌گیری است، سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همة آن به روی زمین ریخت، فرمود: این اسراف است، بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود، به گونه‌ی که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش بازماند و فرمود: این همان قوام است، واژة «قوام» بر وزن عوام در لغت به معنای عدالت و استقامت و حد وسط می‌باشد.[17] و بالاخره فرمایش پیامبر(ص) است که فرمود: «التقدیر نصف المعیشة»[18] و علی(ع) فرمود: «قوام العیش حسن التقدیر و ملاکه حسن التدبیر»[19]



[1]- وسایل، 9/ 39. بحار، 93/ 22. شرح نهج البلاغه، 19/ 240. غرر، 371.

[2]- الفقیه، 2/ 7. وسایل، 9/ 13. عوالی اللآلی، 1/370.

[3]- انعام، 141.

[4]- حسین نوری، اقتصاد اسلامی، ص 41 – 42. – وسایل، ج6، ص 139 و 323 و ج15، ص 263.

[5]- ر.ک. المنجد، ص 30.

[6]- ر. ک. معچم مفردات الفاظ قرآن، ص 70.

[7]- محمد علی شاه‌آبادی، مروری بر تجمل و اسراف، ص33.

[8]- غافر، 43.

[9]- مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 15، ص 154.

[10]- وسایل، 9/ 342 و 21/ 558.

[11]- مستدرک، 15/ 272/ 23 ح18217-10. غرر، 359، ح8117.

[12]- مستردک، 15/ 272/ 23.

[13]- شاه‌آبادی، پیشین، ص 41- 42.

[14]- ر.ک. رجایی، پیشین، ص 314.

[15]- مستدرک، 15/ 266/ 21. غرر، ص 359، ح8126.

[16]- مریم، 67.

[17]- مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج15، ص 152.

[18]-  مستدرک، 14/ 17/ 8. بحار، 72/ 60/ 106 و 100/ 238/ 3 و 101/ 73/ 1. امالی طوسی، 614. تحف، 110. کنز الفواید، 2/ 190.

[19]- غرر، 354، ح8084.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۴
محمد نعیم اکبری

کار و تلاش؛ سبک زندگی ایمه ی دین

علی(ع) مردی بود که بیش از هرکسی وارد اجتماع می‌شد، فعالیت‌های اجتماعی و تولید ثروت می‌کرد، ولی ثروت در کف‌اش قرار نمی‌گرفت، ثروت را اند.خته و ذخیره نمی‌کرد، کدام کار تولیدی مشروع است که در آن زمان وجود داشته و علی(ع) انجام نداده است؟ اگر تجارت است او عمل کرده، اگر زراعت، اگر باغ‌داری و درخت‌کاری است او انجام داده، اگر حفر قنوات است او انجام داده است.[1]

شیوه عملی آن‌حضرت اشتغال به اصل کار مفید بود و شکل کار برایش اهمیت نداشت، گروهی چنان می‌پندارند، که کار انسان برای خود، با موقعیت اجتماعی‌اش ناسازگار است، ولی کار در برابر دستمزد با جایگاه اجتماعی‌اش منافات دارد، این پندار با سیرة امام علی(ع) مخالف است، جامعه باید هر کار مفید و سازنده‌ی را با موقعیت و جایگاه اجتماعی افراد سازگار بداند، امام علی(ع) گاه خود به کارگری تن می‌داد و روزگار می‌گذراند «جعت یوماً بالمدینة جوعاً شدیداً فخرجت اطلب العمل فی عوالی المدینه فاذا انا بامرأة قد جمعت مدراً فظننتها ترید بلة فاتیتها فقاطعتها علیه، کل ذنوب علی تمرة فمررت ستة عشر ذنوباً حتی مجلت یدای ثم اتیت الماء فاصبت ثم اتیتها فقلت: بکفی هذا بین یدیها فعدت لی ستة عشرة تمرة، فاتیت النبی(ص) فاخبرته فاکل معی منها»[2] در اطراف مدینه در پی کار بودم، دیدم زنی مقدار کلوخ گرد آورده و می‌خواهد گل کند، با او در برابر هر ظرف آب، یک دانه خرما قرار گذاشتم، شانزده ظرف آب آوردم، تا دستانم تاول زد، پس مقداری آب نوشیدم، ماجرا را با پیامبر(ص) تعریف کردم

ابن ابی‌الحدید نیز در بارة آن‌حضرت می‌گوید و باز هم از آن خرما خوردیم.

امام صادق(ع) در باره حضرت علی(ع) می‌فرماید: «کان امیرالمؤمنین(ع) یضرب بالمر و یستخرج الارضین»[3] علی ابن ابی‌طالب(ع) با بیل زمین را آمادة کشت می‌کرد.: «کان امیرالمؤمنین(ع) یعمل بیده و یحرث الارض و یستقی الماء و یغرس النخل کل ذالک یباشره بنفسه الشریفه»[4] او با دستان خود کار می‌کرد، همواره زمین را آبیاری و کشت می‌کرد و هسته‌ی خرما می‌کاشت.

کار و کوشش، راه و رسم انبیاء الهی و پرهیزگاران است، این نکته را امام کاظم(ع) به یکی از شیعیان خود گوشزد کرده‌اند: «رأیت اباالحسن(ع) یعمل فی ارض له و قد استنقعت قدماه فی العرق، فقلت له: جعلت فداک این الرجال، فقال: یا علی، عمل بالید من هو خیر منی و من ابی فی ارضه، فقلت له: من هو؟ فقال: رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین و آبائی(ع) کلهم قد عملوا بایدیهم و هو عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین»[5] زمانی که او حضرت را عرق ریزان مشغول کار دید، پرسید: کارگران و غلامان کجایند؟ حضرت فرمود: «کار و تلاش، سیرة عملی رسول  گرامی اسلام(ص) و امیرمؤمنان و امامان بزرگوار از پدران‌شان بوده‌است و همة انبیاء، پیامبران و صالحان چنین راه و رسمی داشته‌اند.[6] یکی از شیعیان می‌گوید در یکی از روزهای گرم تابستان، در میان گرمای شدید امام باقر(ع) را در زمین‌های اطراف مدینه، عرق‌ریزان مشغول کار دیدم، با خود گفتم، بوم و او را نصیحت کنم، نزد آن‌حضرت رفته و گفتم: آیا سزاوار است که بزرگی از بزرگان قریش در چنین ساعتی در پی طلب دنیا باشد، و اگر در این ساعت و با این حال عمرت تمام شود چه می‌کنی؟ امام(ع) در جواب فرمود: «لو جائنی الموت و انا علی هذه الحال جاءنی و انا فی طاعة من طاعات الله ‌عزوجل، اکف بها نفسی و عیالی عنک و عن الناس و انما کنت اخاف ان لو جائنی الموت و انا علی معصیة من معاصی الله عزوجل، فقلت صدقت یرحمک الله اردت ان اعظک فوعظتنی.[7] اگر در این ساعت مرگ من فرا رسد در حال اطاعت و بندگی خدا برای تذمین و بی‌نیاز ساختن خانواده‌ام از دنیا رفته‌ام، و ترس من این است که در ساعتی مرگم فرا رسد که در حال معصیت الهی باشم، به آن حضرت گفتم: کلام شما منطقی و صحیح است، من خواستم شما را نصیحت کنم، ولی شما با جواب خود مرا پند و اندرز دادید.[8]



[1]- شهید مطهری، حق و باطل، ص130.

[2]- بحار، 41/ 33/ 103 و41/ 266/ 112. کشف الغمه، 1/ 75.

[3]- الکافی، 5/ 74. وسایل، 17/ 37/ 9. بحار، 41/ 37/ 103 و 41/ 51/ 105.

[4]- شرح نهج البلاغه، 15/ 146/ 24.

[5]- الکافی، 5/ 75. الفقیه، 3/ 162/ 35939. وسایل، 17/ 38/ 9/ 21923. بحار، 48/ 115/ 2. عوالی اللآلی، 3/ 200.

[6]- محمد جمال خلیلیان اشکذری، فرهنگ اسلامی و توسعه اقتصادی، ص 93.

[7]- الکافی، 5/ 73. التهذیب، 6/ 325/ 93. وسایل، 17/ 19 / 4. مستدرک، 13/ 11/ 3. بحار، 46/ 287/ 6 و 46/ 350/ 9 و 100/ 8/ 1. الارشاد، 2/ 161. اعلام الوری، 269. کشف الغمه، 2/ 125.

[8]-  خلیلیان، پیشین، ص 94.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۳
محمد نعیم اکبری

کار و تلاش؛ سبک زندگی مطلوب اسلام

فعالیت‌های تولیدی، عنصر اساسی در طلب روزی است، اهمیت و تشویق به کار را می‌توان از آیات متعدد استفاده کرد. قرآن کریم به تصرف در عوامل تولید که خداوند برای بشر خلق کرده، توصیه و به شکر این نعمت‌ها و استفادة درست و مناسب از آن‌ها تأکید و دوری کردن از تصرف در عوامل تولید را پیروی از گام شیطان دانسته و نکوهش می‌کند. خداوند متعال در آیات مختلف با یادآوری این که او منابع و امکانات را برای انسان‌ها آفریده و آن‌ها را مسخر «رام» ایشان قرار داده است، به جیتجو در زمین، بهره‌مندی از منافع آن، آباد کردن و برطرف ساختن نیازهای معیشتی به وسیلة امکانات نهفته در آن تشویق و بیان‌های مختلف، اهمیت آن را گوشزد نموده و می‌کند، بدین‌ترتیب می‌توان پی برد، که اقدام به عملیات تولیدی، امکان دارد، مظهری از مظاهر عبودیت حق باشد و هم‌چنین می‌توان به خطا بودن ذهنیت افرادی متوجه شد که اشتغال به امور معیشت را از قبیل پرداختن به امور مادی و منقطع از دین، و تدین را جدا شدن از مظاهر مادی دانسته و رهبانیت را پیشة خود می‌سازند، قرآن کریم با متذکر شدن این که خداوند نعمت‌ها و منابع را برای شما آفریده است، به جستجو در زمین برای طلب روزی، امر و به تهیه قوه (توان و نیرو) دستور داده خواستار ابادانی در زمین شده و با بیان‌های مختلف، اهمیت تولید و تشویق به آن را گوشزد کرده است.[1]

مجموعه‌ی از آیات به جستجوی روزی و طلب از فضل خداوند امر می‌کند. یکی از شیوه‌های بارز جستجو از فضل خداوند، فعالیت‌های تولیدی به شمار می‌رود، نکتة مهم در فعالیت‌های تولیدی برای گسترش روزی، دامنه‌ی این فعالیت‌ها است، نه تنها خشکی بلکه سراسر زمین و آسمان قلمرو فعالیت‌های تولیدی بشر هست، نمونة آن، آیات تسخیر زمین، آسمان و دریا است، تا بشر بتواند از همه نعمت‌های الهی بهره‌مند شود. نکته‌ی نهفته در تسخیر آسمان و زمین، دریا و کشتی، این است که بشر بدون فن‌آوری لازم نمی‌تواند از این نعمت‌ها بهره‌مند گردد، پس تصرف در آسمان و زمین و بهره‌مند شدن از نعمت‌های آن بدون تولید ابزارهای لازم و وسایل مدرن و فن‌آوری‌های نوین میسر نیست، در واقع تشویق به تولید، ترغیب به فراهم سازی زمینه‌ی تولید نیز هست. « وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ»[2] ما شب و روز را دو نشانه‌ی (توحید و عظمت خود) قرار دادیم سپس نشانه‌ی شب را محو کردیم و نشانه‌ی روز را روشنی‌بخش ساختیم تا (در پرتو آن) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگی برخیزید). بعضی از آیات واژة ابتغاء از فضل الهی را ندارند، ولی به جستجوی روزی سفارش می‌کنند و در آیه‌ی دیگر آبادانی را طلب می‌کند، « وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا...»[3] به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، معبودی جز او برای شما نیست، اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت ...، در واقع قرآن کریم از انسان‌ها خواسته، زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه می‌گوید: عمران و آبادی زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که وسایل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش سهمی ندارید. بدیهی است که طلب عمران حکم تکوینی است نه تشریعی. در تعدادی از آیات با لفظ «کلوا» امر به تصرف در مافی الارض رزق و غیره شده است. در برخی آیات به فراهم سازی زمینة تولید و بالملازمه بر اهمیت و تشویق به آن دلالت دارند، « وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ»[4] (بنا بر معنای عملی تشکر، یعنی استفادة مناسب از نعمت‌ها) مؤیدی بر اهمیت و تشویق به تولید است.[5]

 از تأکیدات مهم اسلام به انسان‌ها، آن است که در هیچ زمانی از زندگی خود، از کار و تلاش باز نایستند، انسان همواره باید در عرصه‌های مختلف زندگی- که بخشی از آن، تلاش برای تأمین نیازهای اقتصادی و معیشتی است- به صورت جدی و مستمر کوشش کند تا در پرتو چنین تلاش‌ها و زحماتی، جامعة دینی، هم از جهت فردی به صلاح دست یابد و هم از جهت اجتماعی به اهداف خود نایل شود. بیان نورانی حضرت رسول اکرم(ص) به خوبی روشن کنندة میزان سعی مسلمان در زندگی خود است، «ان قامت الساعة و فی ید احدکم فسیلة فان استطاع ان لایقوم حتی یغرسها فلیغرسها»[6] یعنی اگر خوشه یا نهالی در دست تو است و قیامت هم در آستانة برپایی است، و چیزی نمانده که بمیری، این نهال را بکار و بمیر. طبق این بیان، انسان تا نفس دراد، باید کار کند و در جامعة اسلامی هرکسی به تناسب استعداد و قابلیتی که دارد، باید تلاش و کوشش کند.[7]

انسان دین باور وظیفه دارد به عمران و آبادی زمین بپردازد و به این وسیله بر بسیاری از خواسته‌های خویش نایل آید، یکی از مهم‌ترین اهرم‌ها در این راستا کار و تلاش سازنده است. کار و تلاش در فرهنگ دین از امور لازم و اجتناب ناپذیر است که همه لحظات زندگی را دربر می‌گیرد، خداوند از انسان بی‌کار بیزار و رو گردان است. امام کاظم(ع) فرمود: «ان الله لیبغض البد الفارغ»[8] خداوند انسان بی‌کار را دشمن می‌دارد. در رهنمودهای دینی، فردی که برای تذمین نیازهای خود تلاش نمی‌کند مورد لعن قرار گرفته است. پیامبر(ص) فرمود: «ملعون ملعون من ضیع من یعول»[9] آنکه عایلة خویش را ضایع سازد ملعون است. سستی، تنبلی و بی‌کاری، جامعه را به شدت آسیب‌پذیر می‌سازد، و انواع فسادها در آن رواج می‌یابد و از علل مهم واپسگرایی است. دین اجازه نمی‌دهد در صورت امکان حتی در سخت‌ترین شرایط از کار و تلاش دست بکشد و به سوال و تکدی بپردازد، کار و تلاش در سلامت جسمی و روانی انسان نقش به‌سزا دارد، راه بهره‌مندی انسان از یافته‌های علمی است، و خود زمینه‌ساز آگاهی به ناشناخته‌ها است، سرمایه‌ی بس گران‌بها است که با آن می‌توان به اهداف مورد نظر دست یافت. کار و عمل عرصه‌ی نمایش قدرت برتر واقعی ملتی بر ملت دیگر است و پیشینه‌های ناخوش‌آیند را می توان با آن جبران کرد و روشن است که انسان سرمایه‌ی جز حاصل تلاش عملی خویش ندارد. هر قدر ملتی در وادی کار و تلاش کوشا باشد، درصد دست‌یابی به کمال‌های مطلوب در آن بیشتر است، از این رو است که اسلام توصیه می‌کند انسان‌ها فرصت‌ها را غنیمت شمارند و از کار و تلاش غفلت نورزند. کار و تلاش سازنده خواست خداوند، سیرة انبیا و بزرگان دین است. امام کاظم(ع) فرمود: «رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین، و آبائی کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم، و هو من عمل النبین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین»[10] کار و تلاش زن و مرد نمی‌شناسد و در صورت نیاز وقت خاص ندارد، لیکن شایسته است برنامه‌ریزی لازم برای همه فعالیت‌ها به‌عمل آید. و با رعایت اعتدال از افراط‌ها و تفریط‌ها جلوگیری شود. فعالیت‌های کاری می‌بایست خدا پسندانه، حق محورانه، عالمانه و عاقلانه صورت گیرد و با پشتکار ادامه یابد. در یک کلام می‌توان گفت کار گوهر ذاتی انسان را می‌نمایاند، و آن‌که با کار بیگانه است با فرهنگ دین ناآشنا است، فرهنگ دین فرهنگ شور و نشاط است. انسان دینی در هر شرایطی کار و تلاش را رها نمی‌سازد و آن را مایه عزت و کرامت می‌داند و ترکش را خطای بزرگ و سبب بی‌ثمر شدن زندگی انسان می‌پندارد.[11]

بدون شک نوع انسان از طریق کار توانسته است تا بر محیط خود چیره شود، بر طبیعت تسلط یابد، معیارهای برای رفتار خود ابداع نماید و قوانین حاکم بر روابط اجتماعی و زنگی عاطفی خود به وجود آورد، مسلماً جوانب تیره و منفی در بعض کارها وجود دارد، که باید به آن‌ها توجه شود، لیکن عادلانه است که بگوییم تمام فرهنگ بشر محصول کار است، و مادامی که بشر هست کار هم هست.[12]

در اسلام بیکاری مردود و مطرود است و کار به عنوان یک امر مقدس شناخته شده است، در زبان دین وقتی می‌خواهند تقدس چیزی را بیان کنند به این صورت بیان می‌کنند که خداوند فلان چیز را دوست دارد، مثلاً در حدیث وارد شده است: «ان الله یحب المؤمن المحترف»[13] خداوند مؤمنی را که درای یک حرفه است و بدان اشتغال دارد دوست دارد. یا این که گفته‌اند: «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله»[14] کسی که خود را برای اداره زندگی‌اش به مشقت بیاندازد مانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند. یا ان حدیث معروفی که فرمود: «ملعون من القی کله علی الناس»[15] هرکس بیکار گردد و سنگینی (اقتصادی) خود را بر دوش مردم بیاندازد ملعون است و لعنت خدا شامل اوست.[16]

اسلام جهاد کننده در راه دعوت به اسلام و کسی را که برای کسب روزی و فعالیت اقتصادی می‌کوشد، مساوی دانسته چنان‌که در قرآن کریم آمده‌است: «وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[17] برخی از شما برای تجارت و کسب درآمد به سفر می‌روند و از کرم خدا روزی می‌طلبند و برخی دیگر به جهد در راه خدا می‌پردازند. افزون بر این، اسلام کوشش برای کسب روزی و خدمت به جامعه و رشد آن را از برترین اقسام عبادت به شمار آورده است.

اسلام به‌عنوان مکتب نجات‌بخش و تعالی‌بخش انسان‌ها از هر قشر، ملت و نژاد و وابسته به هر بخش از بخش‌های جهان، قشر کارگر را دارای ارزش و حرمت می‌شناسد، ما مفتخریم که رهبر عزیز و عالی‌قدر الهی ما یعنی رسول اکرم(ص) در برابر چشم همگان خم شدند و بوسه بر دست کارگر زدند، این حادثه‌ی است که ما هرگز آن را فراموش نمی‌کنیم. هم‌چنین ما مفتخریم، که رهبران دینی ما، امیرالمؤمنین(ع) و ائمة دیگر در شمار کارگران بودند، کار کردند، آباد کردند، تولید کردند، ساخته‌اند و با سازندگی خود، خود را با خدا نزدیک کردند، کار جزء چیزهایی است که هر بندة مؤمن و صالحی می‌تواند با آن قصد قربت کند و به خدا نزدیک شود. ارزشی که کار و کارگر در دیدگاه اسلام و منطق آن دارا است از ارزش کار و کارگر در هر مکتب مادی بیشتر است.[18]

این درست برعکس آن چیزی است که در میان برخی متصوفه و زاهدمآبان و احیاناً در فکر خود ما رسوخ داشته که کار را فقط در صورت بیچارگی و ناچاری درست می‌دانیم، یعنی هرکس کاری دارد می‌گوییم این بی‌چاره محتاج است و مجبور است کار کند. فی حد ذاته آن چیزی که آن را توفیق و مقدس می‌شمارند، بیکاری است، که خوشا به حال کسانی که نیاز ندارند، کاری داشته باشند، حال کسی که بیچاره است، دیگر چه کارش می‌شود کرد؟ در صورتی که اصلاً موضوع نیاز و بی‌نیازی مطرح نیست. اولاً کار یک وظیفه است. حدیث «ملعون من القی کله علی الناس» ناظر به این جهت است. دو رباعی منسوب به امیرالمؤمنین(ع) در دیوان منسوب به ایشان است که در یکی می‌فرماید:

لنقل الصخر من قلل الجبــــــال                      احب الی من منن الرجـــــــال

یقول الناس فی الکسب عـــــار                      فان العار فی الذل الســـــــوال[19]

برای من سنگ‌کشی از قله‌های کوه‌ها، یعنی چنین کاری سختی گواراتر و آسان‌تر است از این که منت دیگران را به‌دوش بکشم، به من می‌گویند: در کار و کسب ننگ است، و من می‌گویم: ننگ این است که انسان نداشته باشد و از دیگران بخواهد. در رباعی دیگر می‌فرماید:          «کد کد العبد ان احببت ان تصبح حـــراً     واقطع الآمال من مـال بنی آدم طـــــراً»    لاتقل ذا مکسب یزری فقصد الناس ازری            انت ما استغنیت عن غیرک اعلی الناس قدراً»[20]

اگر می‌خواهی آزاد زندگی کنی، مثل برده زحمت بکش،  آرزویت را از مال هرکس که باشد ببر و قطع کن، نگو این کار مرا پست می‌کند، زیرا از مردم خواستن از هر چیزی بیشتر ذلت آور است، وقتی که از دیگران بی‌نیاز باشی، هر کاری داشته باشی، از همه مردم بلند قدرتر هستی.[21]



[1]- ر.ک. رجایی، پیشین، ص61- 70.

[2]- اسراء، 12.

[3]- هود، 61.

[4]- اعراف، 10.

[5]- ر.ک. رجایی، پیشین، ص 61- 70.

[6]- مستدرک، 11/ 460/ 1.

[7]- جوادی آملی، نسبت دین و دنیا (بررسی و نقد نظریه سکولاریسم) ص227.

[8]- من لایحضره الفقیه، 3/ 169. عوالی الئالی، 3/ 301. وسایل، 17/ 58.

[9]- کافی، 4/ 3. الفقیه، 3/ 168 و 55. وسایل، 17/ 68.

[10]- الکافی، 5/75. وسایل، 17/ 38. عوالی الآلی، 3/ 300.

[11]- سید هادی حسینی، پیشین، عناصر فرهنگی توسعه در نگرش اسلامی، ج1، ص  261- 268.

[12]- ر.ک. وزارت آمزش و پرورش، برنامه‌ریزی تحصیلی و شغلی، بخش اول، (1378).

[13]- الکافی، 5/ 113. الفقیه، 3/ 158. وسایل، 17/ 33 و 34.

[14]- الکافی، 5/ 88. بحار، 98/ 7/1 و 100/ 13. عدة الداعی، 83.

[15]- الکافی، 5/ 73. التهذیب، 6/ 337.

[16]- شهید مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص412.

[17]- مزمل، 20.

[18]- رهبر معظم انقلاب، پیام، نشر مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ص 125.

[19]- دیوان امام علی(ع) ص342.

[20]- پیشین، ص 210، ارشاد به کسب حلال.

[21]-شهید مطهری تعلیم و تربیت در اسلام، ص34.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۱
محمد نعیم اکبری